قسمت اول، توصیف بدبینانه (و شاید هم واقع بینانه ای) از سینمای ایران داره و در قسمت دوم اعلام می کنه که «ما به استاندارد و خط کش و متر نیاز داریم.» تا ابنجا ها تقریبا با هم مشکل نداریم. سینمای ما نیاز به معیارهایی برای نقد و بررسی داره تا هر چیزی به اسم فیلم، تو سینما پخش نشه. تهیه چنین استانداردی مسلما کاری درخور توجه و تقدیر است. شجاعت نویسنده در تهیه چنین استانداردهایی رو می ستایم. در ادامه که روح مطلبه، 26 استاندارد (ساختی و محتوایی) ذکر شده که به زعم من (منی که شاید نهایتا 2 واحد درباره فیلمسازی و امور جانبی خونده باشم!) حداقل باید کمی اصلاح بشن. این استانداردها قراره سینمای ما رو نجات بده ولی احتمالا با وجود این معیارها هیچ فیلمی ساخته نمی شه!
بعضی از این استانداردها رو با هم یه نگاهی کنیم:
1. «هر پلان حداکثر چهل ثانیه باشد.»
طول هر پلان باید متناسب با محتوای اون پلان و فضای کل فیلم تعیین بشه. قبول که عمدتا پلانهای سینمای ما طولانی تر از حد معقولند و فیلم ها بی جهت کش اومدند ولی مثلا فیلم سوزن بان که به تعبیر استادمان (دکتر نجفی) توسط یه آدم ملحد (و البته ایرانی!) ساخته شد و واتیکان هم بهش جایزه داد. این فیلم داستان سوزن بانی رو نشون می داد که به خاطر جدایی از معنویت(=دین)، زندگی براش طولانی و خسته کننده می گذشت. خب، کارگردان برای نشون دادن این حالت، باید پلانهای طولانی و حتی تکراری بگیره تا نفرت مخاطب از یک همچو زندگی برانگیخته بشه. اگه پلانهای این فیلم 40 ثانیه ای بود که فیلم تاثیر خودش رو نمی ذاشت!
2. «نریشن و ... نداشته باشد!»
قبول که داستان فیلم، پیام فیلم و کلا خود فیلم باید با تصاویر به مخاطب منتقل بشه ولی یک نریشن خوب و متناسب معجزه می کنه. این درسته که هر فیلمی نریشن لازم نداره و به عبارتی این ناتوانی سینمای ماست که توش اینقدر نریشن داریم ولی حذف نریشن، آن هم به این سادگی، چندان منطقی نیست. (برای نریشن خوب که لازم نیست مثال بزنم!)
3. «توهم، تخیل و خواب دیدن نداشته باشد.»
شاید ربطی نداشته باشد، احسن القصص قرآن، یوسف، همه اش با خواب همراه است! چرا تو سینما کسی خواب نبیند؟ به نظر می رسد، هر چیزی اگر به طور متناسب و متعادل استفاده شود، خوب است، نه اینکه صفر و یکی نگاه کنیم. هر 14یک از استاندارد اول این نقص رو دارن و از واقعیت به دور افتاده اند.
4. با استاندارد 15، آخرین استاندارد، کاملا موافقم: تناسب لوکیشن با وضعیت مالی.
5. استانداردهای محتوایی با این استاندارد (16_ُم) شروع شده که کارگردان نمی تونه پشت سر هم مبدع سه فیلم باشه مگر با سه سال فاصله. سوال اینه که این عددها از کجا اومدن؟ چه کسی ادعا کرده خلاقیت کارگردان با دو تا فیلم تموم می شه و برای سومی باید صبر کرد تا سه سال بگذره، دوباره خلاقیتش رشد کنه؟
6. استاندارد17: چرا نباید درباره سینما و بازیگری فیلم ساخت؟ چرا شخصیتهای فیلم نباید نویسنده، موسیقی دان، نقاش یا خطاط باشند؟ چگونه تبیین می کنید که اینها عامل شکست سینمای ما بوده اند؟ به راستی نمی شود در یک سینمای خوب، فیلمی درباره فیلم ساخت؟ چرا؟
7. در استانداردهای 18 تا 20 بعضی موضوعات دیگر ممنوع شده اند: عشق، ازدواج (حتی در فیلم خانوادگی)، زن دوم(!)، معجزه، کرامت، شفا یافتن و .... فکر می کنم ما باید فیلم بسازیم که این موضوعات رو درست جا بیندازیم. اگر تاکنون نتوانسته ایم، یعنی دیگر سراغش هم نرویم؟
8. استاندارد 21 کمی قابل قبول تر است: پایان فیلم از دید بیننده عادی، مبهم نباشد. گفتم «کمی» چون چه اشکالی دارد برخی مسائل مبهم تمام شود و مخاطب هر گونه که خواست، تمام کند. چه اشکالی دارد، ادامه اش تو شماره2!
9. استاندارد 22 ساخت فیلم فلسفی رو تنها حق کارگردانی می دونه که دو فیلم عادی ساخته باشه که هزینه فروشش بیشتر از هزینه تولیدش باشه. ایده خوبی برای جلوگیری از ساخت بی رویه فیلم فلسفی است. ولی چگونه تبیین می کنید که یک کارگردان فیلم اولی نمی تواند فیلم فلسفی خوب بسازد؟
10. برای استانداردهای 23 تا 26 هم توجیه خوبی به ذهنم نمی رسد. چرا باید از توی آرشیو مجلات یا آرشیو نیروی انتظامی فیلم ساخت؟ چرا باید زمان و مکان در فیلم ها مشخص باشد؟ چرا باید امرار معاش شخصیت ها بیان گردد؟ مگر نمی توان فیلم پلیسی خوب ساخت و از آرشیو نیروی انتظامی استفاده نکرد؟ مگر همه فلیم های خوب خانوادگی رو بر اساس مجلات نوشته اند؟ مگر نمی شود فیلم خوبی ساخت و وضع امرار معاش شخصیت هایش مبهم باشد؟ به نظر می رسد، باید جوابهای قانع کننده ای به این سوالات داد.