پاورقی فرهنگ و ارتباطات

وب‌نوشت حمید درویشی شاهکلایی

پاورقی فرهنگ و ارتباطات

وب‌نوشت حمید درویشی شاهکلایی

پاورقی فرهنگ و ارتباطات
*حمید درویشی شاهکلایی، پژوهشگر و ویراستار
*متولد شیرگاه، سوادکوه شمالی مازندران (اصالتا از روستای شاهکلای لفور)

*طلبه و دانش‌آموخته دوره سوم کارشناسی‌ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام و دوره پنجم دکتری فرهنگ و ارتباطات همان دانشگاه (دوره شهید جاوید مرحمتی)
*اولین «رتبه یک» کنکور سراسری دکتری مجموعه علوم ارتباطات (1390).
*موسس قرارگاه نشریات حیات بسیج دانشجویی و سردبیر سابق ماه‌نامه فرهنگی سیاسی حیات، نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام، سال بیست و یکم و بیست و دوم.
*معاون سابق آموزش و معاون سابق ارتباطات مرکز آموزش‌های مجازی بسیج مستضعفین
*پژوهش‌گر برتر مرکز مطالعات راهبردی تربیت اسلامی (1394)
*با افتخارتر از همه: برادرزاده سردار سپاه اسلام، پاسدار شهید برزو درویشی شاهکلائی
حدیث‌های مسجد
  • ۹۴/۱۲/۲۴

    فرشته‌هان! با مسجدی‌ها کار دارند.

  • ۹۴/۱۰/۲۴

    ستاره‌های درخشان زمین برای آسمانی‌ها

  • ۹۲/۰۶/۲۲

    *هشدار داد: نماز همسایه مسجد جز در مسجد پذیرفته نیست...

    **یکی پرسید: اى امیر مومنان! همسایه مسجد کیست؟

    *فرمود: کسى که...

مطالب پیامکی
  • ۹۵/۰۱/۰۹
    افق بالاتر

    امسال توفیق خادمی شهدا در یادمان هویزه میسر نشد؛ 

    انشاءالله به زودی خادمی در آستان امام رضا؛ 

    یا حتی کربلا، کاظمین، نجف، سامرا؛ 

    و چه بسا سوریه و شام بلا؛

    و انشاءالله بقیع و مسجد الاقصی.

  • ۹۵/۰۱/۰۶
    دیر یا زود

    دیر یا زود، به مانند سه تیر 84 «مردی از جنس مردم» خواهد آمد و کام امت حزب الله شیرین خواهد شد.

  • ۹۲/۰۹/۲۵
    24

    دعا کنید با موفقیت زیارت با پای پیاده نصیب همه آرزومندان شود.

    حلال کنید!

  • ۹۲/۰۹/۲۵
    23

    اگر بطلبند، دوباره عازم عراقم، کافیست عصر شود.

  • ۹۲/۰۴/۰۷
    22
    فقط چند ساعت دیگه
    این جمع با صفا جمع میشه...
  • ۹۲/۰۴/۰۷
    21
    خدا رو شکر سیاحت ما در زیارت است
  • ۹۲/۰۴/۰۷
    20
    خلاصه اینکه:
    خدایا ما فقط همین خانواده رو داریم
    آخرین بارمون نشه...
  • ۹۲/۰۴/۰۲
    16
    زباله رو تو جاده ول نکن!
    جوان عراقی:.شهرداری جمع میکند!
  • ۹۲/۰۴/۰۱
    15
    جنت ما موکب است، مقصد ما کربلاست
طبقه‌بندی موضوعی مطالب
بایگانی
جدیدترین مطالب
قفسه کتاب‌های من
پاورقی‌های فرهنگ و ارتباطات من
آخرین نظرات

۶۹۸ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

یک سوال از دانشگاه

این مطلب رو هم خوب به یاد دارم. از این روزها بود که تیرگی روابط با دانشکده در حال اوج گرفتن بود. (البته ما به طرق مختلف سعی در بهبود روابط داشتیم: مثل هفته دعوت(که در بهبود چهره دکتر سعید مهدوی موثر بود)، یا طرح موضوع پایان نامه من در وب و ...) تقریبا یک ماه بعد این بود که دو نامه با امضای (تقریبا) همه دانشجویان کدهای 86 تا 83 به دانشکده تسلیم شد و دو تجمع پرشور، حلیم انقلابی، تعطیلی کلاسها، پنج شنبه سیاه در سالن شهید مطهری و ...اتفاق افتاد. این سوال برای امثال من، یکی از جدی ترین سوالها بود و هست.

سوال از دانشگاه

"در برنامه مصوب دوره دکتری فرهنگ و ارتباطات، یکی از هدفهای دانشگاه از راه اندازی این دوره، تربیت مدرسان جامع نگر جهت تکمیل هیات علمی دانشگاهها در رشته های مربوط به فرهنگ و ارتباطات و تبلیغ عنوان شده بود که آشکارا، این دوره را نه فرجام کار که مقدمه ..."

این متن مهم نیست کجا نوشته شده بود. مهم اینه که همه قبولش دارن و مهر شورای گسترش آموزش عالی وزارت علوم و تحقیقات و فناوری پاش خورده. سوال ما از دانشگاه امام صادق (ع) اینه که چرا به این هدفش بی توجهی کرد و از این مدرسان جامع نگر تربیت شده جهت تکمیل هیات علمی دانشگاه استفاده نکرد؟ چرا آنها وارد کار اجرایی شدند؟ (چه درون دانشگاه و چه بیرون.) چرا...؟ راستی اکنون چه باید کرد؟!

منتخبی از کامنتها:

نویسنده: آشنا

شنبه 13 مهر1387 ساعت: 23:10

کار اجرایی و حرفه ای بخشی از ملزومات جامع نگری است . به نظر من برای استاد رشته فرهنگ و ارتباطات مطالعات نظری و روش شناسانه شرط لازم و تجربه حرفه ای شرط کافی است. این امر برای دانش جویان توانمند هم ضروری است . اما مشکل از انجا شروع می شود که کار اجرایی بر شخصیت علمی و مطالعاتی استاد یا دانشجو غلبه کند آن گاه همه چیز خراب می شود.

 

 

نویسنده: مهدی یوسفی

چهارشنبه 17 مهر1387 ساعت: 15:11

ن مشکل را عمیق تر ارزیابی می کنم. به نظر من تخست باید دوره کوتاهی وارد کار اجرایی شد (در حد محدود و دانشجویی) بعد سفت وایساد و درس خوند. من خودم اینجوری بود. سال های اول و دوم چند تا کار اجرایی کوچک داخل دانشگاه داشتم بعد که تا حد زیادی خلاءها را شناسایی کردم به شدت وارد فضای نظری شدم.

به نظر من فردی در حوزه اجرا می تواند قوی و موثر باشد که به لحاظ نظری بسیار قوی و کارکرده باشد. این معرفت است که اصالت دارد.

ورود در کارهای اجرایی بعضاً ناشی از قرائت های غلط از وظیفه محوری است. من معتقدم وظیفه ما در مرحله اول فقط پرکردن خودمان است

وب سایت

 

نویسنده: اثیری

دوشنبه 22 مهر1387 ساعت: 22:42

سلام....

سرتون خیلی شلوغه ؟

نیستید؟

.......................................

پاسخ مدیر وبلاگ:کمی تا قسمتی نمی ذارن باشیم!

وب سایت

 

  

نویسنده: یک نفر

یکشنبه 12 آبان1387 ساعت: 11:21

اگر به روز نمخواهی بکنی که هیچی اما اگر روزی یه سری زدی به این وبلا گت تاریخ به روز کردن بعدیت را ذکر کن

بابا مردم که بیکار نیستند؟

.......................................

پاسخ مدیر وبلاگ: تاریخ به روز کردن بعدی: خدا می داند! وقتی اینترنت اینقدر هزینه داره! وقتی اینترنت اینقدر دور از دسترسه! وقتی روزی سه بار اینترنت آدم رو قطع می کنن! وقتی خوابگاهها اینترنت ندارند! وقتی وقتی برای انجام تکالیف مرتبط با اینترنت نداریم. وقتی ...

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

سیستم احمق!

یه مدت ادبیات سیستم کثیف رو به کار می بردیم. دیدیم «کثیف» واژه قشنگیه که به سیستم می خوره. اولش هم سیستم به معنی دانشگاه نبود. بعد به این معنی شد! اوج سیستم کثیف برای وقتی بود که از دکتر فیاض شنیدیم (ابتدای آبان 86) حقوق دکتر آشنا رو نصف کردن. دکتر آشنا که تمام وقت وقف دانشکده بود و حتی روزهای تعطیل هم می شد دیدش. (بلافاصله بعد کلاس دکتر فیاض) یه مطلب در همین باره نوشتیم:

هشت آبان 1386. این روزها اوج استفاده از کلماتی چون «احمق» و «سیستم کثیف» بود. با مطالعه بند شماره 5 می بینید که ما از اول موضعمون به دانشگاه یک چیز بوده و هست!

۱- کار وبلاگ نویسی لزوما جنجال آفرینی نیست. ولی گاهی وقتها یه جنجالهایی آفریده می شه.

۲- دیشب یکی از ورودی های جدید رشته معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات پرسید که شما سرگروههای طرح اندیشه اسلامی ساعتی چقدر می گیرید؟ گفتم احتمالا کار دانشجویی حساب می شه، ساعتی ۷۰۰. یه نگاه به چهره اش کافی بود تا بفهمی می خواد بگه چرا این قدر کم؟

۳- یکی از اساتید بنام امروز سر کلاس گفت من خل شدم! از وقتی شنیدم حقوق دکتر آشنا که شبانه روزی تو دانشگاه امام صادقه و به کار و فعالیت مشغوله نصف شده! اونم به خاطر چی!؟ به خاطر این که ساعت درسی ایشون ( و یه عده دیگه) کمه و پایان نامه زیادی ندارند.

۳/۵- آخه مگه اونا نمی دونن که دکتر آشنا و امثال ایشون که تو دانشکده معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) دارن جون می کنن، دارن جون می کنن! آخه مگه برای ۱۰۰ تا دانشجوی فرهنگ و ارتباطات چند تا کلاس تخصصی تشکیل می شه که اینا بیاین درس بدن؟ مگه تا حالا کسی به مرحله پایان نامه نویسی رسیده که اینا بیاین پایان نامه ور دارن؟ اینا که تو دانشگاه دارن قرآن و حدیث و متون روایی درس می دن! (سوالات متون روایی کد ۸۲ با دکتر آشنا هنوز تو وبلاگ ایشون هست!) آخه دیگه چی مونده که بیاین درس بدن؟ دکتر آشنا که خودش رو وقف دانشگاه کرده چرا؟ درسته که دکتر فیاض بخشی از وقتش رو تو دانشگاه تهران می گذرونه، ولی اونم هرچ  چقدر بخواین برای دانشگاه گذاشته و می ذاره! این سیستم کثیفه که نمی تونه از اونا استفاده کنه!

۴- این قضیه دکتر آشنا (و بقیه اساتیدی که هنوز از بعضی هاشون مطمئن نیستیم) همه بچه های کلاس رو شوکه کرد. {یه فلش بک سریع به پاراگراف ۲ کنیم: دانشگاهی که با اساتید و هیئت علمی این طور برخورد می کنه، اون ۷۰۰ تومنی که به دانشجو می ده، البته خیلی هم زیاده! (خوبه وضع مالی سرگروه ها معمولا خوبه و کسی به خاطر وضع مالی سرگروه نمی شه احتمالا)} بله! سیستم کثیفه. امیدواریم کثیف تر از این نشه. یه استادی می گفت: دانشگاهی که هیئت علمی اش تو سری خور باشه... . تو دانشگاهی که کارمنداش به خودشون جرات می دن هیئت علمی رو به بخش های مختلف پاس بدن، شما فکرش رو بکنین با دانشجوهاش چطور رفتار می شه؟!!! همینه که به هشتاد و ششی ها می گیم که همه کارتون درست انجام بدین که سر  و کارتون به بخش اداری نیفته!

۵- با همه اینها باز هم اعتقاد داریم که دانشگاه امام صادق (ع) بهترین انتخاب برای ما بوده است و تو این سیستم هم می شود به حد اعلای رشد رسید. باید تلاش کرد. تلاش تلاش تلاش. هر چقدر سیستم کثیف باشد...

 

کمی بعد تئوری سیستم احمق با مطلب «یک نکته درباره حماقت سیستم» شروع شد:

 

یه زمانی راحت می نوشتیم سیستم کثیفه و عصبانیت خودمون رو از وضعیت آموزشی و همه چی دانشگاه و کل جهان راحت می کردیم ولی این روزا کثیفی این سیستم کار رو به اینجا رسونده که خواهید دید و ما باید با صراحت بیشتری فحش بدهیم.

با صراحت می گوییم که کار به این جا رسیده! (دارم به گردنم اشاره می کنم!) درباره احمق باهاتون صحبت کردم؟ یادم نیست ولی فرض که با مفهوم احمق آشنا هستید! این ترم سیستم آموزشی خیلی احمق شده است. امروز سر انگشتی حساب کردم دیدم برای هفته آخر حداقل ۲۳۶ ساعت کار (صرفا خواندن و نوشتن!) باید انجام بدیم. بدون احتساب فعالیتهای مربوط به درس آقای گیویان که منابع اونو ندیدیم که ببینیم چند صفحه است و چقدر وقت می گیره. به این باید حدود ۳۰ ساعت کلاس و چند ساعت کلاس جبرانی رو هم اضافه کنیم که به نظر می رسه در کل باید حداقل ۲۸۰ ساعت وقت گذاشت. [دقیقش رو بعدا حساب کردیم شد 330 ساعت و ده دقیقه!] خوابیدن و غذا خوردن و نماز و ... رو ولش کن، ما ماشینیم و نیازی به اینها نداریم! بنابراین هفته باید ۱۶۸ ساعت باشه ولی سیستم آحمق ما فکر کرده تا۲۸۰ قابل ارتقائه! چه کسی می تونه جواب بده؟

توجه:۱- فرض ما در این محاسبه این بوده که تکالیف رو در طول ترم تقسیم کرده باشیم. مثلا کتاب مفهوم فرهنگ دنی کوش رو از هفته هشتم که معرفی شد، هر هفته یک هشتم اونو خونده باشیم. نه اینکه بذاریم برای شب امتحان.

۲- سیستم غیر احمق احتمالا برای هر واحد درسی دوبرابر آن فعالیت می خواهد که برای ۲۰ واحد ما می شود۴۰ ساعت. حال بگوییم ما خاصیم، برگزیده ایم، امام صادقی هستیم، ماشین هستیم، ۶۰ ساعت! یا به قول یکی ۷۰ ساعت. با این حساب ضریب حماقت سیستم می شه ۴. (۲۸۰ تقسیم بر ۷۰)

بعد التحریر: (یک روز بعد):

۱- دیروز وقت نبود که راحت بنویسم. ولی واقعیتش اینه که نمی خواستیم سیستم آموزشی رو احمق معرفی کنیم. ذات سیستم کثیفه! کاریش نمی شه کرد! ولی حماقت اکتسابیه! می شه جلوشو گرفت! این رو  نمی خواستم بگم که سیستم نمی فهمه ۲۸۰ از ۱۶۸ بزرگتره.  اینم رو نمی خواستم بگم که سیستم باید این مشکل رو رفع کنه. "حسین" خوب فهمید چی می خواستم بگم. (کامنتش رو بخونین!) ما دو گروه احمق داریم. یکی ما که می فهمیم ولی عمل نمی کنیم! ما که ظلم رو می پذیریم. اون یکی گروه احمق ها که نمی فهمند ۲واحد یعنی چه! حال ممکن است عمری در دانشگاه ها گذرانده و دکترا گرفته باشند. یاد حرفهای دکتر فیاض بخیر که تقریبا به همه می گفت : امق! (همون احمق با لهجه شیرازی! که ح ساکن تلفظ نمی شود. من.) برای تک تک جمله های حسین می خواستم در طول هفته های گذشته یک پست مطلب بنویسم ولی هربار یا شبکه قطع بود و یا برق! 

۲- من هیچ استاد خاصی مد نظرم نیست. مجموعه احمق ها (مجموعه ایکس) مطرح است که تصادفا این ترم و به ویژه آخر ترمی زیاد شده اند! این حماقت سیستم قبلا هم وجود داشت ولی این ترم غیر قابل قبوله.

۳-با این سیستم اگر پیش بروید کارتان به بیمارستان خواهد کشید! مثل من!

 

 

و مجبور شدیم مطلب دوم درباره سیستم احمق رو بنویسیم: (به خاطر واکنش ها و کامنتها)

با خوندن کامنتها یک نکته بدیهی را میخواهم تذکر بدم اونم اینه که نظرات دیگران، لزوما مورد تایید ما نیست ولی چون محافظه کاری نکنم اینجا به بعضی اونا اشاره می کنم.

۱- این توهمه که من ضد سیستمم. من منتقد سیستم هستم. سیستم را با تمام وجود دوست دارم. حضور من درحالی که می تونستم و می تونم از دانشگاه برم موید عملی بر این مطلب است و این همه دفاعیات من در برابر انتقادهای دیگران (معمولا انتقادهای کد پایینی ها که احساس می کنم یه جای انتقادشون می لنگه) بیانگر این مطلب است که من به عنوان جزیی از سیستم، این سیستم را به عنوان بهترین سیستم موجود (و نه ممکن) می پذیرم.

۲- ظلم این بود که نمی ذارن ما درس بخونیم؛ نه اینکه درس خوندن ظلم باشه. من همیشه که حجم زیاد و یا ظالمانه (از جهت عدم تناسب با واحد؛ زیرا واحد ارزش هر درس است. مثلا ارزش پایان نامه برای دانشگاه ۴ واحد است و باید برای آن اندازه ۴ واحد وقت گذاشت. به نقل از آقای رضی) تکالیف رو می بینم کلا بی خیال می شم و سراغ یه درس دیگه و یا مطالعه غیر درسی می رم. چون هیچکی انجام نمی ده و اون تکلیف لغو می شه یا بعضی انجام می دن و نمره شون می گیرن و ما فقط نمره رو از دست می دیم. من که معدلم بالای نوده نگران چی باشم؟ ۳۰ نمره تحقیق یه درس دو واحدی بپره! البته اگه احساس کنم که بخشی از اون تکالیف واقعا سودمنده و عدم انجامش ضرر علمیه، انجام می دم.

۳- یکی گفته بود نهایتا ۴ ساعت از درسها مفیده. اولا شما این طور احساس و فکر می کنی ولی این طور عمل نمی کنی! بزرگتر که بشی احتمالا می فهمی بیشتر از اینها مفیده.

۴- ۲۸۰ ساعت برای اولین بار اتفاقی برای کد ما و فقط برای هفته آخر اتفاق داده. چرا سوء استفاده می کنید؟

۵- ۲۸۰ ساعت حساب سرانگشتی بود. اگه لازم می دیدیم ریز اون رو می آوردیم. اولین فرصتی هم که پیدا باشه این کار رو می کنم.

۶- با مسما بودن این اصطلاح احمق همین قدره که سیستم دانشگاه به قول دکتر بابایی (اندیشه اسلامی ۴) به ما به عنوان انسان با نیازهای انسانی نگاه نکرده ولو غفلتا.

۷- "از این به بعد باید به جای سیستم کثیف از این اصطلاح کمک بگیریم." یعنی چه؟ ما در شوخی هامون که کمی جدی هم هستند -مثلا انتقادند- از کثیف و اینجا به تناسب مفهوم از احمق کمک گرفتیم. به هر حال کار ژورنالیستیه و می خوایم آتیش قضیه رو زیاد کنیم و احیانا خنده ای هم بر لب. یه نکته دیگه سیستم کثیف با اون دایره شمول گسترده اش رو برای چی می خوای حذف کنی و از احمق استفاده که فقط چند مصداق داره و چندین موارد نقض. یادتون نیست آقای پناهیان سیستم دانشگاه از این جهت که توسط آیت الله مهدوی کنی تاسیس شده رو فوق العاده هوشمند خوند؟(محرم ۸۶- مسجد دانشگاه امام صادق)

۸- ما از اعتراض نمی ترسیم. متاسفانه خیلی ها می ترسند و مثلا ۸ صفحه نامه انتقادی جدی و تقریبا منصفانه می نویسند ولی خود را معرفی نمی کنند!

بقیه نکات باشه برای دفعات بعد. راستی یادم رفت بگم از ۳۷ کامپیوتر سایت، ۲۰ مورد آنها امروز قابلیت استفاده نداشت!

 

و مجبور شدیم مطلب سوم رو هم در مدت کوتاهی(21 خرداد 87 تا 6 تیر87) بنویسم! (واکنش های اساتید مختلف و جملاتی که به زبان آوردند هم خیلی جالبه؛ گرچه مکتوب نداریمشون!) این مطلب آخری، تماس های تلفنی هم در پی داشت مبنی بر این که ما از شما حمایت می کنیم! ولی ما استقلالمان را به همه پیروزیهای این چنینی ترجیح دادیم!

 

قرار نبود این بحث  (سیستم احمق) اینقدر طول بکشه، ولی ظاهرا واکنشهای اساتید محترم نشون می ده ما باید بیشتر توضیح بدهیم و شفاف سازی کنیم.

امید که ابهامات برطرف شود. یه بار دیگه از همه اونایی که کامنت دادن، به ویژه اونایی که سرشون خیلی شلوغ بود، تشکر می کنم. یه تشکر ویژه هم از حسین سرفراز که یه مطلب مستقل تو وبلاگش در جواب من نوشته.

یه نکته دیگه رو هم کوتاه بگم. این روزا شب نامه های انتقادی تو دانشگاه خیلی زیاد شده. از سیاسی هاش بگیر تا اینکه "چرا ما رو بدون جوراب سر جلسه امتحان راه نمی دین؟" نکته اش اینجاس که هیچ کی خودش رو معرفی نمی کنه که کیه! اینا یعنی چی؟ یکی تو یه شب نامه دیگه درین باره نوشته بود ننوشتن نام تو این شب نامه ها یعنی ترس. آخه از کجای سیستم باید ترسید؟ این جو خفن امنیتی دانشگاه چه لزومی داره؟ (البته شب نامه ای رو هم یادم می آد که به صراحت از سردار رحیم صفوی و بچه هایی که باهاش کلاس داشتن انتقاد کرده بود و اسم نویسنده هم داشت.) مطالب داخل(" ") نظرات خوانندگان (اساتید و دانشجویان) است.

۱- "اگر سیستم احمق است شما چرا میان احمق ها مانده اید" نمی دونم شاید دکتر بشیر مطلب دو هفته پیش منو ندیدند. گفته بودیم که همه عشق ما این دانشگاه ست و بچه هاش. کثیفی سیستم رو بی خیال ولی احمق بودنش رو می شه حل کرد. ما می نویسیم که کمی موج ایجاد بشه و این مسائل فراموش نشه. شاید هم اشتباه می کنیم و کسی دلیلی بیاره  که سیستم احمق نیست. کثیف نیست. ما سیستم رو ترک نمی کنیم حتی وقتی که کاملا از اصلاح اون نومید بشیم؛ چون این سیستم رو بهترین سیستم می دونم. می تونستم حقوق دانشگاه روزانه مازندران یا یکی از دانشگاههای تهران رو بخونم. رتبه ام که خوب بود! ما به دانشگاه امام صادق امید بستیم.

۲- "خوب زود جوش آوردید و به به سرای احمق شناسی وارد شدید." "خوب" همون "خب" است؟ اگه منظورتون اینه که دیر جوش آوردیم، باید بگم که ما به سیستم اعتماد کردیم. ما در جواب سوالهامون از استاد مشاور محترم سال اول اینو می شنیدیم که از اقتضائات ترمهای اوله. ترمهای اول تموم شده. این وضعیت تموم نشده.  اگه منظورتون اینه که زود جوش آوردیم،باید بگم که سه سال از دوره تحصیل تموم شده و دو نیم سال مونده. راستی شما به چه راحت از جوش آوردن استفاده کردید! ما که روزی که می نوشتیم عصبانی نبودیم! یعنی هیچ وقت با عصبانیت نمی نویسیم که بعدا نتونیم جمعش کنیم. قسمت احمق شناسی تون هم ژورنالیستیه! احمق رو تعریف کردیم به وضعیتی که سیستم نفهمید ۲۸۰ از ۱۶۸ بزرگتره. یا استادها نفهمیدند که دو واحد چند ساعته.

۳-  "ما فعلا به فکر دو در کردن تحقیقات و پاس دادن اون ها به تابستانیم که موفق هم بوده ایم البته ضربه آخری سر کلاس اقای رضی زده خواهد شد." وقتی عملا نمی شه در طول ترم انجام داد، تابستون هم به نظر من نباید انجام داد! پس کی باید به وظایف اجتماعی خود برسیم؟ از کدام موفقیت سخن می گویید؟ کجای این کارها موفقیت است؟ درسهای ترم مگر خودشان حق ندارند؟ در ضمن دیدیم که با ناتمام اعلام شدن درس آقای رضی، کسی خوشحال نشد.

۴- "همین ترم کلاسی دارم که حاضرم به جای سر کلاس رفتن عین یک ساعت و نیم رو توالت بشورم. این حرفو حاضرم هر جایی تکرار کنم:" واقعا نمی دونم سیستم با این بچه ها چه کرده که این گونه سخن می گویند؟ یک بار همه کامنتهای مطلب "نکته ای درباره حماقت سیستم" را بخونید. می سوزید! خودتون رو جای بچه ها بذارین. در کنارش حرف اونایی که جرات نکردن، حرف اونایی که خبر ندارن و ... رو هم تصور کنین.

۵- "توی فرحزادم همین خبرها هست" ظاهرا وضع واحد خواهران دانشگاه امام صادق، هم تعریف چندانی ندارد. (البته این مطلب نویسنده نداشت؛ ولی چیزایی که از متاهلها می شنویم موید همین مطلب است.)

۶- "تا دیروز روشنفکری را در انتقاد با استفاده کردن از شیوه زدن دیگران می دیدیم امروز خودزنی شما را به عنوان روشنفکری جدید به سبک دانشگاه ما می بینم." ما یه کل هستیم. اگه جایی از دانشگاه می لنگه شاید من بیشتر از حضرت آیت الله مهدوی کنی مسئول باشم. این طرز تفکر رو من تو همین دانشگاه یاد گرفتم. صمیمانه و صادقانه نوشتن اسمش روشنفکریه در انتقاده؟ البته اینها برام مهم نیست. یه نقص قابل برطرف شدن هست که ما ژورنالیستاً اسمش رو گذاشتیم حماقت. سیستم احمق. هر کی می شنوه کلی می خنده! ادخال السرور... . اگه زشته، دکتر فیاض که... . اصلا خود ... . (خودم سانسور کردم!)

۷- "آیا واقعا دانشجویان خوب و خوشفکر و اساتید دلسوز و مسئولین متعهد و معتقد دانشگاه را احمق فرض کرده اید؟ " توضیح دادیم. ما احمقیم که سکوت کردیم. مگر نه عالمان در جلوی بدایع می ایستند. ما اسمی از مسئولین نبردیم. از مقررات انتقاد کردیم. از سیستم که اجازه می ده استادها هر کاری می خوان بکنن. استادی مصداق احمق می شه که نخواد درک کنه که دو واحد برابر ۴ ساعته. ما فرض نکردیم. گفتیم واقعا به نظر ما این حماقته! چه از سوی ما و چه از سوی سیستم. کامنتهای دوستان هم موید همین بود. اتفاقا بیشتر ما دانشجوها مورد توبیخ بودیم که چرا هر چی استاد.... می پذیریم. ما منکر هیچ یک از صفات خوب، خوشفکر، دلسوز، متعهد، معتقد و.... نیستیم.

۸- "راستی خود شما تلاش کرده اید گامی در جهت تعدیل یا تصحیح بردارید. مثلا در عمر دانشجویی پیشنهاد مناسبی داده اید که عملی باشد. چرا باید این همه حرف بزنید و عده ای را به دنبال خودتان بکشانید که تا اندازه ای هم حق دارند. آیا شما یکبار در سال اخیر و شاید در دو سال اخیر یکبار به دانشکده مراجعه کرده اید و پیشنهادی سازنده را مطرح کرده اید. نکند خدای نکرده این ابزار وبلاگ به وبال گردنی برای شما تبدیل گردد که شما را بیش از کسب ثواب به گناه آلوده کند..." این مسائل واجب کفایی ست! یکی که می گه انگار همه گفتن. این مساله که پیشنهاد عملی نمی خواد! به استادها بگویید درس ما دو واحد دارد، طوری برنامه ریزی هر هفته حداکثر  ۴ ساعت فعالیت (اعم از مطالعه، ترجمه و تحقیق و ارائه و ...) از دانشجو بگیرید تا چیزی برای شب امتحان نماند. این طور نباشد من در شب امتحان ببینم که مثلا از سه کتاب درس ولایت فقیه فقط یکی شب امتحان تموم می شه و دو تای دیگه رو ... . این مطلب که سیستم احمقه تو این وبلاگ فقط همین بود که اینقدر جنجال به پا کرد و سوژه بحث خوابگاه شد. به نظر من اگه به هر طریقی استاد ها مجبور باشند اندازه ارزش هر واحد رو رعایت کنن، موج انتقادها خیلی فرو کش می کنه. اگه یه پست حرف زدن زیاده ما رو ببخشید! باور کنید این پیشنهاد سازنده ای است. استاد گ. از ما قبول نمی کند که وقت نداریم. ولی از شما باید بپذیرد که محدود شود. از طولانی شدن مطلب خشوم نمی آید و همین جا مطلب رو تموم می کنم.

به هرحال، یه بار دیگه معذرت می خوام اگه احیانا اسائه ادبی شد.

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

مرور درسهای ترم هفتم تا نیم ترم

این مطلب کار قشنگی بود. نوآوری! نیاز هم بود که بدانند درسها و کلاسهای ما چگونه پاس می شوند! خوب یادم است که بعد این مطلب دکتر آشنا در ایمیلی از بچه های کد 82 فرهنگ و ارتباطات هم خواسته بود که کار مشابهی انجام دهند.

 

مروری بر درس های این ترم- قسمت اول:تدبیر زندگی2

هفته هشتم است و این یعنی پایان میان نیم سال و یک چهارم یک سال تحصیلی. بدم نمی آید تا آنجا که می شود مروری کنیم بر درسها تا اینجا. این حق دکتر بشیر، دکتر آشنا و دیگران است که بدانند وضعیت درسهای ما چگونه است. تیرماه که اجمالی از وضعیت کلاسهای ترم قبل را به دکتر آشنا گفتم، کاملا متوجه شدم که ...

خب، از همین شنبه صبح شروع کنیم. 8 صبح، تدبیر زندگی2، یک واحد، دو ساعت (همینجا بایستید! چرا برای یک درس نظری، دو برابر واحد ساعت گذاشته اند؟ اگر ارزشش را داشت، واحدش را هم بدهید!) استاد: آقای طغیانی، دانشجوی سابق اقتصاد دانشگاه امام صادق. (احتمالا دانشجوی دکترای اقتصاد فعلی) (تحصیلات استاد برای من اهمیتی ندارد.) تدبیر زندگی ظاهرا از اختراعات دانشگاه امام صادق است و ما اولین موجوداتی هستیم که آن را می گذرانیم. (صرف خوک یا موش آزمایشگاهی بودن برای ما مشکل ساز نیست. عادت داریم.) بخش عمومی ارائه دهنده آن است. تدبیر 1 ما با همه متفاوت بود و دو ترم زودتر از سایر رشته ها تدریس شد. دو جلسه اول استاد نیامد. ظاهرا بخش عمومی با استاد هماهنگ نکرده بود و یا استاد نپذیرفته بود که در این ساعت کلاس داشته باشد. یک جلسه هم تعطیل رسمی بود. یک جلسه هم من نتوانستم بیایم. دو جلسه دیگر هم استاد نیامد. در مجموع سه جلسه (آن هم با تاخیر استاد و بخشی از کلاس) تشکیل شده که من در یکی غایب بودم. جلسه اول به معارفه، پرسیدن سن ازدواج و توضیح تحقیق درس گذشت. یک جلسه دیگر دوباره نظام جدید تحقیق درس (که کاملا عوض شده بود!) بررسی شد. سطح مباحث فوق العاده پایین و دون شان کلاسهای دانشگاهی بود. (پایین تر از سطح کلیه دانشگاهها) انتظار ما از این کلاسها محتوا نیست! انتظار نداریم چیزی یادمان بدهند! انتظارات حداقلی داریم. اینگونه بار آمده ایم. پیوند بین دروس عمومی و تخصصی را که یادتان هست؟ پیوند معارف اسلامی با دروس تخصصی؟ انتظار دارم در این درس که استادش (به انتخاب من و با سختی فراوان) امام صادقی است، حداقل در حد اولیات، این پیوند برقرار شود! (یعنی حداقل بین دروس عمومی با خودش(=معارف اسلامی) پیوند برقرار شود!) حداقل می شود که در بحث از سن مناسب ازدواج این نکته گوشزد شود که سن ازدواج در اسلام دو نوع است: سن ازدواج واجب و سن ازدواج مستحب. در همین مقدار یک جمله. یعنی چه روی هوا یه چیزهایی می پرانید؟ وقت نماز صبح نزدیک شده است. به همین مقدار اکتفا می کنم.

بررسی درس های این ترم- قسمت دوم: فقه تخصصی1

دومین درس روز شنبه، ساعت 4 بعد ازظهر، فقه تخصصی با تدریس استاد حجت الاسلام حیدری است. بارها شنیده بودیم که تو زمینه ترکیب دروس عمومی و تخصصی که نمودهای بارز آن می بایست درسهایی مثل فقه فرهنگ و ارتباطات (و تفسیر فرهنگ و ارتباطات که وجود خارجی ندارد. در حالی که 10 واحد تفسیر عمومی می خوانیم!) کار نشده. در برنامه جدید کد 84 و به بعد نیز فقه تخصصی از 4 واحد به 12 واحد افزایش پیدا کرده. انتظاری از این درس نداشتیم. وقتی محتوایی نیست، استادش چه کند؟ قرار شد، بحث غنا و موسیقی را با هم تا آخر ترم یه جوری کار کنیم که روش فقهی یاد بگیریم. بچه ها هر جلسه چند تا تحقیق ارائه می دهند. تحقیقاتی که از متن احادیث وسائل شیعه در اومده. فکر کنم یک جلسه استاد نیومده و یک جلسه هم تعطیل بوده. روند کلاس، بی جهت کش اومده. می خوام بگم یا فقه موسیقی و غنا اونقدرها ظرفیت نداره که یه درس دو واحدی باشه، یا اینکه تو این زمینه هم این قدر محتوا تولید نشده که ما تو کلاس احساس اتلاف وقت نکنیم. سهم تکرار مطالب در کلاس زیاد است. تلاش استاد به پاسخگویی مبنایی سوالات دانشجویان، باعث شده بحثهایی از اصول که قبلا خوندیم و یا متاسفانه قرار نیست بخونیم، در کلاس مطرح شود.

بررسی درس های این ترم- قسمت سوم: زبان عمومی

یکشنبه 8 تا 10 و دو شنبه 10 تا 12 با استاد روشن ضمیر. بحث پیوند دروس عمومی و تخصصی در چنین کلاسهایی که با حضور دانشجویان رشته های مختلف برگزار می شود، یه جورهایی سالبه است و اصولا در درسهایی مثل زبان، کسی انتظاری هم ندارد. این ترم گرامر تافل می خونیم. شخصا هیچ نیازی به حضور در این کلاس ندارم. البته مسلما خیلی از بچه ها زبانشان ضعیف است و نیاز به این حضور در کلاس دارند. این درس هم دو واحدی است ولی نمی دانم چرا در 4 ساعت ارائه می شود! چرا وقت منو می گیرن؟! قدیما احتمالا این جوری نبود که چیزی را که بلدی، کلاس بری! از درس زبان خیلی خوشم می آید. بی جهت منو برای خیلی ها اسطوره کرد! امتحان زبانهایی که بچه ها می خواستند برن جلوی بخش، من 100 می گرفتم؛ اونم فقط با 20 دقیقه سر جلسه نشستن! البته دلخوری های زیادی هم دارم؛ مثلا یه بار با این که پایان ترم 100 شده بودم، نمره کلاسی که 20 درصد نمره کل است (دربرابر50 درصد پایان ترم) 75 شدم و حسابی معدلم رو کشید پایین! اونم تو ترمی که چندین بار داوطلبانه تاک داده بودم و همه تکالیف رو بدون استثنا حل کرده بودم و ...! به هر حال قدرت مطلقه هر چه اراده کند، همان است! آقای محقق گفت: تو برگه می شه کاری کرد ولی کلاسی دست استاده! نکته مهم زبان من تو دانشگاه اینه که دانشگاه هیچ از جنبه های زبان منو تقویت نکرد! نه ریدینگ، نه لیسنیگ، نه.... .  شاید مشکل از من بوده!

بررسی درس های این ترم- قسمت چهارم: مطالعات اجتماعی در فرهنگ اسلامی

این درس رو من و دو تا از 84ی ها با 83 ی ها برداشتیم. یکشنبه ساعت 4 با استاد جمشیدی ها (رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران)

سرفصل های این درس به خاطر نظر استاد کنار گذاشته شد. محتوای کلاس همیشه با انتقاد شدید بچه ها و کوتاه اومدن نسبی استاد همراه است (واین ویژگی بسیار خوبی برای این کلاس است که استاد نقد بچه ها را می پذیرد.) این احساس که اتفاقی که در این کلاس می افتد همان وقت کشی فوتبال است، در هر جلسه و به دفعات برای من و حداقل تعدادی دیگر از بچه ها می افتد. بد نیست یکی از ما بخواهد که تعداد گزاره های این درس و درسهای این چنینی که با فقر محتوا مواجه هستند را ارائه کنیم. مطالعه کتاب کارنامه اسلام (که ترم 2 برای درس تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی خواندیم!) و تفکرجامعه شناختی ابن خلدون (ترجمه استاد) از ما خواسته شده است.

بررسی درس های این ترم- قسمت پنجم: روش پژوهش در فرهنگ و ارتباطات

 دوشنبه 8 صبح با استاد حسن بشیر. من جلسات اخیر این درس را از دست دادم. جلسات اول درباره پروپزال و تحلیل محتوا بود که تقریبا در درس قبلی داشتیم. البته این که داشتیم به این معنی نبود که یاد گرفتیم و نیازی به یادگیری مجدد نداشتیم. اتفاقا ما حتی نمی دانستیم چگونه یک پروپزال بنویسیم. بحث پژوهش در رسانه های چاپی جدید بود. به جرأت می گویم، محتوای ارائه شده نیاز به دو ساعت کلاس در هفته نداشت. (البته شاید کار بیرون از کلاس این درس، نیاز به بیشتر از اینها داشته باشد که دارد.) به درخواست آقای بشیر و به همت آقایان حسین براتی و مسعود محمدی این درس دارای وبلاگ گشت.

بررسی درس های این ترم- قسمت ششم: زبان تخصصی رسانه ها

دوشنبه ساعت 2 با استاد غلامرضا آذری. بیشتر ترجمه عمومی بود تا زبان تخصصی. متنی که ترجمه می شود، متنی تخصصی است. هر هفته یک پاراگراف ترجمه می کنیم و در کلاس هم همان پاراگراف کار می شود. تا حالا کمی بیشتر از یک صفحه ترجمه شده. سرعت کلاس شاید کمی کم باشد. جزوه ای هم که شامل دو کتاب است به ما داده شده؛یکی برای شروع کار ترجمه و دیگری لغت آموز که بحثهای آن را دردوره دبیرستان و ترم های قبل داشتیم. (البته استاد هم از این جهت آن را داده که خودمان مطالعه کنیم اگر بلد نیستیم. از این باب که این نکات مهم را کنار هم جمع کرده دارای اهمیت است.)

بررسی درس های این ترم- قسمت هفتم: جریان شناسی تاریخ معاصر

سه شنبه 8 صبح با استاد صحرایی. قرار بود تاریخ بعد انقلاب را درس بدهد که هنوز قبل انقلابیم! خنده دارترین نکته این درس، تکلیف اجباری آن است: روزنامه های یکسال را می خوانیم و مواردی از آن را می نویسیم و تحویل می دهیم! کاری که اگر اجباری نبود، جالب بود! مثلا تکلیف من این بود که روزنامه های جمهوری اسلامی سال 70 را بردارم، و این کارها را برای هر شماره انجام دهم: نوشتن مشخصات روزنامه، تاریخ، عنوان تیتر اول، موضوع تیتر اول، توضیح تیتر اول، موافقت یا مخالفت تیتر با دولت، داخلی یا خارجی بودن تیتر، همین ها درباره سرمقاله!، شرح (بزرگترین) عکس، نویسنده سرمقاله... یعنی چیزی حدود 15 فاکتور را برای هر شماره! ضرب کنید در 300 روزنامه ای که احتمالا هر سال منتشر می شود! بگذریم که دلم پره!

بررسی درس های این ترم- قسمت هشتم: نظریه های جامعه شناسی

سه شنبه 10 تا 12 با استاد ابراهیم فیاض. اول قرار بود که با آقای جمشیدی ها باشه ولی نمی دونم چی شد که فیاض شد! ما (خیلی از ما هشتاد و چهاری ها) با اینکه با فیاض این درس رو بگذرونیم مخالف بودیم چرا که می خواستیم، text بخونیم. در کل بد نشد. کتاب نظریه های جامعه شناسی رو با آقای سید مجید امامی، می خونیم. (ایشون یه کلاس رایگان برامون گذاشتن. یک دنیا از ایشون که به فکر ما هستند، تشکر می کنم.) امید که بیشتر از ایشون استفاده بشه. از اون طرف خیلی از بچه ها چهارشنبه ها می رن دانشگاه تهران، همین کلاس آقای کچوئیان. از اون طرف، این ترم آقای فیاض کاملا در چارچوب درس حرف می زنه و جزوه ای قابل توجه نوشتیم که انتظارش رو نداشتیم. فکر می کنم حق این درس بیش از 2 واحد باشه. (البته نه به این معنا که ساعت کلاسی اش زیاد بشه، بلکه به این معنا که بیشتر از 4 ساعت مطالعه هفتگی لازم داره.)

بررسی درس های این ترم- قسمت نهم: ارتباطات سازمانی

سه شنبه 3 تا 5 با استاد نادر جعفری. هنوز ارتباطی که باید و شاید (شایسته است) با این درس برقرار نشده. (البته دو ترم پیش با درس مبانی مدیریت برقرار شد.) شاید برای اظهار نظر برای این کلاس به وقت بیشتری نیاز داشته باشیم.

بررسی درس های این ترم- قسمت دهم: تفسیر و تدبر در قرآن کریم (4)

سه شنبه 5 تا 7 با استاد غلامی.(دانشکده حقوق) دوباره این ترم حجم رو بردن بالا! دوباره شد سه جزء! قبلا می نوشتن شبی 15 دقیقه برای این درس وقت بگذارین و تدبر کنید ولی دیگه نمی نویسن. شاید فهمیدن برای خوندن جزوه به صورت پیوسته به بیش از سه ساعت وقت لازمه و بدون تدبر هم شبی 15 دقیقه جواب نمی دهد. تازه مباحثه هم 55 نمره این درس را به خود اختصاص داده! نکته خنده دار: نوشتن انواع غلطهای تایپی، املایی، دستوری، و ... نمره داره! نوشتن اینکه فلانجا مبهم بود، نمره داره! نوشتن سوال پیشنهادی برای امتحان نمره داره! معلومه چه خبره؟ هشتمین واحد تفسیر عمومی که تقریبا بیشترش تکرار است، اینگونه می گذرد! چند نکته از کلاس: حتی برای امر واجب هم حق خروج از کلاس را نداریم، مجبوریم دایره ای بشینیم، مجبوریم هر هفته آخرین نفر نباشیم که به کلاس می آید! (این خیلی ظلمه چون باید بری شیرینی بخری و  حتی نمی توانی بگویی: «یک دقیقه دیر کردم؟ غیبت بزن! ولی بذار من تو کلاس باشم! » همه باید شیرینی بخرن، از اونجایی که بعضی ها شیرینی 100 تومانی (ارزانترین) می خرن، نتیجه می گیرم که ته دلشون راضی نیستند و مسلما اثر وضعی هم واقعیتی است.

بررسی درس های این ترم- قسمت یازدهم: اصول فقه3

8 صبح چهارشنبه با استاد حجت الاسلام محمدزاده. جلسه اول تعطیل بود. دوم رو رفتم، از تدریس استاد (خط به خط کتاب) کاملا راضی ام. دو جلسه بعدی حالم خوب نبود و نرفتم. بعد دیدم که چون چند جلسه دیگر هم نمی تونم برم رفتم حذف اضطراری کنم که صفر نشه. گفتن چون جمعیت کلاس 8 نفره و کمتر از حدنصابه، با درخواست موافقت نمی شه ولی من گفتم چون 21 واحدی هستم موافقت کنید. نمی دونم کمیسیون چه کار کرد. به هر حال من دیگه کلاسش رو نرفتم. امیدوارم کمیسیون، موافقت کرده باشه!

گزیدهای از کامنتها:

 

نویسنده: وحید صابری

جمعه 8 آذر1387 ساعت: 7:31

دمت گرم واقعا حرف مارو زدی

جز درس نظریه های جامعه شناسی بقیه درسها وقت تلف کردن است

 

نویسنده: حسین براتی

شنبه 9 آذر1387 ساعت: 0:25

خدا قوت حمیدجان

دارم به ده سال دیگه فکر میکنم. چقدر خاطراتمون با خوندن این متن زنده میشه! کاش یکی بود که روزگارمون در سه سال گذشته رو به رشته تحریر در می اورد. روزگار تلخ و شیرین! نگاه های انتقادیت عالیه (با اینکه با بعضی مخالفم و البته با اکثرش صد درصد موافق!)

راستی کار اخیرت شاهکار بود جداً. تشکر!

 

نویسنده: مجتبی صمدی

شنبه 9 آذر1387 ساعت: 10:44

به نظر من حمید باید یه کار اساسی در مورد این اتفاقات کرد حداقل به قول حسین همه را مکتوب کرد و تاریخ را ثبت نمود.

وب سایت  

 

نویسنده: خودم

چهارشنبه 13 آذر1387 ساعت: 2:36

منتظر مطلبی با عنوان کد سوخته! نگاهی دیگر به کدی که می خواست سرفراز باشد... باشید

شاید به مدد لطف الهی توانستیم اجمالی از سه سال گذشته را بنویسیم. انشاءالله سه سال دوممان بهتر باشد.

وب سایت

 

نویسنده: مریم

پنجشنبه 14 آذر1387 ساعت: 14:53

سلام

چه دل پر خونی؟

عجیبه که نوز عادت نکردید

خوب البته ما چون سال آخریم و همه درس ها تخصصی شده کمتر خون دل می خوریم

ولی واقعا بهتون خیلی ستم می شه

پستتون طولانی بود کامل نخوندم

ذخیره کردم سر فرصت انشاالله بخونم

یه نظر تخصصی می ذارم

موفق و موید باشید

وب سایت

 

نویسنده: مریم

جمعه 15 آذر1387 ساعت: 19:33

سلام مجدد

رفتم با حوصله خوندم

مشکل اول شما اینه که یه ذره snub nosed هستید

البته ببخشید ها

مشکل دومتونم اینه که زیادی درس می خونید

موفق باشید

 

نویسنده: من

جمعه 1 آذر1387 ساعت: 3:57

مصیبتی است...

 

نویسنده: اثیری

یکشنبه 3 آذر1387 ساعت: 22:37

سلام

خوبید؟

برگ ریزون قشنگی راه افتاده اما دانشکده ما برگای دیگه ای هم ریزش دارند

یا علی

وب سایت

 

نویسنده: غریبه ی اشنا

جمعه 22 آذر1387 ساعت: 19:44

سلام

عید غدیر برشما مبارک

دانشجو ی امام صادقی با این (مشکلات) که معروف شده وگرنه که... ولی در کل باید گفت این نیز میگذرد

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

موضوع پایان نامه کارشناسی ارشد

این مطلب خیلی فضا رو ترکوند. البته کاملا مثبت. یه شور علمی هم پیدا شد! وقتی هشتاد و دویی ها هنوز در مورد پایان نامه شون مبهم حرف می زدند، ما موضوع معرفی کردم. البته یکی از چندین موضوعی که به ذهنم رسیده بود. ولی خیلی جدی بود! متاسفانه این مطلب واکنش علمی اساتید رو نیاز داشت، که این واکنش علمی حاصل نشد (14شهریور87).

تصادفی از یه موضوع اینقدر خوشم اومد که پایان نامه ام بشه!

·        سیاستگذاری ظرفیتهای دفاع مقدس درجهت اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی (تبلیغ ارزشهای انقلاب اسلامی به کمک دفاع 10 ساله، نعمت جنگ در راستای اهداف انسان سازی؛ الگو گیری از شهداء)

·        سیاستگذاری ادب و هنر دفاع مقدس:(به مفهومی عام که اردوهای روایتگری راهیان نور را هم شامل می شود علاوه بر سینما و تلویزیون و کتاب و ...)  از کدام رسانه ها و از هر کدام تا چه میزان و با چه محتوایی و چگونه دولت دخالت کند؟

·        سوال اینست که  اکنون چگونه در جهت اهداف انقلاب از ثمره اش یعنی نعمت جنگ می توانیم استفاده کنیم؟ یعنی به کمک ارتباطات (در معنایی عام که مصداقهایش را می آوریم)  چطوری می تونیم از فرهنگ دفاع مقدس الگو بگیریم و اون فرهنگ اسلامی که قرار بود انقلاب بهش برسه رو پیاده کنیم!

·        راهیان نور: زیارت به عنوان یک رسانه نامتعارف. سیاستگذاری استفاده از ظرفیتهای راهیان نور. دخالت دولت یا عدم آن مثل هیئتهای محرم. میزان و چگونگی و حوزه های دخالت دولت؟ تعیین برنامه و اماکن بازدید؟ مسیر تردد؟ اعزام راوی؟ تعیین یا کنترل حوزه حرفهای راوی؟(حماسی، احساسی، مسائل محرمانه جنگ؟) مسائل مالی اقتصادی خدماتی و آماده کردن زمینه ها؟ یادمان سازی و توزیع محصولات فرهنگی؟ گزینش و سفارش محصولات؟ و ...) تاثیر اقناعی زیاد این اردوها.

·        یادمانهای شهدا و موزه های جنگ در شهرستانها (نه فقط مناطق عملیاتی)

·        مقبره های شهدای گمنام در دانشگاهها و مساجد و تفریحگاهها(کوهسنگی مشهد، تپه نورالشهداء کلکچال و ...)و  ...

·        کتاب (رمان، تاریخ، چند صفحه در کتب درسی، تحلیل سیاسی و ...)، فیلم (مستند؟ داستانی؟ کلیپهای کوتاه ...)، نرم افزارها (سیره شهدا، تاریخ جنگ...)

·        جشنواره های شعر و ادب پایداری؟

·        یادواره ها

·        مجالس خاطره گویی بازماندگان دفاع مقدس در مساجد و دانشگاهها و ...

·        شاید بهتر موضوع را جزیی تر و کار را سبک تر کنیم. مثلا فقط در مورد ادبیات مکتوب، آنهم از منظر رهبری! و در آن بررسی کنیم کدام یک موثرترند: رمان، داستان کوتاه؟ و به آسیب شناسی ادبیات تولید شده بپردازیم. یا فقط به آسیب شناسی ادبیات تولید شده در حوزه کودک! و مقایسه آن با دیدگاههای رهبری! فکر می کنیم موضوع خوبیه و یه نفره قابل انجامه. البته اگه پایان نامه گروهی به تصویب برسه می شه روی کل پروژه فکر کرد! البته به نظر کار دشواری هم می آید: احتمالا مجبور به مصاحبه با سرداران، راویان، زائران، نویسندگان، رسانه ای ها و خیلی های دیگه خواهیم بود (جمع بستم! حتی تصور انجام فردی چنین کاری هم نمی رود!) و شاید هم دو سه ماه رفتیم جنوب مشاهده و مردم نگاری ماجرا! شاید هم آنجا پرسش نامه ای تهیه کردیم و دادیم که در کاروانها توزیع کنند و با ارسال جواب در قرعه کشی شرکت کنند! (2 نکته: یکی فعل توزیع کنند که به صیغه جمع غایب است و این را می رساند که اینجا دیگر کار چند دانشجو نیست! خود ستاد راهیان نور یا اینجور جاها باید به توزیع اون اقدام کنند! تا نمونه خوبی داشته باشیم! دومی هم در مورد قرعه کشی، از این باب که انگیزه ای برای ارسال جواب (پست جواب قبول! به کمک اداره پست! یا تحویل به غرفه های فرهنگی موجود مثل غرفه امتداد! ) داشته باشند.) تصور کنید: تو نمایشگاه بین المللی کتاب نظرسنجی بشه (صیغه غایب و مجهول!) که کی ها، چه کتابهایی در زمینه دفاع مقدس و چرا خریدند و کی ها و چرا نخریدند؟ به همراه مصاحبه و مشاهده و ... . همین کار هم تو جشنواره فیلم فجر و جشنواره دفاع مقدس! اصلا یه سال باید همه جشنواره ها را رصد کنیم! شناخت وضع موجود و نیازها خیلی مهمه! نمی شه همین جوری حرف زد! کارشناسها یه طرف قضیه ولی مهم تر مخاطبها هستند! باید از مردم پرسید که چرا تئاتر دفاع مقدس ... . البته دفاع مقدس تئاترش کجا بود؟ ولی خدا را چه دیدی؟ شاید بررسی کردیم و یافتیم راه شکوفایی تئاتر دفاع مقدس را! شاید بهترین و موثرترین و اجرایی ترین و ارزان ترین رسانه برای پیگیری اهداف از کانال شهدا و دفاع مقدس همین تئاتر باشه! نیست که ارتباط مستقیم داره که تاثیرش خیلی زیاده و از طرفی داستانی هم هست و نمایشه و راحت هم تو همه شهرها  و روستاها و حتی تو کشتی هم قابل برپاییه و ... .

·        به هرحال ما (هشتاد و چهاری ها، حداقل من) نه تنها از روشهای تحقیق در علوم انسانی خوشمان نمی آید، پروپزال نویسی به شیوه درس روش تحقیق را هم دوست نداریم! تا جایی که یادم می آید هر دو (هم تحقیق و هم پروپزال درس روش تحقیق) پیچانده شد! گرچه لازم به گفتن نیست ولی احتمالا اینو اینجا نوشتیم که نقد و چکش کاری بشه! خوبست نظرات شما رو هم بدونم. گرچه فکر می کنم کامنت (نظر) نوشتن مهم نیست ولی دیدن تعداد کامنتها چند وقتی است که مسرورمان می گرداند! خوب چطوره؟ سیاستگذاری ادب پایداری برای کودکان یا موضوع گنده گروهی سیاستگذاری ظرفیتهای فرهنگی دفاع مقدس؟!

دو نکته دیگه: (بعدالتحریر!)

۱. کاغذ یادداشتم رو جا گذاشتم، پس اولیش رو فعلا نمی دونم چی بود!

۲. یادم افتاد یه تحقیق قشنگ برای آمار دوم دبیرستان انجام داده بودم درباره "کودک و تلویزیون" که باید با بچه کوچولوهای ۷ ساله مصاحبه هم می کردم! مهم ترین نتیجه اون تحقیق این بود که هیچ کاری نباید به کودکان منوط شود! از طرفی علیک بالاحداث فانهم اسرع الی الحق! موضوع رو می کنیم برای نوجوانان! آخه سیاستگذاری برای نوجوانان سریعتر نتیجه می ده! یه زیرنکته دیگه اینه واقعا اعتقاد دارم هیچ کاری نباید منوط به دیگری شود! حتی پایان نامه! پس در این مورد نظر بدید: سیاستگذاری ادب پایداری برای نوجوانان!

۳. نکته اول یادم اومد و اون اینکه این اولین موضوع پایان نامه ای نیست که به ذهنم رسیده و شاید هم آخری هم نباشه ولی جدیه!

 

منتخب کامنتها:

 

نویسنده: همنام تو

شنبه 16 شهریور1387 ساعت: 18:31

جالبه که موضوع رو گذاشتی که همه ببینن!

 

نویسنده: حسن بشیر

یکشنبه 17 شهریور1387 ساعت: 9:33

برادر عزیز جناب درویشی

با سلام و آرزوی قبولی طاعات شما و سایر دانشجویان عزیز در این ماه مبارک

آنطور که لطف فرمودید باز باز هم نیست. اما تلاش می کنم که حتما نظر خودم را بنویسم. کاش همه دانشجویان محترم به شما تاسی کنند و تعامل خود را با اساتید خود که مطمئن هستم همه با علاقه مایلند که در خدمت دانشکده باشند گسترش دهند. انتظار بیجائی که نیست؟

با احترام

حسن بشیر

.....................

توضیح مدیر وبلاگ در مورد «باز باز»: در ایمیلی ایشان را اینکاره باز اینکاره باز خوانده بودیم! (برای صمیمیت بیشتر و ...) اولی به معنای وبلاگ باز (ماهر در وبلاگ) و دومی به معنای استاد روش تحقیق.

 

وب سایت    پست الکترونیک

 

نویسنده: مجتبی صمدی

یکشنبه 17 شهریور1387 ساعت: 11:33

ما هم را مشعوف کردی!

وب سایت

 

نویسنده: آشنا

یکشنبه 17 شهریور1387 ساعت: 13:49

من با موضوع موافقم اگر از نظر جغرافیایی هم محدود شود بهتر است

 

نویسنده: حسن قاسم زاده

سه شنبه 19 شهریور1387 ساعت: 3:40

سلام

کلیت رو خوندم اما بذار کامل بخونمش بعد نظر بدمإفعلا گرسنمه میخوام برم سحری بخورم!

وب سایت    پست الکترونیک

 

نویسنده: مجید اسماعیل زاده

چهارشنبه 20 شهریور1387 ساعت: 7:39

سلام حمید جون.

لب تاپت رو عشقه!

موضوع خیلی جالب و مهمیه.

چطور شد که این موضوع به ذهنت خطور کرد؟

وب سایت    پست الکترونیک

 

نویسنده: حسن قاسم زاده

چهارشنبه 20 شهریور1387 ساعت: 11:49

سلام

موضوع خوبیه,ولی چیزی که ذهن من رو در این مورد مشغول می کنه ضرورت این کاره,به نظر من آدم وقتی پایان نامه می نویسه باید یک جای خالی رو پر کنه,نه اینکه همینجوری یک موضوع قشنگ رو کار کنه

البته شاید هم من اشتباه می کنم

به هر حال موضوع بکریه,کی تصویب میشه؟

وب سایت    پست الکترونیک

 

 

نویسنده: محسن (یک هشتاد و دویی!)

پنجشنبه 21 شهریور1387 ساعت: 15:29

سلام دوست امام صادقی ! انشاالله طاعات و عباداتتان قبول باشد.

من متن نوشته شما رو خوندم. والا تنها چیزی که در این مورد خاص یعنی پایان نامه شما می تونم بگم اینه که موضوعتون خیلی گستردس و ممکنه همین گستردگی باعث بشه خسته بشید. اما موضوع بسیار موضوع خوبیه و

هر حرف تا حالا در این مورد زیاد زده شده ولی اگه بتونید یک نگاه منسجم و نو در این مورد ارائه بدید ،در نوع خود جهاد کرده اید.

یه مطلب دیگه که در مورد پایان نامه شما نیست و کلا مربوط به پایان نامه ها میشه اینه که من دو روز پیش داشتم نگاهی به عناوین پایان نامه های مصوب تا سال هشتاد می انداختم و

این به ذهنم رسید که این همه موضوع دفاع شده از بدو تاسیس دانشگاه (اولین پایان نامه دفاع شده مربوط به سال 67 میشه) تا حالا به این فکر کردیم که واقعا چند تاش کاربردی بوده و

تونسته منشا تحول یا اصلاح بشه ؟

یا علی ، التماس دعا

وب سایت

 

نویسنده: محسن

پنجشنبه 21 شهریور1387 ساعت: 16:1

سلام.

من نگفتم موضوع شما کاربردی نیست.بر عکس نوشته بودم موضوع شما خوبه و اگه بتونید انجامش بدید جهاد کردید.

عدم کاربردی بودن پایان نامه ها چیزی بود که در مورد کلیت پایان نامه ها نه در دانشگاه خودمون که کلا در تمام دانشگاه ها دیده می شه.

وب سایت

 

نویسنده:امین اسلامی

دوشنبه 1 مهر1387 ساعت: 11:8

سلام پسر گل

اولا خیلی خوبه آدم از الان به فکر پایان نامه باشه. ما رو هم به فکر انداختی.

ثانیا خیلی هم کاربردیه حتی می شه خیلی کاربردی ترش هم کرد. مگه تاکیدات مقام معظم رهبری رو در مورد حفظ ارزشهای دفاع مقدس نشنیدی؟ (حتما شنیدی)

قربانت امین

 

نویسنده: لسانی

سه شنبه 8 بهمن1387 ساعت: 22:11

بحث دفاع مقدس ظرفیتهای بالای مطالعات فرهنگی ارتباطی داره

من به انعکاس رسانه ای اخبار جنگ علاقه مند بودم که اسنادی در بعضی

حوزه ها نیز یافتم.

بحث فیلم تبلیغاتی شرکت ایتالیایی در اثنای جنگ پیرامون شکنجه اسیران عراقی توسط ایرانی ها هم موضوع جالبی بود. حاتمی کیا هم مستندی پیرامون آن می سازد

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

پنج شنبه سیاه2 (ادامه پنج شنبه سیاه1)

چتر حمایتی دانشکده از ما

به هر حال ما دانشجوی کجاییم؟ دانشکده؟ خوبه! پس چتر حمایتی دانشکده از ما در برابر کلیه قسمتهای دانشگاه کجاست؟ چرا یک کارمند جرات می کند به ما بگوید بروید 5 واحد موضوعات انتخابی بردارید! بیخود 5 واحد مکالمه برداشتید! (5 واحد موضوعات انتخابی، جایگزین مکالمه عربی سابق هستند ولی همچنان مکالمه یکی از مهم ترین موضوعات انتخابی است. فهمیدید چه شد؟ یعنی همون فحش خودمون! یعنی باید همون مکالمه ها را به اسم موضوعات بردارید! کسی نیست به این بشر بفهماند که آن زمانی که ما این واحدی مکالمه را پاس کردیم، شما هنوز موضوعات انتخابی رو اختراع نکرده بودین!) ما به دانشکده نیاز داریم تا بخشهای دانشگاه به ما زور نگویند! تا آقای لاجوردی ساعت قواعد3 را جابجا کند که بتوانیم اندیشه4 بگیریم. ترم 4 کجا بودید؟ آنگاه که آقای لاجوردی به استناد اشتباه محض آقایان میرجلیلی (و شاید هم کارمند بخش عمومی) همه جور تهدیدی کرد ما را؟ ما تک و تنها ایستادیم در برابر همه زورگویی ها و با استدلال و منطق از حرفمان (حقمان) کوتاه نیامدیم. آقای لاجوردی یکبار از فرط عصبانیت کلاس را ترک کرد ولی باز هم تنها بودیم و چون تنها و بی پناه بودیم به ما گفتند طاغی! تا همین ترم پیش، اساتید مختلف بخش عربی (آقایان لاجوردی، اسودی، اسماعیل پور، داوری و ذوقی) که با ما درس (قواعد و تجوید) می گرفتن همان جلسه اول می گفتن «طاغی های ارتباطات 84 شمایید؟» نیمسال دوم 85-86 واقعا چه کردید؟ به شما ایمیل نزدیم؟ از همون موقع فهمیدم که فقط خدا با ماست! اون موقع کجا بودید؟ ما هشتادوچهاری ها از اون موقع داغ بر سینه داریم. ما از حقوق اولیه خودمان بازمانده ایم. شورای مشورتی می خواهیم چه کار؟ اینها خوبست ولی الان مسائل بزرگتری است. اول، این جسد بی جان را احیا کنید و سپس تصمیم بگیرید که آیا آب پرتقال هم بدهیم خوبست! اومدید تو فضای فکری من؟ دیدید تو این دنیای به این بزرگی چقدر تنهام؟ همین ترم خواهیم دید که در مورد درس سیاستگذاری ترم قبل چه می کنید! (الان می فهمید که معنای «مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان» یعنی چه؟ نکند آن مطلب را نخوانده اید؟ کامنتی از دانشکده و مسئولین دانشگاه یادم نمی آید.) فعلا نارضایتی بچه ها از وضعیت درس به جایی رسیده که یکی از بهترین بچه های دانشگاه گفته حاضرم این درس حذف بشه، دوباره یه ترم دیگه با بدترین استاد ممکن بگیرم! من هم موافقم. فکر می کنم همه موافقند! بگذریم.

انشالله اگه روزی سه بار اینترنتمان قطع نشود، (و یا کمی ارزون حساب کنند! یا منطقی حساب کنند!) حرفهایم رو رو همین وبلاگ می نویسم. خب، اگه امروز من شروع به حرف زدن می کردم، باید این حرفها رو می زدم و جنجالی درست می شد که همه زحمات و تلاشهای بچه ها و اساتید را نابود می کرد!

·                                 من امروز فقط برای شفاف سازی نوشتم، نمی خواستم جنجالی بشه، اولش هم خیلی خودسانسوری کردم ولی بیشتر نشد!

·                                 وآخر دعونا ان الحمدالله رب العالمین...

و اینک گزیده ای از کامنتها و نظرات:

نویسنده: خودم

پنجشنبه 23 آبان1387 ساعت: 23:40

فقط انصاف را رعایت کنید! من یه دانشجوام که دکترا می خوام برم!

  

نویسنده: حسین براتی

شنبه 25 آبان1387 ساعت: 0:28

سلام حمید جان

الحق که درد دل ماها رو نوشتی. کاری نمیتونم بکنم جز حمایت و تصدیق!

راستی حیف که نتونستم تو اون جلسه شرکت کنم. میدونی که قضیه مسافرت...

 

نویسنده: مهدی یوسفی

جمعه 24 آبان1387 ساعت: 18:50

با سلام

من هم داشتم بر رسانه ای کردن موضوع فکر میکردم

به نظر منما همه مراحلی که میبایست قبل از این مرحله انجام می دادیم را انجا داده ایم و برخورد روز پنجشنبه اساتید ما را در این تصمیم قطعی کرد

همان موقع که در مورد مولانانوشتم قید وبلاگ برتر بودم را زدم

منتظر مطلب من باشید

........................................................

پاسخ مدیر وبلاگ: جوون! ما حرفامونو نوشتیم! این طور که شما نوشتی، دوباره به ما می گن: آفرین از سیاست رسانه ای ات خوشم آمد! اگه می خواستم رسانه ای اش کنم، فقط به همین موضوع می پرداختم و این موضوع رو کامل می نوشتم؛ این وبلاگ داره جریان عادی اش رو طی می کنه. همین!

وب سایت

 

نویسنده: تائو

جمعه 24 آبان1387 ساعت: 15:20

نمی دونم چی بگم وقتی هنوز نمی دونم دانشجوی چه کدی هستم بعداز 7 ترم و 60 واحد گذرونده(یعنی 120 واحد مونده و 1ترم) ولی هر اتفاقی داره میافته به نظرم برای من خوبه پس پشتتونم.

C:\Users\Mochol\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\clip_image001.gif

 

نویسنده: مصطفی پورمحمدی

شنبه 25 آبان1387 ساعت: 11:9

خیلی خوب بود حمید جان.

وب سایت

 

نویسنده: اشنا

شنبه 25 آبان1387 ساعت: 12:42

جلسه برای من هم مفید بود . من سعی کردم کمک کنم تا با هم از تفکر تقلیدی و تکرار گفته ها به جای تعمق در مفاهیم عبور کنیم.بدره / یوسفی / صابری / کشفی / هما زاده و همه حاضران و غائبان آن جلسه بخشی از عمر بازگشت ناپذیر من هم هستند همان گونه که چه بخواهید و چه نخواهید ما هم جزئی از وجود معرفتی شما هستیم. خدا نیاورد روزی را که "دکتر آشنا در جهت هدفی که داشت، فوق العاده ظاهر شد و به تعبیر موقت وبلاگ دروازه گربه جفت پا رفت رو شکم محسن بدره! (با عذر خواهی از همه!) " . من ترجیح می دهم با قلب و مغز افراد سر و کله بزنم .

من مشکل را در ابعادی کمی متفاوت از دوستان ارزیابی می کنم و ان شا الله در باره آن ابعاد خواهم نوشت.

 

نویسنده: وحید صابری

شنبه 25 آبان1387 ساعت: 15:11

چون دوست، دشمن است شکایت کجا بریم؟""

شعر قشنگیه برای وضعیت ما در این دانشگاه . وقتی شکایت به رئیس دانشگاه میبریم که .... . شکایتمان را به اساتید خودمان که میگوییم انگار اصلا نمی فهمند که ازچه سخن میگوییم. بگذریم که بخی از اساتید شان خود را بالاتر از پاسخگویی به یک سری دانشجو میدانند حال آنکه در اردوی بصیرت که در حقیقت ما میخواستیم برای آینده زندگیمان تصمیم بگیریم با سر آمدند و چنان پرشور از رشته صحبت که میتواست هر تازه کنکور داده ی تازه کاری مثل ما را حسابی ... میکردند.

اساتید محترم! بدانید که از نظر من اساتید دانشکده تبلیغ بسیار باتقوا و شکسته نفس بوده اند که با حرف چند دانشجو دانشکده را تعطیل میکردند . البته مسلما آن دانشجویان حرفهای خود را علمی مطرح کردند ولی مگر ما این کار را نکردیم؟ من به عنوان فرزند کوچک شما و من باب امر به معروف و نهی از منکر شما را به همان تقوایی که از اساتیدتان دیده اید دعوت میکنم. چرا که هرکس که یک دانشکده را تاسیس میکند شرعا در برابر عمر تک تک دانشجویان مسوول است. منی که از همان اول گزینه اولم کار فرهنگی و این رشته بود و میگویم که اگر صد بار دیگردر این زمانه متولد شوم باز هم به سراغ چنین رشته هایی میروم و اکنون نیز در حد توان و ارده در صدد کسب علم در این زمینه هستم و زحمت آن را میکشم به شما میگویم که در آن دنیا هفت سال از بهترین سالهای عمرم را از شما طلب میکنم.! جناب آقای مهدوی شما در این دانشگاه امام جماعت هستید اما با مراجعه به وجدان خود بگویید که آیا صحبت های شما در اردوی بصیرت صادقانه بود؟ ما به حساب حرفهای شما به این دانشگاه آمدیم و حالا شما میگویید چون شما من را انتخاب نکردید من به شما پاسخگو نیستم!!!! ما همان روزی شما و باقی دانشگاه را انتخاب کردیم که برگه ی ثبت نام را پر کردیم! وظیفه ی شرعی ما ابلاغ این مطلب بود و بی شک وظیفه شرعی شما پاسخگویی به کسلانی است که عمر خود را در دو دست شما قرار دادند.

والسلام علی من اتبع الهدی

 

نویسنده: مهدی یوسفی

سه شنبه 28 آبان1387 ساعت: 16:21

عبارت دکتر آشنا "از تفکر تقلیدی و تکرار گفته ها به جای تعمق در مفاهیم" توهین صریح به شعور تمام مخاطبین جلسه بود/ ایشان این عبارت را در خود جلسه هم گفتند

متهم کردن صحبت‌کنندگان که دانشجویان در آستانه فوق لیسانس بودند و اکثراً به لحاظ علمی و پژوهشی از ممتازین دانشگاه بوده‌اند و دارای مسئولیت‌های مهم و کلیدی در بسیج و گزینش دانشگاه بوده‌اند به "تفکر تقلیدی و تکرار گفته‌ها" اتهام بزرگی است که حاظرین در جلسه می‌توانند ارزیابی درستی از میزان اعتبار این گزاره آقای دکتر داشته باشند. جالی است که تفکر مشحون از ارکان پست‌مدرنیته دکتر آشنا (لاقل آنگونه که در جلسه بروز پیدا کرد) چگونه جرئت جزمیت و اطلاق لااقل در یک موضوع مشخص را پیدا کرده است!

سایر مستمعین و تأیید کنندگان صحبت‌ها همه افرادی عاقل و بالغ بودند و در خود جلسه نیز تصریح داشتند که مباحث را پیگیرند و متوجهند.

آن‌چه که در جاسه به نحو بارزی خود را نشان داد رویکرد خاص دکتر آشنا در به انحراف کشاندن جلسه در جهت نرسیدن به نتیجه مشخص بود. ایشان سوال بسیار روشنی را بعد از 3 بار تکرار هر سری به نحوی پیچاندند و بعد که اصل سؤال دوباره تکرار شد از پاسخ سرباز زدند.

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
حمید درویشی شاهکلائی

در سری قبلی پاورقی، کمی بیش از معمول جنجالی شده بودیم. هر چی می نوشتیم آشوب و جنجال می شد. مشکل اینجا بود که نه فقط بچه ها، اساتید هم برداشتهای خارج از متن زیادی می کردند که اصلا درست نبود. خیلی از چیزهای تصادفی به حساب تدبیر رسانه ای مناسب ما(!) گاشته می شد و ... این یکی از آن مطالب جنجالی است که برای پنج شنبه سیاه(1) همان پنج شنبه ای که انقلاب بچه های ارتباطات زمین خورد! نوشته شد. پنج شنبه دوم بعداز روز تاریخی 14 آبان! روز دو تجمع دوستانه مقابل دانشکده!

 

یکبار دیگر این بدیهی نکته را همین جا تذکر می دهم که این وبلاگ صرفا دربردارنده برداشتهای شخصی من می باشد و قابلیت چندانی برای استناد ندارد!

1-  وقتی نمی شود نوشت = وقتی نمی شود ننوشت!

من بچه خوبی ام!

یادی از وبلاگ یه مسافر

برای جریان نقد دانشگاه، و بالتبع برای جریانات نقد دانشکده و کلا برای نقد (حتی نقد دانشجویان که رفتارهای دانشجویی که نمونه هایی از آن را در وبلاگ دروازه گربه دیدیم.) من بهترین وسیله رساننده به هدف رو استفاده از فضای وب می دانستم و می دانم. (البته نه به آن گونه که بیرون دانشگاهی ها آن را ببینند. وبلاگی که فقط کاربران آن (دانشجویان، اساتید و کارمندان) امکان و وظیفه مشاهده آن را داشته باشند.) از این بحث روش شناسی که بگذریم؛ (بله، من موافق این روش حرکت و این روش گفت و گو نیستم ولی از باب حمایت از حرکتهای دانشجویی اصلاحی از باب اکتفا به حداقل...) مگر می ذارن ما تو وبلاگ مطلب بنویسیم! (نه! دیگه نمی خوام از وضع افتضاح اینترنت دانشگاه بنالم. نمی خواهم بگم با این وضع که روزی سه بار اینترنت ما قطع می شود ...) یا دانشجوها سوء استفاده می کنند و یا اساتید «بد» می فهمند! چرا فکر می کنید که همه اش توطئه است و سیاست رسانه ای و ... پشت این مطالب ماست؟ به خدا ما این یادداشتهای شخصی خاطرات روزانه ای که تو وبلاگ می نویسیم چند بار سانسور و حذف می کنیم که کسی برداشت ناجور، استفاده ناجور نکنه. خداییش دانشجو به مظلومیتِ من، به صبوریِ من، به آرامش، به سکوت، به ... ِمن دیدید که حتی اگه سرش رو ببرید، به خاطر مصالحی بالاتر حرف نزنه؟ در اوج بحران من فقط گفتم این حماقته که سیستم توجه نمی کنه 330 بزرگتر از 168 است. (330، تعداد ساعتیه که هفته شانزدهم باید می داشت که ما برای انجام تکالیف آن هفته صرف آن می کردیم، البته بدون ساعات کلاس رفتن، نماز و عبادت، خوردن و خوابیدن، ورزش و تفریحات سالم، دیگر وظایف دانشجویی و انسانی (مثل عدالتخواهی و ...) یعنی اون عدد سرانگشتی 280 بعد محاسبات دقیق تر به 330 ساعت و 10 دقیقه افزایش یافت! (حال محاسبه کنید ضریب جدید حماقت سیستم را!)) ما بچه خوبی هستیم! سر به زیر! برای همه درسها جزوه می نویسم! (تقریبا) همه تکالیف رو انجام می دهم. تو وبلاگم، تو قطار، جاهای مختلف، کلی از دانشگاه و رشته و نظام و انقلاب و اسلام تعریف کردم و دفاع کردم! معدلم (اگه اساتید وکارمندا (= سیستم) سوتی ندهند و خودم هم پیگیری کنم) همیشه بالای نود بوده و هست و خواهد بود! هفته ای تقریبا یکبار استخر، ورزش روزانه (بعضی روزا!)، نونوایی و تمیز کردن اتاق و ...! عاشق و آمر و عامل کار علمی هم هستم! (انشالله) مثلا یه مدت وبلاگی به اسم یه مسافر زده بودم و می خواستم که رو این زمینه کار بکنم که سفر رو عشق است! شرحش این بود: «سفرهای مذهبی دانشجویی: سفرهایی که باید رفت!» اجمالا می شد فهمید که می خواستیم بگیم و تو این زمینه کار کنیم که

 1- ما معتقدیم رسانه سفر، اگر بهترین نباشد، از نظر من بهترین است! و این حوزه را برای خود انتخاب کرده ام! (هنوز هم این طور فکر می کنم! نبینید که این همه از رسانه کتاب و کتابخوانی نوشتم! اینجا رو ببینید که هنوز دوست دارم پایان نامه رو رسانه راهیان نور کار کنم!)

 2- همون طور که تو پروپزال پایان نامه نشون دادم، دوست دارم (و فکر می کنم باید) روی این قشر جوون و نوجوون کار کرد. البته تو حال و هواهای سال اول و دوم تاکید زیادی روی قشر دانشجو داشتم که الان با 4 سال سابقه دانشجویی اون تاکید رو ندارم ولی به نظر میآد بهتره داشته باشم.

 3- چرا سفرهای مذهبی؟ و چرا به ویژه عمره دانشجویی؟ ساده است! یکیش آرمان تبلیغ اسلام! دومیش آدم این سفرا رو که میره یه تغییری می کنه در حد تیم ملی! البته بین این سفرا، اعتقاد دارم بیشترین تاثیر برای همین راهیان نوره که توش ادبیات ساده زیستی و زندگی راحت دیده می شه. خدایی که در همین نزدیکی است. نه ادبیات رفاه زده زندگی در هتلهای 5 ستاره عمره دانشجویی عربستان وهابی سعودی! به هر حال مطالعات قبلی من ثابت می کرد که مسافرت اساسا پدیده ای دینی است و باید سفر رفت و اولین توریستها همان زائرها بودند و ... . ولی... . کسی دستم رو نگرفت کمکم کنه، کاری بشه. (شاید مشکل از من بود که نتونستم کسی رو پیدا کنم که باهاش کار کنم!) بگذریم از این بحثها؟

 اصلا از یه دانشجو چی می خواهید که من ندارم؟!!!! از این بحث هم بگذریم. چون اصلا کسی رو خوب بودن من شک نداشته و نداره!

داشتم می گفتم (یا می خواستم اینم بگم) که این برداشتهای غیر واقعی از آنچه به ضرورت اقتضائات نوشته می شود؛ چه از سوی دانشجویان فلان سوءاستفاده گر و چه از سوی اساتید محترم نمی ذاره راحت بنویسیم. اصلا خیلی وقتها نمی ذاره بنویسیم. مشکل اینجاست که می ترسم حتی از سکوت من استفاده هایی بشه و بعدا بگن این معنا از سکوت رسانه ای شما برداشت شد که... . پس بذارین مثل همیشه روراست ولی راحت حرف بزنم. از این هم بگذریم و به مرور وارد اصل مطلب بشیم:

2-  جلسه نقد رشته و دانشکده صبح پنج شنبه که (شاید) قرار بود همه باشن

از همین جا شروع کنیم و درباره چند محور بنویسیم. (نه لزوما مهم ترین محورها!)

 تعداد زیادی دانشجویان به شهرستان خود نرفتن فقط به خاطر این جلسه و با این کار عملا یک ماه دیدار خانواده شان به تعویق افتاد. البته بعضی ها که تعدادشان بسیار کم است، به دیدار خانواده رفتند. بسیاری از تهرانی ها که کلاسهای دانشگاه رو ساعت 8 نمی آن، تو این جلسه حضور بهم رساندند. واقعا تشکر می کنم. موقعیت فوق العاده حساس یک هفته قبل امتحانات هم نتوانست عامل ضعیف کننده حضور بچه ها باشد. بچه ها خوب آمدند. توجه: اینها همان بچه هایی هستند که کلاسهای درس، نشستهای شنبه، سایر همایشها و برنامه ها را بسیار ضعیف شرکت می کنند. امثال من که 7 تا 11 آخر هفته رو به مناسبت کسری خواب هفته می خوابند هم به موقع آمدند!
از حضور اساتید
(برای سه نفر هم می شود جمع بست.) هم تشکر می کنم ولی ای کاش لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی! به هر حال با این که از 10 روز پیش هماهنگ شده بود، فقط آقایان دکتر همایون، بشیر و آشنا آمدند و بقیه نیامدند. من هیچ گونه نتیجه گیری نمی کنم. شاید مصلحتی بوده که نیامدند. شاید دلیل قانع کننده ای. شاید ... شاید... (تکرار شاید تا 70 بار! (یه جا باید این رویکرد اسلامی خودش رو نشون بده!)) راستی اهمیت ما قشر دانشجو برای اساتیدمان کجاست؟ شما چه فکر می کنید؟ (منتظر کامنت و نظر همه (اساتید و دانشجویان) تو این مورد هستم.)

از من نپرسید!

یکی از اساتید که تو جلسه اولی ادعا می کرد که همه مباحث به وی مربوط می شود و اصلا به خاطر ایشان جلسه با اینقدر تاخیر برگزار شده بود، هیچ حرفی برای گفتن نداشت و برای بار دوم (نوبت اول در هفته دعوت) تکرار کرد که در مورد مباحث فلسفی و مبانی و این حرفها از من نپرسید، بلد نیستم!

جای تعجب!

جای تعجب بود که مطالب مندرج در منشور رشته(مانیفست) برای یکی از اساتید تازگی داشت. (البته جای تعجب نیست مثلا همین الان چند درصد از شما دانشجویان و اساتید، می دانید تعداد واحدهایی که دانشکده آنها را ارائه می دهد چند تاست؟ واحدهای عمومی (=غیر دانشکده ای  یعنی اعم از عربی، زبان، معارف، عمومی) چندتاست و چه نسبتی بین این دو برقرار است. فردی که بدون تقلب صحیح جواب بدهد، یه بار بوفه مهمون من!) شنیدم یکی گفته واحدهای ما هشتاد و چهاری ها و به بعد 20 واحد از دو کد قبلی بیشتر شده! در اینجا ضمن تکذیب این خبر اعلام می داریم گرچه طبق ترم بندی ها، 10 واحد کمتر شده، یک ترم به طول دوره حضور ما در زندان سبز اضافه شده است!

حالا که توهین، خداحافظ!

«به ما توهین شده، پس می روم.» این حق اولیه هر فردی است که در برابرتوهین واکنش نشان دهد. دو نکته: جایگاه بحث نیت در ارتباطات که آن همه رویش تاکید کردیم و می کنید کجا رفته؟ نکته دوم: پس ما دیگر حرفی نزنیم. چون الفاظ مودبانه توهین تلقی می شوند! البته من که علنا فحش می دهم، البته اگه این فحش های به سبک من اشکال داره، باید بگم که اینا رو تو دانشگاه امام صادق و اتفاقا از همین اساتید امام صادقی یاد گرفتم!

«چرا همه حرف نمی زنن؟»

«چرا همه حرف نمی زنن؟» الان خوب که فکر می کنم:

 1- طبیعی است که آرای متفاوت وجود دارد. ولی همه طی جلسات متعددی به توافق رسیده اند که چه مباحثی طرح شود و قرار شد چند نفر به نمایندگی حرف بزنند. یعنی این اختلافها آنقدر مهم نیست که اتحاد دانشجویان خدشه دار شود.

2- وقتی دکتر همایون درمورد مباحث بنیادین و چارچوب تئوریک حرف نمی زند، من (یعنی خودم، نه من نوعی دانشجو) که یک دهم علم و تجربه ایشان را ندارم چه بگویم؟ فقط چند نفر از بچه ها تو این زمینه کار کرده اند و بقیه هم دیدند که گویا این حرفها آنقدر ها هم بیراه نیست! بعلاوه اگه صحیح باشد، دفع خطر احتمالی عقلا واجب است! واقعیتش اینست که ما (بعضی از ما) اندازه فهم خودمان نه می توانیم مخالفت کنیم و نه موافقت. علمش را نداریم. به هر حال مطرح کردن این مباحث، مسلما به شناخت بیشتر رشته از دیدگاه موسسان کمک کمک می کند. البته جوری برنامه ریزی شده بود که در هر 4 حوزه (بنیادی، آموزشی، مدیریتی، پژوهشی) چندین نفر از کدهای مختلف حرف بزنند. مثلا من قرار بود پاره ای از مسائل آموزشی کدهای جدید(84 و بعد) را ارائه کنم که به درخواست دکتر همایون همان ابتدای کار، مسائل آموزش از دستور خارج شد و تنها بحثهای بنیادی که بیشتر به آقای همایون مرتبط می شد...

درباره دکتر آشنا

 در کل از محل نشستن، رفتارها، حرکات، لبخندها، واژگان به کار برده، جملات تعیین کننده جهت بحث و... خیلی خوشم آمد. دکتر آشنا یعنی کاربرد عملی فرهنگ و ارتباطات در زندگی روزمره. من واقعا دارم خیلی چیز یاد می گیرم. همیشه صرف مشاهده ایشان یک کلاس آموزشی بوده است. (قابل توجه اساتید تفسیر این ترم که تفاوت آشکاری بین حرفهای همان جلسه شان با رفتار همان جلسه شان ما را دیوانه می کند!) دکتر آشنا در جهت هدفی که داشت، فوق العاده ظاهر شد و به تعبیر موقت وبلاگ دروازه گربه جفت پا رفت رو شکم محسن بدره! (با عذر خواهی از همه!)  با این دیدگاهِ ایشان که عمده بحث سردرگمی دانشجویان، به خاطر عدم پیوند دروس عمومی و تخصصی است (یا همچین تعبیری) کاملا موافقم. (من عمده مشکلات را در سیستم دانشگاه می دیدم و می بینم. همون بحث سیستم احمق که جز را گفتم و کل را مراد کردم! (فکر کنم با این جمله برای خود مشکل درست کرده باشم!) حتی بیشتر مشکلاتی که دیگران به دانشکده ربط می دهند. البته دانشکده باید نسبت خود را با دانشگاه نه تنها مشخص بلکه تغییر دهد. این باید، باید الزام آور نیست؛ بلکه چیزی از سنخ وجوب شرعی است!) البته تاملات دوستان کدهای مختلف در مورد پراکندگی دروس تخصصی باید پاسخ مناسبی یابد. از سوی هر کسی که می تواند و احساس مسئولیت می کند.

(احتمالا یا تقریبا) تنها نکته ای که دکتر آشنا پذیرفتند همین بحث فاجعه دروس عمومی است که در سیستم احمق گوشه ای از آن رو کردم و بقیه اش رو حضوری بحث کردم. من به شخصه این استدلال که «دروس عمومی به ما تحمیل شده است.» را نمی پذیرم. آن هم از سوی امثال دکتر آشنا که هر چه خواسته اند کرده اند.
(یه ذره تند بریم؟!) دو برابر واحدهایتان(61 در برابر 115) به دانشجوی شما واحد ... تحمیل کنند که هیچ ارتباطی با وی و رشته اش ندارد و شما بگویید بر ما تحمیل شد! 12 واحد فقه تخصصی تا ترم دوازدهم (یک ترم پس از اتمام کلیه دروس!) باید بخوانیم درحالی که دانشکده هیچ نقشی در زمینه محتوای آن، استاد آن، حجم آن و اصلا هیچ نقشی نداشته باشد؟ (البته مورد مخصص نیست و شامل کلیه 115 واحد عمومی می شود.) اصلا چگونه اسم دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات است درحالی که هیچ واحدی و یا سر فصلی به آن اختصاص نیافته؟ (اگه یافته، رو کنید و ما رو آرام کنید.) شما (در لیسانس) فقط تعداد یک سوم واحد های ما را ارائه می دهید و هیچ درس و یا سرفصلی که رنگ و بوی معارف اسلامی داشته باشد، ندارید. اگر چیزی فراتر از علاقه شخصی ارائه داده اید رو کنید! اوج بحث من همین جاست! کسی خود را مسوول پیوند معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات نمی داند. کسی اصلا این کلمات را یک کل به هم پیوسته نمی بیند! دروس عمومی که کاملا جداگانه ارائه می شوند و هیچ رویکرد فرهنگی و ارتباطی به آشکارترین مباحث مرتبط ندارد. چرا باید داشته باشند؟ ما معمولا حتی در دروس عمومی، اقلیت کلاس هستیم. فرض که نباشیم هیچ استاد خود را مسئول برقراری این پیوند نمی داند. البته هر کی نتونه، حاجی لک می تونه حتی پیوند بین درس تربیت بدنی و فرهنگ و ارتباطات برقرار کنه. هیچ کس گامی بر نمی داره و هیچ کس هم خودش را مسئول نمی دونه و مسئول نیست. دانشکده واحدهای تخصصی (غربی) خودش را ارائه می ده. بخش عمومی هم تو فضای خودشه (و فعلا حتی نفهمیدند که میشه تحریر امام خمینی رو درس داد. میشه از ارث مجوس صرف نظر کرد. میشه بحث مستحبات افتادن شتر در چاه را نگفت. میشه به جای اینها بحثهای اتفاقا هم فرهنگی و هم ارتباطی مثل کتاب الجهاد، کتاب الحج را درس داد.) بخش عمومی که دروسش رو برای همه ارائه می ده. فرض شرایط مهیا باشه، بچه های بقیه رشته ها که تو کلاسهای عمومی ما هستند، هیچ تمایلی به شنیدن این بحثه شاید نداشته باشن. نه بخش عمومی، نه دانشکده، نه هیچ جای دیگه خودش رو مسئول بزرگترین وظیفه دانشگاه، مهم ترین دغدغه رهبری، وظیفه اول هر منتظری نمی دونه! (همه اینها به تصور من است!) تولید علوم انسانی اسلامی(با فرض پذیرش اینکه این روش دانشگاه ما درست است) کشکاً پشما! حرفهای آقا کشکاً پشما! به هر حال فکر می کنم «واو بعد معارف اسلامی» در عبارت دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات به معنی «نه» ( دانشکده معارف اسلامی؟ نه! فرهنگ و ارتباطات) و در اسم رشته به معنی واو جدایی انداز و سکولار ساز باشه. اگر شواهد و قرائنی خلاف این گفته دارید، رو کنید! البته تقریبا همه حرفهای من مستند به سخنان حداقل یکی از اساتید و واقعیتهای موجود بود.

نمی دونم شاید چون من هشتادوچهاری ام و سری جدید دروس عمومی رو می خونیم، به خاطر توجه و درگیری عملی با فاجعه دروس عمومی، به خاطر عمق فاجعه دروس عمومی (از تمامی ابعاد آن) مشکلات دروس تخصصی را نمی بینم. عمق فاجعه دروس جدید عمومی به حدی است که هشتاد و سه ای ها قبلا چندین بار با مشاهده وضع فلاکتبار ما گفته اند:  خدا را شکر ما هشتاد و چهاری نشدیم!

·                                 به هر حال ملاحظات زیاد است! اصلا این سوال از وقتی که فهمیدم ما 12 واحد فقه تخصصی داریم که یه حاج آقا تو دانشکده الهیات براش تصمیم می گیره و البته به خاطر سوتی های کارمند دانشجوی اونجا معلوم نیست چه بلایی سرش بیاد (از سوتی های این کارمند: به یه استاد نگفته که این ترم براش یه درس دیگه ای هم گذاشته اند! درس ارائه شده و استاد از حضور در کلاس امتناع می کرد که چرا بعد دو هفته باید بفهمم که چنین درسی را هم دارم؟!!!!! می بینید با سرنوشت ما چطور بازی می شه!) از همون روز این سوال برام پیش اومده که مگه برای 12 واحد مطلب دارند؟ هشتاد و سه و دو از چهار واحدش می نالید که استادش مجبور شده برای پر کردن ساعت کلاس، همه چیز رو به اسم فقه فرهنگ و ارتباطات بگه و اراجیف بافی کنه؛ ما باید با 12 واحد و 6 ترم چه کنیم؟ اونم 6 ترمی که ... . اصلا فرض برای 12 واحد مطلب داشته باشیم؛ رو چه حسابی 12 واحد فقه فرهنگ و ارتباطات؟ اصلا چرا ما یک صدم واحد تفسیر موضوعی فرهنگ وارتباطات نداریم؟ اصلا چرا تناسبی نیست؟ اگه قراره 12 واحد فقه اش رو بخونیم، 24 واحد نظریه ها، 24 واحد مبانی، 12 واحد روشها، یه چند واحد فلسفه فرهنگ و ارتباطات.... اینقدر واحد لازم داریم! (البته رو تعدادواحدها همین جوری نوشتم، زیاد درست نیست، روح مطلب مهمه.) روش شناسی پیوند معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات لازم داریم. (خوبه ها! یه درسهایی باشه که روش ترکیب علوم رو به ما یاد بده. یه چیزی مثل جلسه روش شناسی مطالعات بین رشته ای دکتر پاکتچی و بحث دانش خادم و مخدوم و این جور حرفا که برام مفید بود. راستی تفکر انتقادی ما چی شد؟ روش حساب کرده بودیم!) اگه (شما ای دانشجو، ای استاد، ای کارمند، ای...) می گید لازم نداریم، حرفی نیست؛ یا بیشتر از من می فهمید یا کمتر از من که در هر صورت حرفی نیست! اصلا این حرفها به ما چه؟ (اینو به بچه های حقوق84 گفته اند! گفته اند: به شما چه ربطی داره که چی می خونین یا نمی خونین! لیست واحدها رو می خواین چی کار؟!)

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۴
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۴ ب.ظ

فلسفه اسباب کشی از بلاگفا

بالاخره ما هم از سیستم کثیف بلاگفا جدا شدیم. بلاگفا سرویس وبلاگی بود که علی الظاهر ابایی از میزبانی وبلاگهای مستهجن، مبتذل و ... نداشت. بدتر از همه اینها بلاگفا به خاطر پول (و یا ...؟) تبلیغات فوق العاده ناجوری روی وبلاگ قرار می داد که اصلا به ما نمی خورد.

ما سر این جور مسائل از بلاگفا کوچ نشینی کردیم. به هر حال گفتیم سکوت ما مصداق اعانه بر اثم است و ما اعانه بر اثم در رسانه را (اگر چه آیت الله خویی حرام ندانسته اند) حرام یافتیم! همین طور حضرت امام و بسیاری از علما.

البته ما از دیرباز به همه می گفتیم تو بلاگفا وبلاگ نسازند، ولی خیلی ها گوش نکردند. امید که از این به بعد گوش کنند!

این آدرس جدید ماست:

www.pavaraqi.mihanblog.com

گزیده ای از مطالب پاورقی قدیم (احتمالا به همراه گزیده ای از کامنتها( را در بخشی به اسم نسخه منتخب پاورقی قدیم سعی می کنم تو وب جدید آپلود کنم. سعی می کنم از همه سنخ مطالب پاورقی، نمونه ای ذکر کنم.

(به یاد من او!) یا علی مددی!

البته دوستان پیشنهادات متعددی برای وب جدید مثل وردپرس و پارسی بلاگ. ما ضمن تشکر از همه دوستان، نقص فنی را علت عدم پیوستنمون به این دو سرویس اعلام می کنیم!

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۴
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۴ ب.ظ

سال اصلاح الگوی مصرف مبارک

سال نو مبارک!
مقام معظم رهبری امسال رو «سال اصلاح الگوی مصرف» نامیدند.
خوبه هر سال فکر کنیم که سال قبل چقدر مطابق خواست مقام معظم رهبری حرکت کردیم.
نوآوری و شکوفایی. به خودتون نمره بدید!
کارمون شده فقط بازی با اس ام اس ها و ...

فقط جک بسازیم...

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۴
حمید درویشی شاهکلائی