25 آذر 86، از همان ابتدا وبلاگ ما مشهور بود که فضای بازی داره. این روزها شاید اوج صمیمیت ما با دانشکده هم بود. (البته الان هم خوبه ولی شور و صفا و لطف گشته نیست. انگار همه پلها پشت سر آدم بوده که خراب شده!)
متن زیر عین متن یکی از ایمیلهای منه که کمی دیر دیدمش! مقدمه اولش گویای همه چیزه. یه معذرت خواهی هم بدهکارم چون تا یه مدتی جای اسم اساتید رو سه نقطه نگذاشته بودم! یعنی یادم نبود!
سلام
می خوام یه مطلب برای وبلاگت بنویسم
یه خاطره یا درد دل یا هرچی که اسمش رو می خوای بگذاری
بی اسم باشه و با نام یادداشتهای یک هشتاد و دویی
اشاره کن که معلوم نیست شماره دویی داشته باشه
و در گذاشتن یا نگذاشتنش صاحب اختیاری
اگر به دردت و به هدف وبلاگت خورد بگذار و گرنه بهتره که پیش خودت بمونه
و شروع شد
در اردوی پیش دانشگاهی آمدیم
دو بار اساتید با ما صحبت کردند
آبعلی رفته بودیم
یک بار در جمعی صمیمی و در هوای باز که حدود پانزده نفری می شدیم
و دفعه بعد در سالن شهید علم الهدی که زیاد استقبال شد
در صحبت اول آقایان ...، ...، ... ، ... و نهایتا آقای ...
در جلسه بعدی دکتر ... هم اضافه شد
مهمترین محورهای صحبت اول اینها بود:
آقای ... از خواب خود صحبت کردند. حضرت زهرا را به خواب دیده بودند که خوشحال از تأسیس رشته بود.البته بماند که آقای ... بسیار از این دست خواب ها می بیند و در جمع های مختلف به شرح خوابهای خویش می پردازد. یکبار هم خوابی را تعریف کرد که تمام دانشگاه امام صادق را آب برداشته بوده و ایشان به کرانه ساحل می رسند.
آقای ... گفتند همانطور که یک کتاب به اسم رسانه ها، دین و فرهنگ انتشار یافته رشته ما هم این سه حلقه را کامل می کند. بماند که کتابی که ایشان گفته بودند بسیار بد ترجمه و نامفهوم بود .این مسئله تصویرسازی از میان رشته ای بودن رشته در بین همه اساتید رواج یافت. تا انتهای سال اول هم سایر اساتید حلقه در حلقه انداختند و فرضیات خود را از رشته بیان کردند
برگردیم سر موضوع اول ، آقای ... هم گرم و پر روحیه شروع کرد اما از محتوایش چیزی به یاد ندارم
آقای ... هم در میان صحبت بقیه قلم خودنویس خود را بیرون می آورد و چیزهایی برای این یکی و آن یکی می نوشت
ایشان بسیار خوش خط بودند و با شکسته نستعلیق می نوشتند
هر چه که اساتید سعی می کردند محفل آکادمیک و سنگین باشد ... این آب یخ را به روی صحبت ها می ریخت
او وعده تدوین کتابی را داد که در آن نوشته های پشت کامیون و اتوبوس ها را جمع آوری کند
و این مسئله را از وظایف اصلی رشته فرهنگ و ارتباطات می دانست
در آن جلسه آقای ... جلوه خاصی داشت چرا که هم از نظر مذهبی نظر بچه ها را جلب کرده بود و هم اینکه جزو
کسانی بود که اخیرا پایان نامه خود را در زمینه گردشگری دفاع کرده بود و از این جهت اهمیت داشت
اما هیچ بحث تخصصی و نظام یافته در ادامه در این موضوع خاص از ایشان ندیدیم
و این ادامه فقط به آن جلسه و جلسات دیگر ختم نشد که به 5 سال حضور ما در این رشته ختم شد
البته ندیدن دلیل بر نبودن نیست
آقای ... هم از همان ابتدا متواضع و ساکت بود
یادم می آید یکی از بچه ها سوال سختی کرد که اساتید در جواب مانده بودند
شما چه شدید که ما هم مثل شما شویم؟
بازار کار؟
ما هویتا چه موجودی هستیم؟
آقای دکتر ... گفت این همان سوالهاییه که در ابتدای راه ما هم داشتیم
ولی الان دیگه به مسیری که رفتیم شک نمی کنیم
چرا که بسیار پیشنهاد از سازمانهای مختلف داریم
... می گفت من به طور رسمی در هیچ سازمانی کارمند نیستم
هم در صدا و سیما هستم هم ارشاد و هم جاهای دیگه
بقیه هم این جواب را کامل کردند
راستش رشته و اساتید هیچ هویتی نداشتند
و همه در ابتدای یک راه بودند
راهی که دانشجویانی مثل ما قرار بود اعتباربخش اون باشند
و این داستان ادامه دارد . . .