فرشتههان! با مسجدیها کار دارند.
پاتوقتون کجاست؟
ستارههای درخشان زمین برای آسمانیها
گزارش ویژه
تو مسجد چه کنیم؟!
زائر خدا شویم! پایهاید؟
بر شما باد مسجدی شدن!
*هشدار داد: نماز همسایه مسجد جز در مسجد پذیرفته نیست...
**یکی پرسید: اى امیر مومنان! همسایه مسجد کیست؟
*فرمود: کسى که...
تجربه کنیم.
امسال توفیق خادمی شهدا در یادمان هویزه میسر نشد؛
انشاءالله به زودی خادمی در آستان امام رضا؛
یا حتی کربلا، کاظمین، نجف، سامرا؛
و چه بسا سوریه و شام بلا؛
و انشاءالله بقیع و مسجد الاقصی.
دیر یا زود، به مانند سه تیر 84 «مردی از جنس مردم» خواهد آمد و کام امت حزب الله شیرین خواهد شد.
دعا کنید با موفقیت زیارت با پای پیاده نصیب همه آرزومندان شود.
حلال کنید!
اگر بطلبند، دوباره عازم عراقم، کافیست عصر شود.
یک نکته خرج کردن درست ادبیّات در سطح کشور، در سطح جامعه، یا در سطح جهان است؛ هرجایی که در بُرد ادبیّات ماست. البته روزی از قسطنطنیه، یا از استانبول تا آسیای شرقی، بُرد ادبیّات ما بود. خوب؛ زمانی اینطور بوده است؛ زبان فارسی، زبان دیوانی کشور عثمانی بود. در همان زمانی که کشور عثمانی دائماً با ایران جنگ داشت، نفوذ زبان فارسی آنچنان بود که منشی و دبیر دستگاه عثمانی کار خودش را با خطّ فارسی، با عنوان فارسی، با تعبیر و زبان فارسی و با شعر فارسی راه میانداخت! از این طرف هم - طرف شرق - حتّی تا هند و چین، زبان فارسی بُرد داشت. زبان مذهبی بود؛ زبان اداری، زبان دبیران و منشیان و زبان ادبیّات و هنر بود.
امروز این دایره محدود شده است. البته بعد از انقلاب مقداری گسترش پیدا کرده؛ ولی قبل از انقلاب بر اثر تنگنظری و نادانی و بیسوادی مسؤولان کشور در دورهی اواخر قاجار تا آخر زمان محمّدرضا پهلوی، زبان و ادبیّات فارسی انحطاط پیدا کرد. با اینکه ما در همین دوره، انصافاً شخصیتهای خوب ادبی، شاعر و نویسندهی بزرگ هم داشتیم، لیکن از لحاظ گسترش سیاسی و از لحاظ قدر و قیمت بینالمللی، در پایینترین وضعیت قرار گرفتیم! علّت هم این بود که در مهد زبان فارسی - یعنی ایران - کسانی که متصدّیان امور بودند، از زبان فارسی تبرّی میجستند! این نهایت انحطاط است. عدّهای راجع به تغییر خط حرف میزدند و عدّهای در مورد به کار بردن لغات و اصطلاحات فرنگی افتخار میکردند و خودشان را در مقابل آن کوچک میدانستند! آنجایی هم که میخواستند فارسیسازی کنند، حتّی لغتسازىِ فارسیشان نوعی اظهار ارادت به لغت بیگانه بود! واقعاً از چیزهای عجیبی که انسان مشاهده میکند، اینکه یک دستگاه لغتسازی در ارتش زمان شاه وجود داشت؛ آنها مینشستند و لغتی را از لغتنامهی کهن فارسی انتخاب میکردند که یک نوع شباهتی به زبان خارجی داشته باشد! گاهی هم لغت فارسی جعل میکردند؛ لغتسازی میکردند. البته لغتسازی، کار جایزی است؛ به شرط اینکه آن کسی که لغتسازی میکند، صلاحیت این کار را داشته باشد - اشکالی ندارد، پیشرفت زبان است - اما آنها صلاحیت داشتند یا نداشتند، کاری ندارم؛ لیکن لغتسازیشان با توجّه به لغت خارجی بود! «تک» را در مقابل «اَتک» و برای تقلید از «اَتک» میآوردند! «چالش» را برای تقلید از «چلنج» میآوردند! اینطور لغتسازی میکردند. از این قبیل، زیاد است و شاید اگر کسی واقعاً دنبال کند، بتواند یک دفتر از اینگونه لغتهایی که عمدتاً بر محور لغت انگلیسی میگشته، بیابد. خوب؛ وقتی که در مهد زبان فارسی، زبان فارسی اینگونه مورد بی اعتنایی است که بلد نیستند درست فارسی حرف بزنند، انتظار پیشرفتِ آن بیجاست!
یک وقت یک نخستوزیر عربزبان، در زمان ریاست جمهوری بنده آمده بود با من ملاقات میکرد - یادم نیست که رئیس جمهور بود یا نخستوزیر - وزیر خارجهاش هم پهلویش نشسته بود. با من عربی صحبت میکرد، یک جمله را خواست بگوید، آن مفهوم را نتوانست در عربی پیدا کند! هرچه فکر کرد، دید یادش نمیآید. به طرف وزیر خارجهاش برگشت و به فرانسوی پرسید که این چه میشود؟ آن مفهوم را به لغت فرانسوی گفت و عربی معادلش را به رئیسش گفت؛ آن وقت ایشان به من گفت! جالب اینجاست که من بهعنوان مخاطب او که زبانم هم عربی نبود، آن معادل را میدانستم و برایم سخت نبود! من فارسی زبان بودم و آن آقا لغت عربی خودش را بلد نبود و از راه لغت معنی فرانسوی - عربی، از وزیر خارجهاش پرسید! من در دلم گفتم بیخود نیست شما اینقدر بدبختید که زبان خودتان را هم بلد نیستید؛ در حالی که شما رئیس کشورتان هستید! عزیزان من! این وضع، قبل از انقلاب در ایران هم وجود داشت. خیلی تعجّب نکنید؛ زبان خودشان را بلد نبودند!
تو در اوج فلک چه دانی چیست
که ندانی که در سرایت کیست
تو در داخل خانهی خودت اینگونه حرکت میکنی، آن وقت دلت میخواهد که زبان به بنگال و به چین و ماچین و به قسطنطنیه برود!؟ معلوم است که زبان، محدود میشود.
البته بعد از انقلاب، تا حدودی تکان خورد. امروز در مناطق جزیرةالعرب - اینها که عرض میکنم، اطّلاع است، حدس و تخیّل نیست؛ خبر دارم - عربی که مثلاً اهل منطقهی احسا و قطیف(۱) است، که هیچ وقت ممکن نبود یک کلمهی فارسی هم یاد بگیرد، با نشستن پای رادیو و تلویزیون فارسی ایران - که تلویزیون را با بشقاب میگیرد - زبان فارسی میآموزد؛ یعنی میتواند فارسی حرف بزند. آنقدر پای رادیو و تلویزیون فارسی مینشینند، تا بتوانند بتدریج فارسی یاد بگیرند! یعنی انقلاب، زبان را منتشر کرد.
امروز به برکت انقلاب در نقاطی از دنیا، زبان فارسی به عنوان زبان دوم دانشگاهی یا به عنوان زبان رشتهی اختصاصی، باز مورد توجّه قرار گرفته است. انقلاب پیام و سخنی دارد؛ کسی که مسلمان است، پیام اسلام را از انقلاب میگیرد، کسی هم که مسلمان نیست و بالاخره پیام نو را از انقلاب میگیرد، دلش میخواهد - مثلاً - بداند که امام و پدر این انقلاب، وقتی حرف میزد، چه میگفت که در ترجمه نمیشود فهمید؛ لذا زبان فارسی یاد میگیرند. امروز اینطور است. بههرحال، امیدواریم زبان فارسی گسترش پیدا کند. زبان فارسی زبانی است با ظرفیت و با کشش. یکی از مراکزی که باید در آن، روی زبان و ادبیّات - بخصوص با شیوههای هنری - تلاش شود، مرکز شماست؛ چون شما با نسلی کار میکنید که آن نسل هرچه را که از شما فرا گرفت، برایش ماندگار خواهد بود.
اگر امروز کودک ما فارسی را درست یاد بگیرد و بتواند لغت فارسی را در جایی که لازم دارد، استفاده و مصرف کند، اگر شاعر شد، اگر هنرمند، گوینده، برنامهساز، یا کتابنویس شد، شما دیگر خاطرتان جمع است؛ مثل کتابنویس، فیلمنامهنویس، گویندهی تلویزیون و افرادی نظیر آنها که در محیط قبلی پرورش پیدا کردهاند، نخواهد بود. یعنی شما در حرکت خودتان در کانون، میتوانید آن دو مقصود و دو وظیفهای را که در باب ادبیات هست، هر دو را با هم تأمین کنید؛ هم ادبیات را پیش ببرید، هم آن را در قشرهای گوناگون - که قشر مخاطب شما کودک است - درست صرف کنید. بنابراین به زبان و ادبیّات، باید خیلی اهمیت داده شود.
بیایید یکبار هم که شده به اهل کوفه حق بدهیم (البته به ناحق!) که چرا امام حسین را تنها گذاشتند؟ یکطرفه به قاضی نروید!
· زمانی که حضرت میخواهد به جنگ برود، دشمنِ کشورِ اسلامی (روم) منتظر است تا جنگ داخلی شروع شود و از این فرصت استفاده بکند...
· زمانی که حضرت میخواهد به جنگ برود، اگر همه زنان و سهسالهها و ششماههها را هم در نظر بگیریم، عِدهوعُدهشان بسیارکم است...
· زمانی که حضرت میخواهد به جنگ برود، ماه حرام است، یعنی جنگ ممنوع است!
· زمانی که امام به جنگ میرود، هر کس باید از چیزی بگذرد تا بتواند با امام باشد، یکی باید از فقاهت و درس تفسیر گفتنش بگذرد، دیگری از آبرو و بزرگی، آن یکی از مالومنال خود و... مگر آسان است؟!
· و... توجیهات برای با حسین نبودن، بسیار است!
اما توجه کنیم:
"و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمیکنم. من حسین را نهفقط برای خلافت که برای هدایت میخواهم."
نوشته: محمدجواد سواری
به خودش که نگاه میکند، هیچ اشکالی نمیبیند. اما وقتی نوبت دیگران میشود، منتقد خیلی خوبی است. با خدا هم که اصلاً کاری ندارد! برای همین هر وقت جلوی آینه میرود جز «یک پارچه آقا» چیزی نمیبیند! آنوقت توجیه اشتباهها آغاز میشود و هر روز بیشتر از قبل در خطاها و غلطهایش دستوپا میزند.
خیلی طول نمیکشد که بعد از مدتی میبیند رفیق گرمابه و گلستان شیطان شده است و در همهچیز از او کمک میگیرد؛ همهچیزی که جز طغیان و طغیانگری نیست... آری شیطان کمک میکند انسان را در عجله کردن به سوی طغیان و هلاکت!
مَن شَغَلَ نفسَهُ بغَیرِ نفسِهِ تَحَیَّرَ فی الظُّلُماتِ، و ارتَبَکَ فی الهَلَکاتِ، و مَدَّتْ بهِ شیاطِینُهُ فی طُغیانِهِ.
امام على (علیهالسلام): هرکه خود را به چیزى جز [تربیت و تزکیه] نفْسِ خویش مشغول دارد، در تاریکیها سرگردان میشود و در هلاکتها دستوپا میزند و شیطانهایش او را در طغیانش فرومیبرند.
خیال میکنید فرعون و فرعونیان از همان اول اینقدر طغیانگر بودهاند؟
منبع حدیث: نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 157
نوشته: دکتر محمدحسین شاهآبادی
اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ نَفْسٍ لاَ تَشْبَعُ
خدایا پناه به تو میبرم از نفسى که از دنیا سیرى ندارد!
دیگر نتوانست راحت از کنار برادرش هم بگذرد و او را کشت و به جبهه باطل پیوست. برادر و کشتن برادر؟ واوِ مباینت!
آیا فکر میکنید تمام شد؟ قوم بنیاسرائیل که قرار بود برگزیدهترین قوم شوند در یک صبح هفتاد پیامبر خدا را به شهادت رساندند. برگزیدهترین قوم و کشتن هفتاد پیامبر؟ واوِ مباینت!
آیا باز فکر میکنید تمام شد؟ یحییِ نبی را که گرفتند سرش را بریدند و بردند پیش یکی از فاحشههای شهر. سر پیغمبر خدا و فاحشه؟ واوِ مباینت!
آیا باز هم فکر میکنید این جنگ همیشگی تمام میشود؟ خیر! حضرت اباعبدالله (ع) روزی که حرکت کرد، فرمود: ای مرد! من حق هستم و با باطل هیچگاه کنار نمیآیم پس"من کان باذلا فینا مهجته و موطّنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا" البته فقط 72 تن همراهیاش کردند و کربلایی شدند ولی... مسلمانان و کشتن حسین (ع)؟ واوِ مباینت!
باز هم کار به اینجا ختم نشد... شهید آوینی میفرماید: صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و کار به یک «یالیتنی کنت معکم» ختم نمیشود. جنگ حق و باطل نه تمام میشود و شیطان همیشه هست (گاهی هم بزرگش!). واوهایِ مباینت کم نیستند...
این داستان ادامه دارد. نوبت واوِ شماست...
منتشر شده در تابلو اعلاناتهای مسجدنما و نشریه سنگر محله
نوشته محمدجواد سواری
روزنامهنگاری یک دانش تخصصی است. رشته علوم ارتباطات در دانشگاهها به روزنامهنگاری میپردازد. بخشی از بحثهای روزنامهنگاری مربوط به ویرایش و نگارش است. منسوب به استاد سنگری است که خطای افراد عادی، یک خطاست اما خطای اهالی رسانه به تعداد شمارگان آن کتاب و نشریه.
اخیرا یک مصاحبهای را به طور گذرا خواندم که مشکلات ویرایشی فراوانی داشت. بسیاری از آنها را میگذاریم به حساب حفظ اصالت شفاهی بودن مصاحبه. مثلا گاهی به قرینه حضوری، بخشی از کلام حذف میشود. اما گاهی پذیرش حجم و کیفیت اشتباهات در یک متن واحد بیش از حد است. این مصاحبه را که با حجت الاسلام دکتر محسن الویری (استاد سابق دانشگاه امام صادق) درباره شئون طلبگی و روحانیت از دیدگاه آیت الله مهدوی کنی انجام شده است، بخوانید. برخی غلطهای آن تحمل کردنی نیست، به ویژه این که نشریه در یک فضای طلبگی منتشر شده است، انتظار داشتم اصطلاحات تخصصی طلاب درست نوشته شده باشد:
متن مصاحبه در تارنمای حاج آقای رضا تاران (+)
برخی از اشتباهات نگارشی:
هجم>حجم
دعو>دأب
ساکت کردند>سکوت کردند
علی اخبرکم>الا اخبرکم
لم قنته الناس> لم یقنته الناس
سالل>سال
دعب>دأب
منسب>منصب
مضموم>مذموم
جالب اینجاست که گاهی دعو، گاهی دعب، هر جور راحت بودند، نوشتند.
پس از تذکر رهبری مبنی بر جلوگیری از تحریف اندیشه و سیره امام خمینی، موج جدیدی (از بازنشر مطالب) راه افتاده است که ته حرفش این است که این جملات مشهور که همه تان آن را شنیده اید، از امام نیست.
باید دید هدف کسانی که در مسلمات و مشهورات شک میکنند، چیست؟ اگر به هدف و نیتشان هم کار نداشته باشیم، باید به نتیجه آن توجه کنیم؛ سست شدن پایههای اعتقادی مردم. اگر به مردم بگوییم این چند جملهای که منسوب به امام خمینی عصر حاضر است، همه دروغ است، چطور انتظار دارید مردم به قرآن و حدیث اعتقاد داشته باشند؟ نکنیم این کار را. با اعتقادات مردم بازی نکنید. این کارها ظرافت لازم دارد.
اگر واقعا مسالهای آنقدر مهم است که جدا از خط فکری و گفتمانی امام است و تحریف امام است، همان را بیان کنید. این کارها خیانت به گفتمان است که حالا بیایید تاکید کنید که امام نگفته انقلاب ما انفجار بود. خب، این جمله یاسرعرفات به خاطر همراهی با تصویر امام، به تدریج به امام منتسب شد. حالا این برجسته شود که چه؟
از اینها که بگذریم، از برخی شیطنتها نمیتوان گذشت. مثلا دروغ میگویند. مثلا برخی موارد هست که در دیگر کتابهای امام هست و یا در مجالس درس گفتهاند و در صحیفه نیامده است. اینها را هم میگویند که دروغ است و امام نگفته. حتی بعضا مواردی هست که در صحیفه هم هست و اینها میگویند نیست. مثلا میگویند اوجب واجبات بودن حفظ نظام از امام نیست. کدام فقیه شیعه را پیدا میکنید که به اوجب واجبات بودن حفظ نظام اعتقاد نداشته باشد؟ منتشر کنندگان این مطالب با چی دارند مبارزه میکنند؟ در نگاه شیعی امام، حفظ نظام از حفظ جان امام زمان هم بالاتر است. بالاترین از این که چیزی نداریم!
از اینها که بگذریم، برادر ارزشی من، لطفا قبل از بازنشر مطالب، کمی بیندیش و کمی جستجو کن و بعد که به اطمینان نسبی رسیدی، مطلب رسیده را برای دیگران بفرست. مخاطب فعال باش! مثلا در همین مطلب، شما اگر واژه بسیج را در نرم افزار صحیفه جستجو کنید، ج 21، ص 195 می بینید که نوشته «بسیج، مدرسه عشق». برای تمرین عصر ظهور، باید یاد بگیریم بتوانیم مستقل از رسانه ها فکر کنیم. استقلال فکری خودتان را از رسانه ها و پیام ها به دست آورید! من دیگر حرفی ندارم!
پیامبر اعظم:
اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم، در نظرم محبوبتر از عبادت و شبزندهداری تا صبح است.
چند حدیث مسجدی دیگر با همین طراحی از مسجدنما (+)
البته نماز جماعت برای همه قابل توصیه نیست. باید ملاحظه مخاطب را کرد. بعضی همین که نماز بخوانند، بس است. مثلا اگر کار بیشتری بکنند، ظرفیتش را ندارند، دچار عجب و غرور میشوند.
این حدیث را آوردم تا معیارهایمان دقیق شود.
رایانامه رسیده یکی از دوستان دانشگاه امام صادق:
جای دوستان خالی امروز بعد نماز به دلم افتاد برم یه سوال از محضر آیت الله باقری (حفظه الله) بکنم و این کار را انجام دادم. بعد تو رستوران دانشگاه، یکی از دوستان اصرار کرد که بگم حاج آقا چی گفت. به اون که گفتم خیلی خوشش آمد. با خودم گفتم بذار به بچه های دیگه هم بگم چه بسا مصداق "رب حامل فقه غیر فقیه" باشم. خودم استفاده مطلوب را نکنم اما کسی باشد که استفاده کند این شد که سوال و جواب را به صورت کوتاه در ذیل آوردم.
******
سوال: یه مشکلی که ما معمولا داریم این است که وقتی در محضر علما و بزرگان می رویم برای یکی دو روزی سعی می کنیم عوض بشیم ولی بعد متوجه می شویم که جوگیر شده ایم و نهایتا بعد از یکی دو روز به همان روال سابق برمی گردیم. این اراده تغییر و عزم عوض شدند چطور در ما بوجود می آید؟ مشکل از چیست؟
جواب: مشکل این است که شما می خواهیم ظاهرتان را در این یکی دو روز با باطنتان متفاوت کنید که نمی شود و بعد از دو روز باطن خودش را دوباره ظاهر می کند. باید از درون سعی کنید خودتان را درست کنید تا ظاهر و باطنتان مثل هم شود.
سوال: چه کنیم که باطنمان درست شود؟
جواب: دو تا کار انجام دهید:
یکی اینکه تا می توانید به دیگران خیر برسانید. به همسایه تان به رفیقتان به هم محلی تان به هرکسی هر قدری که از دستتان می رسد خیر برسانید.
دوم اینکه همه جا خدا را یاد کنید. حد اقل هم مثل یاد کردن سایر چیزها،هم عرض همان ها خدا را یاد کنید (البته خدا هم عرض اونها نیست) ولی همین قدر هم ما در کارهایمان یاد خدا نیستیم. امام چون همواره یاد خدا بود می گفت من در عمرم تا حالا لحظه ای نترسیدم. اگر ما یک هزارم امام یاد خدا کنیم همه زندگی مان درست می شود.
***
پی نوشت من:
این نیمسال در مقطع دکتری، درس فقه، کتاب مکاسب را در محضر آیت الله بودیم. خوب یادم هست آیت الله مهدوی کنی به بهانه های مختلف یا بدون بهانه، از امام روح الله یاد میکردند. این برادر هم دست کمی از آن یکی ندارد. مثلا همین جا لزومی نداشت بحث را به امام بکشاند، اما از امام گفت. چقدر جالب است که امام در زندگی اینها جاری است. یک عمر، زندگی خود را بر مبنای امام تنظیم کردند و هنوز هم هر چه میشود، یاد امام می افتند.
امام چه کرد با اینها؟
فی تقلب الاحوال، علم جواهر الرجال
شرایط دشواری چون جنگ، مرد تربیت میکنه و استعدادها رو به منصه ظهور میرسونه.
اینجا درباره کتاب خاطرات سعید تاجیک گفتم که بعضیها هستند که تو جنگ بزرگ شدند. یعنی از بچگی تو جنگ بودند.
دکتر سید محمدصالح هاشمی گلپایگانی که نام او با «گزینش دانشگاه امام صادق علیهالسلام» و «طرح مطالعاتی کتابهای شهید مطهری» پیوند خورده، یکی از همین آدمهاست. فرمانده اسبق بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیهالسلام، پیش از ورود به دانشگاه، کلی سابقه جبهه داشته و هنوز هم مرد جنگ است. در جنگ فرهنگی امروز هم در سنگر دانشگاه و نیز در سنگر تربیت، او چون ستارهای میدرخشد.
بعضی از عکسهای حضور او را در جبههای نبرد به انتخاب من مرور کنیم. این عکسها به خوبی بزرگ شدن او در بعد جسمانی نشان میدهد، اما در باطن آن، بزرگ شدن او در بعد معنوی است. آنجاست که او یک مدیر متعهد توانمند انقلاب اسلامی شده است!
سوریه- راس الحسین -63/12/15- به همراه تیم اعزامی تخریب لشکر27محمد رسول الله
اردیبهشت 1365- گردان حضرت علی اصغر- کنار رود دز
از راست سید محمد صالح هاشمی
سید محمد صالح هاشمی( معاون گروهان)
و تصویر او در قالب استاد دانشگاه امام صادق علیهالسلام:
او هم اکنون کمی پیرتر شده است و دانشگاه توفیق بهرهمندی از او را ندارد!
برای دیدن تصاویر بیشتری از دوران حضور او در جبهه به اینجا مراجعه کنید.
فردی نظری نوشت و تاکید وبنوشت صله صدیقین با مطالب دیگری درباره استاد هاشمی گلپایگانی روزآمد خواهد شد:
مگر نه این که قرار است بچه، مادر غروسکها باشد؟
مادر عروسکها نباید بهشان نمازخواندن یادشان بدهد؟
پینوشت: نمره 100 به عروسکی که در سجود است و نمره ویژه به گربه که حواسش به نماز نیست و اون یکی که داره زیرچشمی به گربهه نگاه میکنه!
آنچه در ادامه مییابد سرمقاله نخستین شماره عمومی (پس از انتشار موفق پنج پیششماره) نشریه دوهفتهنامه «سنگر محله» است که به همت جمعی از دوستان خوبم برای مساجد تهیه میشود. البته تکثیر و توزیع آن به شکل خودجوش انجام میشود. یعنی شما میتوانید با مراجعه به تارنمای نشریه به نشانی http://sangaremahalle.ir آخرین نسخه نشریه را تهیه و برای مسجد محله/دانشگاه/اداره خود منتشر کنید. همچنین میتوانید با تغییر ساده یک یا چند بخش (به مطالب مرتبط با مسجد خود)، آن را برای مسجد محله خود به طور بومی منتشر کنید!
راستی! شما که امر امامتان را انجام میدهید؟ «مساجد سنگرند، سنگرها را پر کنید!»
اگر بلندگویی جلوی هر کداممان بگذارند، میتوانیم ساعتها از اشکالات خانواده و محله و شهر و کشور و دنیایمان بگوییم و نالهها بکنیم. حتی بعضیهایمان خیلی خوب راهحل میدهیم. مثلا فلانی باید این کار را بکند تا اقتصاد حل شود و دیگری فلان کار را نکند تا بحران فرهنگی ایجاد نشود.
اما یکی نیست بگوید چرا از خودمان شروع نمیکنیم؟ گویند روی سنگ قبر کشیشی نوشته بود: در کودکی خواستم دنیا را تغییر دهم، نشد؛ در نوجوانی خواستم کشورم را تغییر دهم، نشد؛ در جوانی خواستم شهرم را تغییر دهم، نشد؛ در بزرگسالی خواستم محلهام را تغییر دهم، نشد؛ در پیری خواستم خانوادهام را تغییر دهم، نشد... دم مرگ فهمیدم اگر از همان اول خودم را تغییر داده بودم، خانواده و محله و شهر و کشور و دنیا را میتوانستم تغییر دهم...
حالا نوبت من و توست. ما میخواهیم از خودمان شروع کنیم؛ از خود، خانواده و محله خودمان!
پیششمارههای سنگر محله نشان داد که «ما میتوانیم» آستینها را بالا بزنیم و اصلاح را از محله خودمان آغاز کنیم. چون میخواهیم بگوییم میشود همه مشکلات را حل کرد، اگر همه بخواهند... اگر همه بخواهند، نه گرانفروشی خواهیم داشت نه بدحجابی و بدلباسی؛ نه آلودگی دود و ترافیک خواهیم داشت نه آلودگی موش و زبالهدانی؛ نه معضل کسب و اقتصاد خواهیم داشت، نه معضل فرهنگ و ماهواره... البته اگر همه بخواهند!
حالا- انشاءالله- از این شماره یک آغاز مقدس خواهیم داشت. آغازی که همه سنگرها را فعال کند و همه را در خوبنوشتن و خوبپخش کردن و خوبخواندهشدن سنگر محله تشویق نماید. اصلا کار باید به جایی برسد که هر شماره از سنگر محله را یک گروه از محلیها بنویسند تا معلوم شود که همه ما میخواهیم در ساختن محله خودمان کاری کنیم. پس هر کس که میخواهد در این جهاد کاری کند، عکسی بیندازد، یا متنی بنویسد، یا حرفی بزند... بسمالله!
برگرفته شده از نشریه تربیتی- مسجدی سنگر محله (sangaremahalle.ir)
«خارِک» در زبان مازندرانی، تقریبا یعنی خوب دوستداشتنی. اضافه شدن «ک» به انتهای «خار | به معنای خوب» محبوبیت خاصی را به واژهها میافزاید. ترکیب عمو خارک مثل عمو بزرگ، خان عمو، حاجی عمو جان و مانند آن است. بگذارید این طوری بگم که در مازندران جالب نبوده و نیست که نسبتها و اسمها به سادگی برده شوند. به ویژه این تلاش وجود دارد تا کودکان در صدا زدن بزرگترها احترام لازم را رعایت کنند. اضافه کردن وصف به اسمها برای احترام نسبتا رایج است.
یکی از عموهای من و در حقیقت فرزند یکی مانده به آخر خانواده پدری من، برزو نام داشت. عمر فرزند آخر به دنیا نبود. برزو خیلی دوستداشتنی شد. اخلاق و رفتارش هم که نمونه بود. شور و نشاط جسمی و روحیه پهلوانی هم داشت. یک پای مسابقات کشتی لوچو (کشتی سنتی مازندران) بود که همه ساله در امامزاده حسن برگزار میشد. عموی دوستداشتنی من، عموخارک!
مدرسه که خبری نبود. دوره دوساله پیکار با بیسوادی را گذراند. نوجوان بود که به شهر آمد و کارگر نجاری شد. داماد استاد شد. این جوان پهلوان، پاسدار انقلاب شد. طاقت نیاورد دشمن به مردمش هجوم آورند و هیچ نگوید. برای مادربزرگم میگفت: اگر یک اش (خرس) به یه نفر حمله کنه، کمکش نمیکنی؟ با همین استدلال مادر را قانع کرد تا به جبهههای نبرد با خرس بعثی برود. در پشت جبهه هم که بود، نفس ضدانقلاب و منافقان جنگلمکان را میبرید.
20 ساله بود. اوج نشاط و سرزندگی. هماستانیها در جبهه زیاد بودند. لشکر پنج نصر خراسان، نیروی ورزیده میخواست که شنا بلد باشند. داوطلبانه شتافت. جزیره مجنون. سه نفر بودند. کارشان تمام شده بود و داشتند بر میگشتند. کمین خوردند. یکیشان مجروح شد. یکی توانست نجات پیدا کند و عموی دوستداشتنی من شهید شد.
من هیچگاه عمو خارک را ندیدم. اصلا سه سال پس از شهادتش به دنیا آمدم، اما همیشه با احترام میگویم: عمو خارک.
24 آذر سالروز شهادت عموخارک است. برای شادی روح امام و شهدا به ویژه عموی، فاتحهای بخوانید.
مرتبط: برای وقتی که مادر این شهید رفت. (+)
راستی، عمویم وصیت کرده بود نگذارید ضدانقلابها، ارزانفروشی انقلاب را که هیچ، حتی در تشییعجنازهاش شرکت کنند. حالا ضدانقلابها...
من خیلى نگران زبان فارسىام؛ خیلى نگرانم. سالها پیش ما در این زمینه کار کردیم، اقدام کردیم، جمع کردیم کسانى را دُور هم بنشینند. من میبینم کار درستى در این زمینه انجام نمیگیرد و تهاجم به زبان زیاد است. همینطور دارند اصطلاحات خارجى [بهکار میبرند]. ننگش میکند کسى که فلان تعبیر فرنگى را به کار نبرد و به جایش یک تعبیر فارسى یا عربى به کار ببرد؛ ننگشان میکند. این خیلى چیز بدى است؛ این جزو اجزاء فرهنگ عمومى است که باید با این مبارزه کرد. دوستان! زبان فارسى یک روزى از قسطنطنیّهى آن روز، از استانبولِ آن روز، زبان علمى بوده تا شبه قارّهى هند؛ اینکه عرض میکنم از روى اطّلاع است. در آستانه(۱۶) - مرکز حکومت عثمانى - زبان رسمى در یک برههى طولانىاى از زمان، زبان فارسى بوده. در شبه قارّهى هند برجستهترین شخصیّتها با زبان فارسى حرف میزدند و انگلیسها اوّلى که آمدند شبه قارّهى هند، یکى از کارهایى که کردند این بود که زبان فارسى را متوقّف کنند؛ جلو زبان فارسى را با انواع حیَل و مکرهایى که مخصوص انگلیسها است گرفتند. البتّه هنوز هم زبان فارسى آنجا رواج دارد و عاشق دارد؛ کسانى هستند در هند - که بنده رفتهام دیدهام، بعضىهایشان اینجا آمدند آنها را دیدیم - عاشق زبان فارسىاند؛ امّا ما در کانون زبان فارسى، داریم زبان فارسى را فراموش میکنیم؛ براى تحکیم آن، براى تعمیق آن، براى گسترش آن، براى جلوگیرى از دخیلهاى خارجى هیچ اقدامى نمیکنیم. یواش یواش [در] تعبیرات ما یک حرفهایى میزنند - هر روزى هم که میگذرد یک چیز جدیدى مىآید - ما هم نشنفتهایم. گاهى مىآیند یک کلمهاى میگویند، بنده میگویم معناى آن را نمیفهمم ، میگویم معناى آن چیست؟ معنا [که] میکنند، تازه ما اطّلاع پیدا میکنیم که این کلمه آمده؛ [این] یواش یواش کشانده شده به طبقات و تودهى مردم؛ این خطرناک است. اسم فارسى را با خطّ لاتین مینویسند! خب چرا؟ چه کسى میخواهد از این استفاده کند؟ آن کسى که زبانش فارسى است یا آن کسى که زبانش خارجى است؟ اسم فارسى با حروف لاتین! یا اسمهاى فرنگى روى محصولات تولید شدهى داخل ایران که براى من عکسهایش را و تصویرهایش را فرستادند! خب چه داعى داریم ما این کار را بکنیم؟ بله، یکوقت شما یک محصول صادراتى دارید، آنجا در کنار زبان فارسى - فارسى هم باید باشد البتّه؛ هرگز نبایستى از روى محصولات ما زبان فارسى برداشته بشود - البتّه زبان خارجى هم به آن کشورهایى که خواهد رفت، اگر زبان دیگرى دارند نوشته بشود، امّا محصولى در داخل تولید میشود، در داخل مصرف میشود، چه لزومى دارد؟ روى کیف بچّههاى دبستانى چه لزومى دارد که یک تعبیر فرنگى نوشته بشود؟ روى اسباب بازىها همینجور؛ من واقعاً حیرت میکنم. این جزو چیزهایى است که شما خیلى دربارهاش مسئولیّت دارید. البتّه من مثالهایى در ذهن دارم براى این استعمال زبان فارسى که نمیخواهم دیگر حالا آنها را عرض کنم؛ نام شرکت، نام محصول، نام مغازه! و از این قبیل همینطور مکرّر تعبیرات فرنگى و بخصوص انگلیسى؛ من از این احساس خطر میکنم و لازم است که حضرات و شوراى عالى انقلاب فرهنگى نسبت به این مسئله بجد دنبال کنند و دولت به طور جدّى مواجه بشود با این مسئله. حالا معناى مواجهه این نیست که فوراً فردا مثلاً با یک شیوهى تندى یا شیوهى خشنى برخورد کنند، [مواجه بشوید] امّا حکمتآمیز؛ ببینید چکار میتوانید بکنید که جلو این را بگیرید؛ این هم یک مسئله.
بسم الله الرحمن الرحیم
اذا
1- قبلا هم گفته بودم (اینجا و جاهای دیگر)، هر هشت نامزد را در دایره گفتمان انقلاب اسلامی می فهمم و مردم هر یک را انتخاب کنند، وظیفه ما حمایت از او و دولتش است. گرچه انتخاب من آقا سعید جلیلی بود، هدایت دلها به نحو شگفت انگیزی در یکی دو شب پایانی به سمت حجت الاسلام حاج آقای شیخ حسن روحانی انجام شد و با کمی بیش از 50 درصد آرا در همان دور اول، کار تمام شد. به عبارتی، تازه دور جدیدی از عشق بازی شروع شد. حاج آقای روحانی! جناب آقای دکتر آشنا! ضمن تبریک این پیروزی خجسته، ما مردم ایران به ویژه جوانان بسیجی دانشگاهها، آماده ایم هر کمکی از دستمان بر می آد، در راستای ایفای رسالت مهم دولت اسلامی در این پیچ بزرگ تاریخی و این شرایط عالی جهانی و داخلی به انجام برسانیم.
پینوشت:
به نظر می رسد آقای دکتر آشنا، استاد برجسته ارتباطات، در این پیروزی نقش بزرگی داشته اند. یک مشاور رسانه ای دانا و توانا.
پینوشت2: همیشه پای یک امام صادقی در میان است!
2- از وظایف سه گانه ما در قبال انتخابات، یک وظیفه هنوز مانده است و آن هم جا انداختن معیارهای انتخاب اصلح است. مردم باید یاد بگیرند چه طور یک رئیس جمهور بهتر رو انتخاب کنن. این آموزش چیزی مثل آموزش انتخاب همسر یا انتخاب شغل است ولی ابعاد و آثار گسترده تری دارد. البته تربیت سیاسی ابعاد دیگری هم دارد. اولی آن انتخاب رئیس جمهور است. دومی آن حول محور تعامل مردم و حکومت اسلامی (دولت اسلامی) می چرخد. وظایف متقابل مردم و حاکمیت.
3- اینکه اصولگرایان (و نه اصولگرایی و نه گفتمان انقلاب اسلامی) در این انتخابات شکست خوردند، برای خودشان لازم بوده است. به تعبیری حتی حقشان بوده است تا کفران نعمت احمدی نژاد را نکنند! وقتی به جای کمک به دولت اسلامی احمدی نژاد، به تخریب او روی آوردند، اشتباه کردند. معتقدم پیروز حقیقی همه آن نامزدهایی هستند که مرتکب گناه نشدند و بی اخلاقی نکردند و آرای پاک به دست آوردند. فراموش نکنیم خود رقابت سیاسی هم موضوعیت دارد و مملکت اسلامی باید همه چیزش اسلامی باشد.
4- تصور میکنم باید انتخابات شورای شهر را جداگانه برگزار کنیم. انتخابات شورای شهر و روستا در جاهای کوچک، سایه سنگینی بر انتخابات ریاست جمهوری گسترد. خب، افرادی که معمولا تنور انتخابات رئیس جمهوری را در شهرستانهای کوچک و روستاها گرم می کردند، یا خودشان نامزد انتخابات بودند و یا حامی جدی یکی از نامزدهای شورا. به معنی دقیق، برخی شهرستانیها اصلا فرصت تامل روی کاندیداهای ریاست جمهوری و در نتیجه مشارکت فعال و جدی در حماسه بزرگ سیاسی نداشتند. (تصور کنید افرادی را که بین آقای جلیلی و روحانی مانده بودند و به خاطر لباس روحانیت به آقای روحانی رای دادند.) جا داشت شناخت بیشتری از نامزدها حاصل شود. در همین راستا خیلی خوب است وزارت کشور، ثبت نام از نامزدها و فرآیندهای مربوط را به یک ماه زودتر آغاز کند تا یک ماه به فرصت تبلیغات انتخاباتی نامزدها (و در نتیجه شناخت مردم) افزوده شود.
این عکس که تعرفه رنگ آن بنفش است، ربطی به این نکته ندارد که چون رنگ تبلیغاتی برنده انتخابات، بنفش بوده، آن را گذاشته باشیم و یا احیانا از چیزی عدول کرده باشیم. نشون به اون نشون که همین عکس رو 15 خرداد هم تو همین وبلاگ گذاشته بودم!
پایگاه اطلاعرسانی صالحین به مناسبت گرامیداشت سالگرد شهادت استاد مطهری و آغاز هفته معلم پروندهویژهای را با موضوع «شهید مطهری، تربیت و صالحین» تقدیم میکند.
از ویژگیهای این پرونده میتوان به استفاده از آرای صاحبنظران و اهالی تجربه و عمل در اندیشه شهید مطهری (دکتر هاشمی گلپایگانی، دکتراحسان بابایی و...) و تنوع قالبهای رسانهای کاربردی در فضای مجازی (چندرسانهای، رادیو اینترنتی، کلیپ تصویری، مصاحبه، یادداشت، جزوه، پیامک و...) اشاره کرد.
برخی از این وبلاگنویسان دارای تحصیلات عالیه (ارشد و دکتری) و سوابق قابل توجه در بسیج دانشجویی دانشگاههای بزرگ (تهران و دانشگاه امام صادق علیهالسلام) هستند |
شجره طیبه صالحین که متولی تربیت به سبک انقلاب اسلامی در کشور ماست، باید با اهتمام خاص به تربیت رسانهای اعضای خویش بپردازد |