فرشتههان! با مسجدیها کار دارند.
پاتوقتون کجاست؟
ستارههای درخشان زمین برای آسمانیها
گزارش ویژه
تو مسجد چه کنیم؟!
زائر خدا شویم! پایهاید؟
بر شما باد مسجدی شدن!
*هشدار داد: نماز همسایه مسجد جز در مسجد پذیرفته نیست...
**یکی پرسید: اى امیر مومنان! همسایه مسجد کیست؟
*فرمود: کسى که...
تجربه کنیم.
امسال توفیق خادمی شهدا در یادمان هویزه میسر نشد؛
انشاءالله به زودی خادمی در آستان امام رضا؛
یا حتی کربلا، کاظمین، نجف، سامرا؛
و چه بسا سوریه و شام بلا؛
و انشاءالله بقیع و مسجد الاقصی.
دیر یا زود، به مانند سه تیر 84 «مردی از جنس مردم» خواهد آمد و کام امت حزب الله شیرین خواهد شد.
دعا کنید با موفقیت زیارت با پای پیاده نصیب همه آرزومندان شود.
حلال کنید!
اگر بطلبند، دوباره عازم عراقم، کافیست عصر شود.
در معارف دینی عمیق باشید
شما اگر بخواهید به لوازم اسوه بودن و الگو بودن عمل کنید، بایستی معرفت دینی و معرفت اسلامی خودتان را عمق ببخشید؛ و این در گذشته شعر ما وجود داشته. شما نگاه کنید، شاعران برجسته ما اغلب - حالا نمیگویم همه – اینجورند؛ از فردوسی بگیرید تا مولوی و سعدی و حافظ و جامی. فردوسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی است. به یک آدم داستانسرا، اگر صرفاً داستانسرا و حماسهسرا باشد، حکیم نمیگویند. این «حکیم» را هم ما نگفتیم؛ صاحبان فکر و اندیشه در طول زمان او را حکیم نامیدند. شاهنامه فردوسی پر از حکمت است. او انسانی بوده برخوردار از معارف ناب دینی. همه آنها حکیم بودند؛ سرتاپای دوانین[1]شان پر از حکمت است. حافظ اگر افتخار نمیکرد به حافظ قرآن بودن، تخلص خودش را «حافظ» نمیگذاشت. او جزو حفّاظ قرآن است؛ «قرآن ز بر بخوانم با چهارده روایت». حالا قرّاء ما که با اختلاف قرائت هم میخوانند، معمولاً دو تا، سه تا روایت بیشتر نمیتوانند بخوانند؛ اما او میتوانسته با چهارده روایت قرآن را بخواند که خیلی عظمت دارد. این آشنایی با قرآن، در غزل حافظ مشهود است؛ برای کسی که آن را بفهمد.
امام خامنهای، 25/4/1390
این حماسه حمایت و فداکاری نسبت به برادران عزیز فلسطینی را - که شما بحمدالله در دنیای اسلام به حمایت آشکار و همهجانبه از برادران فلسطینیتان سرافراز و برجستهاید - قدر بدانید. این بسیار باارزش است... اگر ازلحاظ تسلیحات نمیتوانیم کمک کنیم؛ اگر ازلحاظ نیروی انسانی، این امکان وجود ندارد که ملت و جوانان ملت به آنجا بروند؛ اما ازلحاظ مالی میشود به آنها کمک کرد؛ بعضی از دردهایشان را درمان نمود؛ بعضی از زخمهایشان را مرهم گذاشت و دلهای مادران آنها و عزم پدران آنها را تحت تأثیر این محبّتها قرار داد. دیدید نوجوانی را که در آغوش پدرش به قتل رسید؟! ...عظمت این حرکت آنقدر زیاد است که اینگونه فداکاریها به چشم خود آنها بزرگ نمیآید؛ همچنان که در دوران جنگ تحمیلی، شما آنقدر فداکاری کردید که به چشم خودتان نمیآمد؛ اما فداکاریهای شما دنیا را خیره کرد. امروز هم ملت فلسطین همینطورند؛ به چشم خودشان نمیآید، اما دنیا را خیره میکند. یک شهادت - مثل شهادت آن نوجوان در آغوش پدرش - توفانی در دلهای ملتهای دنیا برمیانگیزد. اینها بسیار ارزشمند است.
امام خامنهای| 29/7/1379
محمدالدوره، نوجوان فلسطینی 9 مهر 1379 جلوی دوربینها و در آغوش پدر به شهادت رسید.
امام خامنهای| 29/10/1384
شنیده بودیم که در اولین سالگرد تأسیس دانشگاه امام صادق علیهالسلام، حضرت آقا حضور یافتند و به ایراد سخن پرداختند. متن آن صحبتها را پیدا نکردم. این جملات را که در کتاب «دانشگاه و دانشجو در آئینه رهنمودهای مقام معظم رهبری» (اطلاعات کتابشناسی+معرفی کوتاه) یافتم، شاید بخشی از همان جلسه باشد. عنوان بیانات را «سخنرانی در مراسم افتتاحیه دومین دوره تخصصی دانشگاه امام صادق (ع)» ذکر کرده است.
کمی تامل:
سه وظیفه برای دانشجو مورد توجه قرار گرفته است(*):
درس، یاد گرفتن و رشد پیدا کردن.
درس: احتمالا به اخذ واحدهای درسی و گذراندن آنها با موفقیت است. این وظیفه تقریبا محدود به روزهای خاصی از ایام آموزشی (حضور در کلاسها، انجام تکالیف احتمالی، مطالعه شب امتحانی و شرکت در جلسه امتحان) است. شاید بتوان رویکرد جدیدی را برای دانشگاه امام صادق متصور شد و با ارائه واحدهای تابستانی، این وظیفه را به چند هفته تابستانی هم تسری داد. به هر حال، درس، وظیفه اصلی و کارکرد اصلی دانشگاه است. حال، یک تصمیم مدیریتی گرفته شده که محدود به ایام خاصی باشد، هرچند مخالف نظر رهبری است.
یاد گرفتن: احتمالا به معنی باسواد شدن است. به جرئت میتوان گفت رویکرد دانشگاه با ارائه بیش از 200 واحد درسیی به معنی ارائه تمام مباحث مفید نیست و برای باسواد شدن نیاز به مطالعه غیردرسی و براساس علایق شخصی و توانمندیهای فردی است. در طول ایام آموزشی، تعدد کلاسها و تکثر مباحث مانع بزرگی برای باسواد شدن است. روزهای پنجشنبه و جمعه، تعطیلات عید نوروز و تابستان، فرصتی بینظیر برای باسواد شدن است. متأسفانه در این ایام، دانشگاه امام صادق به تعطیلی عجیبی فرو میرود و علیرغم اشتیاق دانشجویان، زمینه مناسب این امر محقق نیست. هزینه بالای اسکان تابستان، تعطیلی رستوران خویشیار دانشگاه و وضع نیمهتعطیل بخش اداری، دانشجویی، آموزشی، و پژوهشی دانشگاه موانع بزرگی است.
رشد پیدا کردن: به نظر میرسد دانشگاه هیچ برنامه اجباریای برای این قضیه ندارد. خدا را شکر تشکلهای دانشجویی (بسیج دانشجویی و دفتر اعزام) هستند، وگرنه چه فرآیندی برای رشد پیدا کردن دانشجویان چیده میشد؟ فعالیتهای تشکلها هرچند محدود به ایام آموزشی نیست، اما متأثر از سیاستهای دانشگاه است. مثلا در تابستان، دانشجو از کجا باید هزینه اسکان را بدهد تا بتواند نقش پیشرو بودن در عرصه اجتماعیاش را تمرین کند؟ فرض کنیم مشکل اسکان و تغذیه و اینها حل شود، اعتبارات دانشجویی و فرهنگی در تابستان به تشکلها تعلق نمیگیرد و محدود به ایام آموزشی است. از سوی دیگر، در فصل حضور دانشجویان نیز با این سنخ فعالیتها یک مبارزه منفی میشود. مثلا گفته میشد سفر زیارتی تبلیغی دانشجویان در اربعین به عتبات با هزینه شخصی خودشان حرام است، چون اربعین در ایام آموزشی قرار گرفته است! یا در سال گذشته، آن بخشی از بودجه سفر راهیان نور که توسط دانشگاه تأمین میشد، برای اولین بار- در دوران بیماری حضرت آیتالله مهدوی کنی- پرداخت نشد.
اینها تأملات اولیه (البته پخته!) از این بیانات بود. ببینیم ما کجای کاریم. سه وظیفه جدی داریم. سیره دانشگاه در مواجهه با این وظایف، نسبتا روشن است. امید که در دوران مدیریت جدید و با حضور آیتالله صادق لاریجانی آملی، زمینههای انجام این سه وظیفه به نحو احسن فراهم گردد.
(*) اثبات شیء نفی ماعدی نمیکند؛ در جاهای دیگری ممکن است وظایف دیگری هم مورد توجه قرار گیرد و دلیلی ندارد تصور کنیم همین سه تاست.
پس از تذکر رهبری مبنی بر جلوگیری از تحریف اندیشه و سیره امام خمینی، موج جدیدی (از بازنشر مطالب) راه افتاده است که ته حرفش این است که این جملات مشهور که همه تان آن را شنیده اید، از امام نیست.
باید دید هدف کسانی که در مسلمات و مشهورات شک میکنند، چیست؟ اگر به هدف و نیتشان هم کار نداشته باشیم، باید به نتیجه آن توجه کنیم؛ سست شدن پایههای اعتقادی مردم. اگر به مردم بگوییم این چند جملهای که منسوب به امام خمینی عصر حاضر است، همه دروغ است، چطور انتظار دارید مردم به قرآن و حدیث اعتقاد داشته باشند؟ نکنیم این کار را. با اعتقادات مردم بازی نکنید. این کارها ظرافت لازم دارد.
اگر واقعا مسالهای آنقدر مهم است که جدا از خط فکری و گفتمانی امام است و تحریف امام است، همان را بیان کنید. این کارها خیانت به گفتمان است که حالا بیایید تاکید کنید که امام نگفته انقلاب ما انفجار بود. خب، این جمله یاسرعرفات به خاطر همراهی با تصویر امام، به تدریج به امام منتسب شد. حالا این برجسته شود که چه؟
از اینها که بگذریم، از برخی شیطنتها نمیتوان گذشت. مثلا دروغ میگویند. مثلا برخی موارد هست که در دیگر کتابهای امام هست و یا در مجالس درس گفتهاند و در صحیفه نیامده است. اینها را هم میگویند که دروغ است و امام نگفته. حتی بعضا مواردی هست که در صحیفه هم هست و اینها میگویند نیست. مثلا میگویند اوجب واجبات بودن حفظ نظام از امام نیست. کدام فقیه شیعه را پیدا میکنید که به اوجب واجبات بودن حفظ نظام اعتقاد نداشته باشد؟ منتشر کنندگان این مطالب با چی دارند مبارزه میکنند؟ در نگاه شیعی امام، حفظ نظام از حفظ جان امام زمان هم بالاتر است. بالاترین از این که چیزی نداریم!
از اینها که بگذریم، برادر ارزشی من، لطفا قبل از بازنشر مطالب، کمی بیندیش و کمی جستجو کن و بعد که به اطمینان نسبی رسیدی، مطلب رسیده را برای دیگران بفرست. مخاطب فعال باش! مثلا در همین مطلب، شما اگر واژه بسیج را در نرم افزار صحیفه جستجو کنید، ج 21، ص 195 می بینید که نوشته «بسیج، مدرسه عشق». برای تمرین عصر ظهور، باید یاد بگیریم بتوانیم مستقل از رسانه ها فکر کنیم. استقلال فکری خودتان را از رسانه ها و پیام ها به دست آورید! من دیگر حرفی ندارم!
من خیلى نگران زبان فارسىام؛ خیلى نگرانم. سالها پیش ما در این زمینه کار کردیم، اقدام کردیم، جمع کردیم کسانى را دُور هم بنشینند. من میبینم کار درستى در این زمینه انجام نمیگیرد و تهاجم به زبان زیاد است. همینطور دارند اصطلاحات خارجى [بهکار میبرند]. ننگش میکند کسى که فلان تعبیر فرنگى را به کار نبرد و به جایش یک تعبیر فارسى یا عربى به کار ببرد؛ ننگشان میکند. این خیلى چیز بدى است؛ این جزو اجزاء فرهنگ عمومى است که باید با این مبارزه کرد. دوستان! زبان فارسى یک روزى از قسطنطنیّهى آن روز، از استانبولِ آن روز، زبان علمى بوده تا شبه قارّهى هند؛ اینکه عرض میکنم از روى اطّلاع است. در آستانه(۱۶) - مرکز حکومت عثمانى - زبان رسمى در یک برههى طولانىاى از زمان، زبان فارسى بوده. در شبه قارّهى هند برجستهترین شخصیّتها با زبان فارسى حرف میزدند و انگلیسها اوّلى که آمدند شبه قارّهى هند، یکى از کارهایى که کردند این بود که زبان فارسى را متوقّف کنند؛ جلو زبان فارسى را با انواع حیَل و مکرهایى که مخصوص انگلیسها است گرفتند. البتّه هنوز هم زبان فارسى آنجا رواج دارد و عاشق دارد؛ کسانى هستند در هند - که بنده رفتهام دیدهام، بعضىهایشان اینجا آمدند آنها را دیدیم - عاشق زبان فارسىاند؛ امّا ما در کانون زبان فارسى، داریم زبان فارسى را فراموش میکنیم؛ براى تحکیم آن، براى تعمیق آن، براى گسترش آن، براى جلوگیرى از دخیلهاى خارجى هیچ اقدامى نمیکنیم. یواش یواش [در] تعبیرات ما یک حرفهایى میزنند - هر روزى هم که میگذرد یک چیز جدیدى مىآید - ما هم نشنفتهایم. گاهى مىآیند یک کلمهاى میگویند، بنده میگویم معناى آن را نمیفهمم ، میگویم معناى آن چیست؟ معنا [که] میکنند، تازه ما اطّلاع پیدا میکنیم که این کلمه آمده؛ [این] یواش یواش کشانده شده به طبقات و تودهى مردم؛ این خطرناک است. اسم فارسى را با خطّ لاتین مینویسند! خب چرا؟ چه کسى میخواهد از این استفاده کند؟ آن کسى که زبانش فارسى است یا آن کسى که زبانش خارجى است؟ اسم فارسى با حروف لاتین! یا اسمهاى فرنگى روى محصولات تولید شدهى داخل ایران که براى من عکسهایش را و تصویرهایش را فرستادند! خب چه داعى داریم ما این کار را بکنیم؟ بله، یکوقت شما یک محصول صادراتى دارید، آنجا در کنار زبان فارسى - فارسى هم باید باشد البتّه؛ هرگز نبایستى از روى محصولات ما زبان فارسى برداشته بشود - البتّه زبان خارجى هم به آن کشورهایى که خواهد رفت، اگر زبان دیگرى دارند نوشته بشود، امّا محصولى در داخل تولید میشود، در داخل مصرف میشود، چه لزومى دارد؟ روى کیف بچّههاى دبستانى چه لزومى دارد که یک تعبیر فرنگى نوشته بشود؟ روى اسباب بازىها همینجور؛ من واقعاً حیرت میکنم. این جزو چیزهایى است که شما خیلى دربارهاش مسئولیّت دارید. البتّه من مثالهایى در ذهن دارم براى این استعمال زبان فارسى که نمیخواهم دیگر حالا آنها را عرض کنم؛ نام شرکت، نام محصول، نام مغازه! و از این قبیل همینطور مکرّر تعبیرات فرنگى و بخصوص انگلیسى؛ من از این احساس خطر میکنم و لازم است که حضرات و شوراى عالى انقلاب فرهنگى نسبت به این مسئله بجد دنبال کنند و دولت به طور جدّى مواجه بشود با این مسئله. حالا معناى مواجهه این نیست که فوراً فردا مثلاً با یک شیوهى تندى یا شیوهى خشنى برخورد کنند، [مواجه بشوید] امّا حکمتآمیز؛ ببینید چکار میتوانید بکنید که جلو این را بگیرید؛ این هم یک مسئله.