«خارِک» در زبان مازندرانی، تقریبا یعنی خوب دوستداشتنی. اضافه شدن «ک» به انتهای «خار | به معنای خوب» محبوبیت خاصی را به واژهها میافزاید. ترکیب عمو خارک مثل عمو بزرگ، خان عمو، حاجی عمو جان و مانند آن است. بگذارید این طوری بگم که در مازندران جالب نبوده و نیست که نسبتها و اسمها به سادگی برده شوند. به ویژه این تلاش وجود دارد تا کودکان در صدا زدن بزرگترها احترام لازم را رعایت کنند. اضافه کردن وصف به اسمها برای احترام نسبتا رایج است.
یکی از عموهای من و در حقیقت فرزند یکی مانده به آخر خانواده پدری من، برزو نام داشت. عمر فرزند آخر به دنیا نبود. برزو خیلی دوستداشتنی شد. اخلاق و رفتارش هم که نمونه بود. شور و نشاط جسمی و روحیه پهلوانی هم داشت. یک پای مسابقات کشتی لوچو (کشتی سنتی مازندران) بود که همه ساله در امامزاده حسن برگزار میشد. عموی دوستداشتنی من، عموخارک!
مدرسه که خبری نبود. دوره دوساله پیکار با بیسوادی را گذراند. نوجوان بود که به شهر آمد و کارگر نجاری شد. داماد استاد شد. این جوان پهلوان، پاسدار انقلاب شد. طاقت نیاورد دشمن به مردمش هجوم آورند و هیچ نگوید. برای مادربزرگم میگفت: اگر یک اش (خرس) به یه نفر حمله کنه، کمکش نمیکنی؟ با همین استدلال مادر را قانع کرد تا به جبهههای نبرد با خرس بعثی برود. در پشت جبهه هم که بود، نفس ضدانقلاب و منافقان جنگلمکان را میبرید.
20 ساله بود. اوج نشاط و سرزندگی. هماستانیها در جبهه زیاد بودند. لشکر پنج نصر خراسان، نیروی ورزیده میخواست که شنا بلد باشند. داوطلبانه شتافت. جزیره مجنون. سه نفر بودند. کارشان تمام شده بود و داشتند بر میگشتند. کمین خوردند. یکیشان مجروح شد. یکی توانست نجات پیدا کند و عموی دوستداشتنی من شهید شد.
من هیچگاه عمو خارک را ندیدم. اصلا سه سال پس از شهادتش به دنیا آمدم، اما همیشه با احترام میگویم: عمو خارک.
24 آذر سالروز شهادت عموخارک است. برای شادی روح امام و شهدا به ویژه عموی، فاتحهای بخوانید.
مرتبط: برای وقتی که مادر این شهید رفت. (+)
راستی، عمویم وصیت کرده بود نگذارید ضدانقلابها، ارزانفروشی انقلاب را که هیچ، حتی در تشییعجنازهاش شرکت کنند. حالا ضدانقلابها...