توضیح: بخشهایی از این مصاحبه در خبرنامه دانشجویان ایران (+) منتشر شده است.
خداحافظی با مرجعیت علمی در دانشگاه امام صادق علیهالسلام
مصاحبه با یکی از دانشجویان دکتری دانشگاه امام صادق علیهالسلام
اشاره:
حمید درویشی شاهکلائی، از قدیمیهای دانشگاه امام صادق علیهالسلام است؛ تاکنون ۲۵ نیمسال در این دانشگاه حضور داشته و تجربیات تشکیلاتی زیادی دارد. او در زمینه درس هم بارها مورد تقدیر دانشگاه قرار گرفته و با کسب رتبه یک کنکور سراسری دکتری، توانمندی علمی را به اثبات رسانده. او هماکنون یکی از دانشجویان دکتری این دانشگاه است که نسبت به آینده آن به شدت نگران است.
شما سه سال منتظر تشکیل دوره دکتری در دانشگاه امام صادق بودید. رتبه یک کنکور سراسری را هم داشتید. در بورس اعزام به خارج هم قبول شده بودید. واقعاً چرا ماندید تا بتوانید در دانشگاه امام صادق علیهالسلام دکتری بخوانید؟!
[با خنده] اشتباه کردم! پشیمونم!
نه! جدی چرا؟
جدی گفتم. ما میخواستیم قدمی برای کارهای میانرشتهای برداریم. قدمی برای مرجعیت علمی برداریم. قدمی برای علوم انسانی اسلامی برداریم. ما وظیفه داشتیم حسب دستور ولی معظم فقیه در دیدار غدیر ۱۳۸۴، این دانشگاه را قوی کنیم. اینجا رسالت ویژهای برای علوم انسانی اسلامی، مرجعیت علمی و تربیت اسلامی دارد. ما نسبت به این رسالت، احساس تکلیف کردیم! ما حاضر بودیم سختیهای اینجا را تحمل کنیم. در حالی که میتوانستیم در دانشگاههای دیگر، با گذراندن ۱۸ واحد و طی دو سه سال دکتری بگیریم، امام صادق را انتخاب کردیم که تعداد واحدهای درسی آموزشی مقطعدکتریاش دو برابر دیگر دانشگاهها است...
پس، شما با سختیهای دانشگاه آشنا بودید و خودتان انتخاب کردید!
ما در دوره کارشناسیارشد پیوسته با سختیها و روندهای ناصحیح دانشگاه امام صادق آشنا بودیم. ما شاهد اعتراضات مکرر دانشجویان مثلاً در سال ۱۳۸۷ و ۱۳۸۹ بودیم. ما پاسخهای غیرمسئولانه مرحوم آیتالله مهدوی کنی، رئیس فقید دانشگاه را هم یادمان است! بینالهلالین عرض کنم خوب است این کسانی که برای ایشان یادواره برگزار میکنند، به تبیین اختلافات دیدگاههای ایشان و دیدگاههای دیگر بزرگان نظام هم بپردازند. بحث ما ضعفها و ناکارآمدیهای دانشگاه امام صادق نیست. کما اینکه بحث ما نقاط مثبت دانشگاه هم نیست. بحث من ناظر به سؤال شما این است که ما در دوره دکتری شاهد افول شدیدی در امور آموزشی و پژوهشی بودیم. به جرئت باید گفت محتوا و استادان دوره کارشناسی، کیفیت بالاتری داشتند. امور ادرای و اجرایی دوره کارشناسی خیلی قویتر از دکتری بود. در ساختارهای آموزشی و تربیتی مثل مدرسه و دانشگاه، همه چیز باید در خدمت دانشآموز یا دانشجو باشد ولی گویا هیچکس ما را نمیدید!
خیلی سختتر از دوره کارشناسی بود؟
وحشتناک! دوره دکتری ما مجموعهای از رنجهای بیحاصل بود. فقط سختی «کاشت» و «داشت» را کشیدیم و از برداشت خبری نبود. چیز جدید خاصی به ما اضافه نشد. فقط اذیت شدیم.
دوره دکتری ما در شأن دانشگاه ما نبود. مثلاً کتابی که دوست من ۱۰ سال پیش در سال دوم کارشناسی دانشگاه پیامنور میخواند، برای مقطع دکتری ما انتخاب میشد. خب، این تحقیر شأن دانشجوی دکتری است؛ پایین آوردن سطح دانشگاه است. خود ما در مقطع دکتری یک سال تمام فقه متاجر ۴۰۰ سال پیش را متنخوانی کردیم! رشته ما ارتباطات است، این کتاب هم درباره احکام اقتصادی اسلام است! چرا باید وقت ما را اینگونه هدر بدهند؟ متنخوانی را دانشجوی سال دوم کارشناسی هم میتواند انجام بدهد.
عجب!
من که هنوز چیزی نگفتم! از توهینها و تحقیرات ساختاری و اجرایی که بگذریم، حتی این اواخر به توهین و تحقیر زبانی هم روی آوردند. آن مقام مسئول میآید به دانشجویان سالپایینی میگوید که اینها یک عده دانشجوی ضعیف هستند که لیاقت این دانشگاه را ندارند و ما به همین دلیل از اینها پول میگیریم! با ما در دانشگاه خودمان اینطوری رفتار میشود. پشت سر ما کلی حرف میزنند. یک کسی پیدا شد در زیر گنبد مسجد دانشگاه امام صادق علیهالسلام، در کلاس اخلاق، در روی آن صندلی که روزگاری مرحوم مهدوی و دیگر بزرگان مینشستهاند، به دانشجویان سالپایینی میگوید دکتری در همه جا پولی است! علیه یک عده دانشجوی ساده دکتری، دروغپردازی میکنند؛ آن هم دروغهای شاخدار و بزرگ.
خب، میخواستیم بحثمان را ببریم به سمت مرجعیت علمی و تولید علم.
تولید علم مثل تولید کود نیست که نگاه کارخانهای به آن داشته باشیم. از رفتار دانشگاه امام صادق با دانشآموختگان و دانشجویان دکتری به وضوح برمیآید که مدیریت فعلی دانشگاه، هیچ قصدی بر تولید علم ندارد.
چهطور؟
دانشگاه ما موفقترینهای کنکور را انتخاب میکند. انگیزهکُشی میکند. تحویل جامعه میدهد و هیچ مسئولیتی برای ادامه کار نمیپذیرد. درحالیکه باید انگیزهسازی کند و بسترها را فراهم کند. ادبیات آن آقای صاحب مقام این است که چند سال اینجا مزاحم بودید، خودتان را اذیت کردید، بروید دیگر! در وقت میوهچینی، همه را به ویژه منتقدان درونگفتمانی را از خودشان دور میکنند.
روش تولید علم این دانشگاه چیست؟
این که گفتید به سکولاریسم نمیرسد؟
دقیقاً. خیلی از اساتید ما این مسئله را باز کردهاند که دانشگاه امام صادق سکولارپرور تخصصی است. یعنی شما در زندگی فردی خود، مؤمن و مذهبی هستید و به نماز و ظاهر اسلامی پایبندید. اما در زندگی اجتماعی خود به ویژه رشته تخصصی خودتان هیچ حرفی از اسلام نمیدانید و به همان شیوه غربی عمل میکنید. چرا که فقه دانشگاه شما مسئله ۴۰۰ سال پیش را مطرح کرده است و کلاسهای تخصصی شما مسئله روز را. پاسخ مسئله روز را شما در کتابهای ترجمهای غربی میبینید که چه بسا در خود غرب هم مورد تخطئه قرار گرفته است. شما اگر به عنوان مدیر متعهد از دانشگاه امام صادق خارج شوید، همان شیوههای غربی قرن بیستمی را در بانک، بیمه، بورس یا هر سازمان دیگری که هستید، پیاده میکنید. چرا که چیز دیگری نخواندهاید.
به هر حال، شما انگیزههایی داشتید که برای دکتری آمدید اینجا. انگیزههای فردی چه سهمی در تولید علم میتوانند داشته باشند؟
متأسفانه کاری کردهاند که ما پشیمونیم اومدیم اینجا دکتری بخونیم، خیلیها هم که عمدتاً تأکید میکنند اگر کلاهشان بیفتد تو دانشگاه، نمیآیند برش دارند. ساختار و برخی افراد تمام تلاش خود را برای کوتولهپروری و نابود کردن انگیزههای فردی انجام میدهند. این دانشگاه باید جدی تدبیر کند و توجه کند که با کوتولهپروری و کوتولهها حداکثر میتوان «حرف» از تولید علم زد و شعار داد. تلاش برای رسیدن به قلههای بلند و آرمانهای رفیع، بلندهمتی بلندقامتان را نیاز دارد. حالا دانشگاه آمده از بلندقامتان، افق نگاه بلندشان را و همت ستودنیشان را گرفته است و آنها را مشغول به چیزهای فرعی و حاشیهای کرده است. بدتر از همه، با پولی کردن دوره تحصیل دوره دکتری، دیگر انگیزهای برای بلندقامتان در این دانشگاه باقی نمانده است. واقعاً اگر به کسی بگویید شما دانشجوی درجه دو یا درجه سه هستی، او انگیزه پیدا میکند تولید علمی کند؟
از مرجعیت علمی میگفتیم . رهبری سال ۱۳۸۴ همین را از دانشگاه خواستند که آدم برای این کار تربیت کند؛ معارف اسلامی در جامه زیبای علم عرضه شود. خب، دانشگاه اینقدر به لوازم اجرایی وظیفه اصلیاش بیتوجه است که همگان فهمیدهاند دغدغه دانشگاه برگزاری کلاسها به هر قیمت و تمام شدن واحدهای آموزشی است؛ نه علم و تربیت.
از تلاشهای خالصانه برخی استادان و دانشجویان بسیجی که بگذریم، مرجعیت علمی به طنز تلخ دانشگاه تبدیل شده است. به طرف میگن یک لطیفه دوکلمهای بگو، میگه مرجعیت علمی! امروزه تنها بسیج دانشجویی دانشگاه تنها با اخلاص و مجاهدات جوانان بسیجیاش، توانسته مرجعیت هیئتی را در هیئت میثاق با شهدا به دست آورد. جهتگیریها به سمت رسیدن به مرجعیت علمی نیست.
مهمترین ارکان تحقق مرجعیت علمی چیست؟
نیت و دغدغه، دانشجو، استاد، ساختار، محتوا. ظاهراً در دانشگاه امام صادق فقط محتوا داریم! محتوا یعنی اینکه منابع اصلی قرآن و عترت سر جاش هستند. در بقیه موارد، خبری نیست. تازه همه این ارکان باید در یک بستر تربیتی اتفاق بیفتند!
حتی از نیت هم خبری نیست؟
منظور من از نیت، ذهن هشیار آقایان مسئول نیست. ذهن ناهشیار و دغدغه مسئولان است که از رفتارها و گفتارهایشان پیداست. ما فردی را داریم ۳۴ سال نان دانشگاه امام صادق علیهالسلام را خورده است اما ضعیفترین سابقه را دارد که باورپذیر نیست. من این معیارهای کمّی را دلیل بر سواد و دانش نمیدانم اما برخی باید یک حرکتی از خود نشان بدهند تا بدانیم سواد دارند یا نه؟ انگیزه تولید علم دارند یا نه؟ مگرنه ما حضور ایشان در دانشگاه را به خاطر فساد و رانت فامیلبازی و به قول امروزیها خویشاوندسالاری ارزیابی میکنیم؛ نه شایستهسالاری. امروزیترش هم میشود ژن خوب!
مشکل دانشجوها چیست؟
پس از سال ۱۳۸۹، مدیر اداره گزینش دانشگاه اخراج شد و در نتیجه معیارهای گزینش عوض شد یا حداقل ما اینطور میبینیم که دانشجوهای جدید ویژگیهای متفاوتتری دارند و مثلاً بیش از علم به مثابه مسئله انقلاب اسلامی، چیزهای دیگری برایشان مهم است.
این یک نکته خاص دهه ۹۰. نکته بعدی همان چیزهایی بود که عمومی بود و همیشه مسئله بود. دانشجو را باید از جهت انگیزه بارور کرد، بستر رشد را فراهم کرد، توانمند کرد و سپس در سالهای بعد از دانشآموختگی میوههایش را چید. بالاتر گفتم که دانشآموختگان بسیاری از دانشگاه رانده میشوند و حاضر نیستند کلاهشان را از دانشگاه برداند.
استادهای دانشگاه امام صادق چه فرقی با دیگران دارند؟
کی گفته فرق دارند؟
به هر حال، ظاهراً منظورتون این بود که مشکلی در جریان تولید علم با این استادان هست!
بله. اما فرض بر مقایسه این دانشگاه با دیگران نیست. اگر دانشگاه را با گذشته خودش مقایسه کنیم، یا با وضع بایسته، ضعف استادان و مدیران دانشگاه را میبینیم. رئیس دانشگاه در گذشته یک فقیه بصیر انقلابی کارکشته بود؛ مبارز انقلابی زندانکشیدهای که قبل انقلاب دغدغه ارتباط با دانشجویان را داشت و از بالاترین مقام اجرایی واقعی کشور یعنی سمت برجسته نخستوزیری میآید میشود رئیس دانشگاه. او مظهر علم و تجربه بود. او خودش صاحبنظر و فقیه بود و بعضی جاها نظراتش با رهبری متفاوت بود. اما در مورد ویژگی مدیریتی یا علمی رئیس جدید، ندیدهام کسی نظر مثبتی بدهد و توانایی او را تأیید کند.
سطوح مختلف مدیران دانشگاه هم به همین نحو. مثلاً روزگاری آیتالله علمالهدی، معاون آموزشی این دانشگاه بود. ناکارآمدی مدیران بعد از او که پشت سرهم تعویض شدند، قابل انکار نیست.
دانشگاه از مدیران و اساتید بزرگ خود خالی شده است. معدود اساتید خوب باقیمانده هم سنشان بالاست و توان جسمانیشان روبهافول. آیتاللههای دهه ۶۰ کجا هستند؟ خدایشان بیامرزدشان. متأسفانه بسیاری از اساتید جوان، اصلاً تدریس بلد نیستند. متأسفانه بسیاری از اساتید جوان در حوزههای غیرتخصصی خود درس میدهند. یک رویکرد مرحوم مهدوی این بود که اقتصاد لیبرال غرب را میداد به یک غربگرای واقعی درس بدهد؛ کسی که واقعاً آن حرفها را باور دارد. حالا بعضاً کسانی مباحث علوم انسانی غربی را درس میدهند که اصلاً به درستی متوجه نظر غربیها نشدهاند و نقاط قوت آنها را نمیدانند.
ما در مقطع دکتری، بحران استاد داشتیم. و البته اینها به معنی انکار وجود انگشتشمار مدیران و استادان خوب دانشگاه نیست.
در مورد ساختار چهطور؟
واقعاً ساختار دانشگاهی که میخواهد تولید علم کند هیچ فرقی با ساختار دیگر دانشگاهها نباید داشته باشد؟ یعنی ناکارآمدیهای این ساختار دانشگاهی ایران نیاز به برهان و شاهدمثال دارد؟!
مسئلهمحوری باید از طریق ساختار در برنامههای آموزشی و پژوهشی، حاضر باشد. ساختار ما هیچگاه دانشجو را با مسئلههای واقعی مواجه نمیکند تا دانشجو به حرکت درآید. البته ما از دانشجوی کارشناسی و ارشد انتظار خاصی نداریم. عمده حرف با تحصیلات تکمیلی و استادان محترم است. اما ریشههای درگیری با مسئله باید از همان دوره کارشناسی، خواب را از چشم دانشجویان علاقهمند ما برباید. این ساختاری که دانشجو را به روزمرگی و تکرار و بیحالی و بیحوصلگی میکشاند، اگر با مسئلهمندی بارور شود، میوههای خوبی خواهد داد. خوشا به حال آن نسلی که با مسئلهها مواجه میشوند و پیشگامان واقعی تولید علم در حوزه علوم انسانی بومی خواهند بود.
به بستر تربیتی هم اشاره کردید.
کار دانشگاه تربیت است. یک تربیت سکولار غربی داریم و یک تربیت اسلامی. در دانشگاه ما تربیت اسلامی رخت بسته. بهجز تلاشهای بعضی سرگروههای شهید مطهری یا دغدغهمندان دیگر در بسیج و دفتر اعزام، خبری از تربیت اسلامی نیست.
عمده اساتید ما مربی نیستند و رسالت تربیتی برای خودشان قائل نیستند. ساختارها هم تربیتی نیست. قوانین و مقررات هم کاملاً تربیت غربی را در پی دارد. مثلاً اسلام بر ناظر درونی تأکید میکند و غربیهای انساننشناس (!) بر ناظر بیرونی. این تفکر غربی است که در همهجای دانشگاه ما دوربین کار میگذارد. این همه امنیتیبازیها که به معنای دزد بودن و شر بودن ذات دانشجویانِ گزینششدهِ دانشگاه ماست، همه ناشی از تفکرات غربی مدیران ماست که شعار تربیت اسلامی میدهند ولی رنگوبوی چندانی از اسلام و تربیت در اندیشه و رفتارشان نیست. فقط ظاهرشان را با ریش و عمامه اسلامی کردهاند. اخیرا ارتباط طبقات یک ساختمان بزرگ را قطع کردند، چون ممکن است با وجود این همه دوربین، دانشجوی مسلمان دانشگاه امام صادق چند کتاب را از کتابخانه طبقه همکف بلند کند و با خودش از طبقات بالا خارج کند! بعضی مسئولان دانشگاه امام صادق را با خیابانهای شهرهای کفر و شرک جهانی اشتباه گرفتهاند. دیدهاند آنجا برای کاهش تخلفات دوربین دارد، فکر کردهاند اینجا هم باید دوربین بگذارند! خدا هدایتشان کند!
خب، با این وضعیت دانشجویان فعلی دانشگاه چه کنند؟
همه ما مسئولیم که دانشگاه را قوی کنیم. مطالبه، وظیفه اصلی همه ماست. تلاشمان را بکنیم تا مشکلات از رأس و ریشه درست بشود. دلخوش به وضع موجود نباشیم. گول نخوریم. بصیرت یعنی همین. جلوی روندهای غیراسلامی را بگیریم. حساس باشیم. ما مهمان این دانشگاه نیستیم، صاحبخانه واقعی ما هستیم. آن کسی که میگفت شما دانشجویان میروید، زودتر از همه رفته است. به مسئولان یادآوری کنید که دوران عمرشان کوتاهاست. دیگر فرصت ندارند. دانشجویان باید خود را بسازند و آماده کنند و منتظر کسی نمانند. ما در دوره دانشجویی خودمان تجربه کردیم میتوانیم بدون کمک دانشکده، خلاهای علمی رشته را پر کنیم. تابستانها دورهای به اسم دعوت داشتیم و از بهترین استادان و صاحبنظران بیرون دانشگاه استفاده کردیم و خودمان به خودمان رسیدیم و الحمدلله آن جمع عمدتاً در بهترین دورههای دکتری درس خواندند.
به عنوان آخرین سؤال، قضیه پولی شدن دانشگاه امام صادق چیست؟ مگر تحصیل در این دانشگاه رایگان نیست؟
هرچند در ابتدای تأسیس، متولیان آن زمان دانشگاه بر این باور بودند که نباید از دانشجو پول گرفت، پس از فوت آیتالله مهدوی کنی، عدهای جوان ناپخته و کمتجربه، پولی کردن دانشگاه را عملی کردهاند و از دکتری شروع کردهاند.
قضیه از این قرار است که خود مرحوم مهدوی کنی، پیش از فوت در جمع دانشجویان این قضیه را مطرح میکند که بعد از من، اینها دانشگاه را پولی میکنند، از دانشجو پول میگیرند و ۱۰ هزار دانشجو میآورند و میگویند [آیتالله] مهدوی نمیتوانست دانشگاه را توسعه بدهد، ما توانستیم. مرحوم حاج آقای مهدوی کنی با اسم آوردن از دانشگاه آزاد و پیام نور میگویند من هم میتوانم مثل آنها پول بگیرم ولی علم و تربیت یک چیز است و مدرک چیز دیگری. بعد از فوت مرحوم مهدوی کنی، توسعه کمّی و توجه به ظواهر جایگزین کیفیت و توجه به بواطن امور شده است. کارهای تأسیساتی دانشگاه اوج گرفته است و بر تعداد نگهبانها و دوربینهای دانشگاه افزوده شده. حتی برای اولین بار حدود ۵۰۰ نفر را به عنوان پذیرفته در اردوی پیشدانشگاهی دانشگاه دعوت میکنند البته نصف آنها حاضر به ثبتنام در این دانشگاه نمیشوند و انصراف میدهند. پذیرش سالانه دانشگاه ما در شش رشته معمولاً زیر ۲۰۰ نفر است و اقامتگاهها و کلاسهای کافی برای تعداد بیشتر ظرفیت ندارند.
دانشجویان مقطع ارشد متعهد به پرداخت ۲ میلیون تومان به ازای هر نیمسال هستند. مثلا ۶ نیمسال تحصیل میشود ۱۲ میلیون تومان. هزینه سنوات و پایاننامه هم معمولا چند میلیون میشود. دوره کارشناسی هم معمولا ۱۰ ترم طول میکشد که هزینهاش جدا محاسبه میشود. در صورت نیاز به مدرک، هزینه تعهد چنددهمیلیونی خدمت هم به اینها اضافه میشود. انواع و اقسام جریمههای متعدد هم وضع شده است. مثلاً الان اگر دیر به جلسه امتحان برسی، پول میدهی و تأخیرت را میخری! دوره ما ۱۰ دقیقه مساوی با صفر بود. البته دانشگاه هنوز به گدایی کامل نیفتاده است و هزینه تحصیل را فقط از برخی دانشجویان دکتری که آنها را درجه سه نامیده است، در ابتدای نیمسالها دریافت میکند.
همه اینها در حالی است که دانشگاه از منابع مصادرهای، وقف و اهدایی استفاده میکند، از منابع دولتی استفاده میکند، حتی امسال ۱۱ میلیارد تومان از دولت امید، ردیف بودجه مستقل به نام خودش گرفته است. خردهدرآمدهای بزرگی را که بابت غذا و اسکان دانشجویان و مسائل دیگر کسب میکند، به این رقم اضافه کنید.
به هر حال، من و رفقای همدورهمان توان پرداخت شهریه تحصیلی به گرانترین نرخ دانشگاهی ایران را نداریم. اگر میدانستیم میخواهند پول بگیرند، ثبتنام نمیکردیم.
یعنی نمیدانستید باید شهریه بپردازید؟
نه در دفترچه سازمان سنجش و نه در اطلاعیههای اولیه دانشگاه و نه در متن تعهد محضری ما به دانشگاه، هیچ جا حرفی از شهریه نیست. البته موضوع پرداخت شهریه در تعهد محضری و رسمی دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد با ذکر دقیق مبلغ تصریح شده است و آنها باید شهریه بپردازند ولی در سایت دانشگاه یا دفترچه سازمان سنجش، هیچ جا بحثی از شهریه دوره دکتری نبود و هنوز هم دانشگاه در بسیاری از جاها این قضیه را اعلام نکرده است و حتی دروغ مینویسند و میگویند. در دفترچه سازمان سنجش، عنوان دورههای دکتری، دوره روزانه ذکر میشود. در گواهیهای ما میزنند روزانه ولی دارند پول زور میگیرند. از دانشجوی درسخوان دوره روزانه که نباید پول بگیرند! حرامشان باشد! ما که راضی نیستیم. اول زندگی، اول جوانی، باید کمرمان بشکند تا بتوانیم چنددهمیلیون تومان پول زور بدهیم به دانشگاهی که بهترین سالهای عمرمان را به خدمتش گذراندیم. از اول میگفتند، ما نمیآمدیم.
میگویید چرا مرجعیت علمی محقق نمیشود. پاسخ روشن است. در سنت اسلامی، علم منزلت داشت. به دانشجوی علوم دینی، شهریه پرداخت میکردند تا دغدغه غیرعلمی نداشته باشد. حالا پولهای کلان میگیرند تا کسی که به سراغ علم دینی میرود، تا سالیان سال نتواند کمرش را راست کند. ما خودمان در بدو ورود به دانشگاه در دهه ۸۰، هر ماه از دانشگاه پول شهریه میگرفتیم؛ پولی که در دهه ۶۰ با آن میشد در تهران، اجاره خانه داد. حالا زمانه عوض شده و دیگر جایی برای مستضعفین نیست. دیگر علم منزلت ندارد. دانشجوی متقاضی دوره دکتری مثل ریگ ریخته. حتی در دانشگاه امام صادق به دانشجوی دکتری به چشم احمقهایی نگاه میشود که حاضرند نه فقط سرمایه عمر و وقتشان را هدر بدهند، بلکه پولهای کلان هم بدهند و در مقابل فقط یک مدرک بیارزش بگیرند؛ مدرک دانشگاه غیرانتفاعی امام صادق. هم پول میگیرند، هم توهین میکنند، هم تحقیر میکنند، آخر سر هم میبینی هیچ چیز دست آدم را نگرفته است. ما که به مدرک نیاز نداشتیم. آمده بودیم کمکی بکنیم به تولید علم؛ ادای دینی بکنیم به تلاشهای خالصانه استادمان مرحوم مهدوی کنی. تا ایشان بالاسر دانشگاه بود، ما هنوز امید به آینده روشن داشتیم. با رفتن ایشان، همهچیز به سرعت تاریک شد.
در پایان اگر نکته دیگری دارید..
امروز مهمترین مسئله من در دانشگاه، محیط زیست است. تخریب بیرویه محیط زیست با تلاش ویژه مهندسان زحمتکش و سکوت استادان و مدیران محترم غیرقابل جبران است. در دهه ۸۰ دانشجویان پشت بلوک ۹، سبزی میکاشتند. یکی از مهمترین ابعاد تربیت، تربیت در ارتباط با محیط زیست است که احادیث فراوانی در این زمینه داریم. دانشجویان را در قوطیکبریتهای ششطبقه اسکان دادهاند و ارتباطشان را با طبیعت قطع کردهاند. خدا به آمریکاییها بابت کاشت آن همه درخت و ایجاد یک جنگل بزرگ پاداش خواهد داد و ما را به خاطرمان سکوتمان در قطع این درختان بیآزار که قطع شاخههای آنها همچون قطع بال فرشتگان است، سرزنش خواهد کرد. شما ممکن است مدیران و استادان و دانشجویان و ساختار دانشگاه را درست کنید و عقبماندگیها را جبران کنید، اما با محیطزیست که نمیشود شوخی کرد. این جبرانناپذیر است. ممنون.