شرح کوچک یک اسم1- خیابان ولی عصر را که بیایی بالا، نرسیده به سه راه جمهوری، کمی بالاتر از کلانتری جامی، خیابان آذربایجان را بیا تو آنقوت می رسی به پلاک 11
یکی از رفقا چنان تیپی زده بود که انگار می خواهد به دیدار خود حضرت آقا برود.
خیلی معطل آدرس نشدیم، مستقیم آمدیم و رسیدیم به پلاک 11، پلاک 11 اما برای ما کمی عجیب بود، کمی دغدغه های امنیتی، وجودمان را فرا گرفت وقتی دیدیم پلاک 11 دقیقا چسبیده به بیت رهبری است و در واقع آخرین ساختمان قبل از بیت. تازه اینجا به حال یک نفر که تیپ خوبی زده بود غبطه خوردم و بعد باز همان دغدغه های امنیتی..
در هر صورت رفتیم تو. یک دفتر محقر و ساده که بیشتر به یک خانه کلنگی ویلایی نقلی و کوچک می مانست تا دفتر کار شواری سیاست گذاری ائمه جمعه. از داخلی حیاط وارد یک ایوانکی می شدیم و بعد باید نعل هایمان را خلع می کردیم وبعد می رفتیم بالا پیش حاج آقا.
خیلی معطل نشدیم، در حد دو سه دقیقه و بعد راهمان دادند پهلوی حاجی.
ساده بود و بسیار صمیمی، وقتی فهمید که می خواهیم در مورد زندگی حضرت آقا مستند بسازیم بیشتر صمیمی شد، بیشتر از پیش، اما گفت که به هیچ عنوان مصاحبه نمی کند ولی تا دلتان بخواهد هم لینک دارد، هم محتوا هم مطالب خام، هم مطالب پخته، می گفت کمکتان می کنم، می گفت شما اولین گروه نیستید آخرینش هم نخواهید بود، بیش از پیش مهربان بود. بعد شروع کرد جریان های سیاسی را تحلیل کردن و بعد بیانات آقا را، در این بین نکات بسیار جالبی را هم از زندگی حضرت آقا تعریف می کرد، باورمان نمی شد که معاون سیاسی شواری سیاست گذاری ائمه جمعه این مقدار آقا را و به این دقت بشناسد. ما اما قایمکی تمام حرف هایش را با یک ویس ریکوردر کوچک ظبط کردیم، یک جاهایی هم به بهانه ی عکس گرفتن ازش فیلم گرفتیم که البته آن دوربین با جایش و حافظه اش چندی بعد به ملکوت اعلی پیوست تا ما بار دیگر دست خدا را ببینیم. کلا به قول خود حضرت آقا: خیلی جلسه ی خوبی بود. خیلی..
2- چند وقت بعد داشتم از نماز جمعه برمیگشتم که در راه دیدم کتاب
«شرح اسم» را دارند می فروشند،
شرح اسم قسمت اول زندگی نامه حضرت آقاست که به قلم هدایت الله بهبودی به چاپ رسیده است و البته بلافاصله بعد از چاپش در نمایشگاه کتاب دو سال پیش جمع آوری شد، چرایش را نمی دانم ولی من تا
شرح اسم را دیدم، خریدمش و بعد که داشتم در راه کتاب را یک تورقی می کردم در بین مولفان کتاب، رسیدم به اسم حجت الاسلام منصور غفوری، که هدایت الله بهبودی در اول کتاب به دلیل اینکه تمام محتوا را او آماده کرده بود، از او تشکر کرده بود.
3- داشتم خبر گذاری ها را نگاه میکردم، همین چند روز پیش. دهم فروردین بود فکر کنم، تا رسیدم به این خبر:
http://www.asriran.com/fa/news/264338/%D8%AD%D8%AC%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1-%D8%BA%D9%81%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA4- حجت الاسلام غفوری یک آدم فوق العاده و یار مورد وثوق رهبر انقلاب بود
http://tasnimnews.com/Detail?id=37163کهولت سن که نداشت هیچ، سابقه هیچگونه بیماری هم نیز..
بلکه اهل ورزش هم بود..
مثل خیلی از ما ها هر صبح جمعه کوه هم می رفت. از قضا در یکی از این صبح های جمعه که دارد از کوه بالا می رود، خیلی یهویی و خیلی همینطوری قلبش می ایستد..
ایست قلبی!!
همین.
واقعا چند درصد احتمال دارد این اتفاق برای هر کدام از ما ها بیفتند؟! هرچند که ممکن است آنقدر که آقای غفوری به درد این انقلاب می خورد، ما به درد این انقلاب بیفزاییم!!
خدایش بیامرزد..
پ ن1: وقتی به صرافت گذاشتن این پست افتادم که دیدم بعضی ها برای خبر مرگ عسل بدیعی دارند خود کشی می کنند.
البته این پست ادای احترامی هم به حضرت حجت الاسلام غفوری بود. امام جماعت مسجد محلاتی، که البته کمتر کسی ایشان را با برد تاثیر گذاری زیادی که در انقلاب داشتند می شناخت.
پ ن2:
وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحید
به راستی که بیوشی مرگ فرا می رسد، این است آنچه از آن می گریختیکوچک کردن این پست