توضیح: در اوایل جلسه هدف رشته تبلیغ عنوان شد ( به معنای عام) منتها استاد آن را تبلیغ به معنای خاص (چهره به چهره) متوجه شدند که در اواخر مصاحبه این سوء برداشت برطرف شده است.
سوال اول از کلیت رشته شروع میکنیم. خوب عنوان رشته معارف اسلامی ، فرهنگ و ارتباطات است یعنی سه مقوله دین ، فرهنگ و ارتباطات را مورد پوشش قرار می دهد و حوزه گستردهای را شامل می شود. بفرمائید که هدف از تاسیس رشته کارکردن در حوزه عام فرهنگ است یا به حوزههای خاص ( مثلا رسانهها یا نهادهای فرهنگی) محدود می شود؟
استاد : بسم الله الرحمن الرحیم. من تشکر میکنم که سراغ بنده هم آمدید ولی تاکید میکنم که این بحثهایی را که معطوف به محتوای رشته است، اگر با عزیزانی که کار اصلی شان این است مطرح میکردید قطعاً سودمندتر بود و پاسخهایی که دریافت میکردید، قابل اعتمادتر بود. به هر حال گرچه با این رشته و این دوستان از قدیم - از سالهای 63 ـ 64 به این طرف - یک انسی داشته و دارم ولی فراموش نکردهام که رشته اصلیام این نیست و لذا آنچه مطرح میکنم، بیش از آن که پاسخ دقیق پرسش شما باشد، به یک معنا برداشتهایی است که به بهانة سؤال شما مطرح میکنم. سؤال شما را دو گونه میتوان پاسخ داد، یک حالت گزارشی است از آنچه اتفاق افتاده که این قسمت را حتماً باید دوستانی بیان کنند که از نزدیک درگیر این کار بودند. ولی نوع دیگر پاسخ به این سؤال، سخن گفتن از چیزی است که باید باشد یا میتواند باشد یا میتوانست باشد. سخن گفتن از نوع دوم، خیلی سخت نیست و روشن است که پاسخ من به سؤال شما از این سنخ است که در خلال آن از میتوانم از دغدغههای خودم هم سخن به میان بیاورم.
اما در مورد سوال من فکر میکنم که مراجعه به سند مکتوب یعنی برنامه و سرفصل مصوب رشته پاسخگوی شماست و به روشنی بیان میکند که این رشته دنبال چه هدفی میگردد؟ آیا کلیاتی از این سه حوزه فرهنگ و معارف اسلامی و ارتباطات را دنبال میکند یا هدفی خاص مثل توانمند شدن در حوزة رسانه یا سیاستگذاری فرهنگی و یا هر چیز دیگر. اینها در برنامه هست و شما در برنامه میبینید که دانشگاه دنبال این است که افرادی را تربیت بکند که توان پژوهش و تدریس در حوزة میانرشتهای فرهنگ و ارتباطات را داشته باشند و یا در فرایند سیاستگذاری سازمانهای فرهنگی مشارکت کنند و یا در فرایند بررسی و تبیین حقوقی سازمانهای فرهنگی مشارکت کنند. این هدف اصلی است. بنا بر این امکان دارد خروجی این رشته کسانی باشند که میلشان به مباحث نظری باشد و الزاماً توان کار تلویزیونی نداشته باشند ولی با آن بیگانه هم نیستند، رسانه را میشناسند ولی کارشان محدود به مباحث نظری رسانه است؛ امکان دارد خروجی این رشته، کسی باشد که بر حسب میلش به مباحث نظری اعتنای کمتری داشته باشد و ثقل کارهایش روی تولید برنامه و مثل اینها برود. البته فرض بر این است که فرد در هر کجای این طیف که باشد ـ از نظری ترین بحثها تا کاربردیترین مباحث ـ کسی است که پشتوانة معارف اسلامی همواره او را همراهی میکند. البته این موضوع به صراحت در اهداف رشته نیامده، ولی این پیشفرض کلیة رشتههای دانشگاه امام صادق علیه السلام است. این درک بنده است از اهداف رشته.
سوال : با توجه به اینکه ما خدمت اساتید دیگری هم رسیدیم هدف اصلی رشته که شما هم اشاره ضمنی به آن داشتید تبلیغ عنوان شد و در واقع رشته ما هم همان تبلیغ بوده که تبدیل به معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات شده . خوب الان 5 ترم از شروع کار گذشته است و میشود یک برداشت اجمالی داشت . وقتی کد 82 را نگاه میکنید که ورودی اول دانشکده است ، حوزههای مطالعاتی شان را، وضع الانشان را که چه قدر مطالعه کردهاند چه قدر مطالعه میکنند در چه حوزههایی، کجاها مشغول به کارند و... آیا فکر میکنید بعد از 5 ترم مسئولین دانشکده به آنجایی که میخواستند رسیدهاند یا نه؟ و تبلیغ تا همین جایش محقق شده یا نه؟
استاد : اینکه این رشته و حتی این مجموعه دانشکده یکی از محصولات اندیشه تبلیغ است این را من قبول دارم اما اینکه در اینجا هدف تبلیغ [به معنای سنتی یعنی چهره به چهره] دنبال میشده این را من قبول ندارم. من قبول ندارم که در این دانشکده، تبلیغ به عنوان یک هدف مورد نظر بوده است. اصلا جزو اهداف اینجا نیست که شما محتوا[ی دینی برای تبلیغ] یاد بگیرید که بتوانید بروید مبلغ دینی بشوید. این گونه نیست، بحث تبلیغ به مفهومی که مورد نظر و مصرح از سوی آیتالله مهدوی کنی رئیس محترم دانشگاه بود و ایشان آن را با عنوان «ارشاد» یاد میکردند، رسماً کنار گذاشته شد. شاهد مثال بنده این است که با وجود این که رشتة فرهنگ و ارتباطات عملاً شکل گرفته بود، باز هم ما مکاتباتی از معظمله داشتیم که تاکید میکردند که روی این موضوع باید کار بشود، دلالت این تأکید این بود که این رشته برآورندة آن نیاز نیست. شما میدانید که هنوز نام دانشکدة الهیات ما، الهیات، معارف اسلامی و ارشاد است . آن ارشادی که هنوز نام آن در ادامة نام دانشکده میآید همان تبلیغی است که مورد نظر دانشگاه است. رییس دانشگاه به کرات از اهمیت این مفهوم از تبلیغ تأکید کردهاند و حتی گاه از آن به عنوان هدف اصلی تاسیس دانشگاه یاد کردهاند. و پیداست که وقتی شما برنامه و سرفصل رشتة فرهنگ و ارتباطات را نگاه میکنید بحث تبلیغ دینی را در آن نمیبینید. تبلیغی بودن این برنامه نامرئی و نامحسوس که نمیتواند باشد، بالاخره باید یک واحد درسی متناظر داشته باشد، سرفصلهایی داشته باشد و چنین واحدها و سرفصلهایی در این برنامه پیشبینی نشده است. تحلیل دوستان ما این بود که به هر حال مفهوم تبلیغ دینی نیز یک حالتش آن حالت سنتی است ولی این مباحث هم به یک معنا میتواند تبلیغ دینی باشد و لذا ثقل کار خود را بردند به سمت مباحث جدید فرهنگی و ارتباطاتی. اگر بخواهیم در برنامة کنونی رشته، جایی برای محتوای تبلیغ و ارشاد در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم که اگر محتوای پیامهایی که در این رسانهها منتقل میشود رنگ و بوی دینی داشته باشد این ظرفها نیز متاثر از آن محتوا، بوی دین خواهد گرفت؛ اگر در این جام مایع خوشرنگ و خوشبویی ریخته بشود آن جام هم به هر حال رنگ و بوی آن را به خود میگیرد و الا روشن است که این رشته در حال حاضر رشتة تبلیغ نیست و بنا بر این این سوال شاید سوال خوبی نباشد که الان بعد از پنج نیمسال مسؤولان دانشکده به آن چه میخواستند، رسیدهاند یانه؟ اصلاً دنبال چنین چیزی نبوده اند. روشن است که محور عرایض بنده متوجه رشتة معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات است و رشتة تاریخ تشیع هم که در همین دانشکده ارائه میشود، رشته دیگری است و سرشتش یک رشته رسانه ای و ارتباطاتی نیست و تاریخی است و داستان جداگانهای دارد.
سوال : پس هدف چه بوده؟
استاد : عرض کردم که گرایشی که دوستان داشتند این بود که درباره بخشی از وجوه فرهنگی و ارتباطی و تعاملات و ساز و کارهای آن کار کنند. البته اینها در دستکاری افکار عمومی خیلی موثر است و در پراکندن باورهای دینی میتواند خیلی موثر باشد. اینها بخشی جدید از دنیای جدیدی است که در ایران خیلی مورد اعتنا قرار نگرفته و کارناشده است. هدف، پرداختن به این حیطهها بوده و اگر خیلی اصرار داشته باشیم که این بحث را مرتبط با تبلیغ نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم که جنبههای قالبی، روشی و فرایندی تبلیغ دینی در اینجا مورد اهتمام است. شما خوب میدانید که تبلیغ دینی به هیچ وجه تنها یک جنبه شکلی و فرایندی نیست که مثلا شما کسی را بیاورید و او فرا بگیرد که برای اداره یک جلسه مذهبی چکار باید بکند؟ چه حرکاتی باید انجام دهد، از کجا باید شروع کند و مسایلی از این قبیل. چنین فردی اگر همة اینها را به خوبی فرا بگیرد ولی محتوا را نداشته باشد، یک مبلغ دینی نخواهد بود. خود قالب که کاری انجام نمیدهد، مثل لوله کشیای که هیچ مایعی از آن عبور نکند. یعنی در بهترین حالت این رشته متولی جنبههای قالبی تبلیغ دینی است، آن هم تازه به مفهوم وسیع تبلیغ نه ویژة یک شکل از تبلیغ دینی. آنچه که مورد نظر مسئولان دانشکده بوده به طور مشخص و روشن تمرکز روی مسائل فرهنگ و ارتباطات بوده است. اگر این را تداوم شکل سنتی تبلیغ بدانید که لباس متناسب بودن با مقتضیات دنیای جدید را بر تن کرده است، باید توجه داشته باشید که شکل سنتی تبلیغ قالب و محتوا را، هر دو را شامل میشد و این تنها متوجه قالب و روش است. شکل سنتی تبلیغ، فرد محور بود، یعنی این که یک آدم پای کار بایستد، خودش دغدغه نشر دین را داشته باشد و توان این کار را هم داشته باشد و با این دغدغهها و توانائیها وارد میدان شود. حالا شاید این فرد برود و یک موسسه را هم راهاندازی بکند، ولی مدیر مؤسسة تبلیغی بودن، از لوازم اصلی مبلغ دینی بودن نیست و باید بین این دو فرق گذاشت.
سوال : استاد نگرانی اصلی همین محتواست. یعنی احساس میشود که یک پراکندگی گستردهای وجود دارد که قطعا مخصوص رشته ما نیست اما در مورد رشته ما بارزتر است و نمود بیشتری دارد که البته شاید به علت میان رشتهای بودن آن باشد. احساس میشود که اگر فقط از هر رشتهای یک تکه برداریم و در واقع آن اجتهاد لازم در آن کسب نشود و فقط به شناخت سطحی بسنده شود و به آن هدف لازم دست پیدا نکنیم و خروجی کسی میشود که مجمع اطلاعاتی است از جاهای مختلف که همهاش هم سطحی است. نه معارف اسلامی را عمیقاً فهمیده نه روان شناسی را و نه جامعه شناسی را...
استاد : این باز دو پاسخ دارد. نکتة اول این که خوب طبیعی است و یک قسمتیاش را کاری نمیشود کرد. چون در رشتههای جدید عملا باید از مباحث مختلف چیزهایی را فرا بگیرید و چه بسا همان طور که اشاره کردید یک دانشجو در کلاس به جایی نرسد، ولی فراموش نکنید که دانشگاه الزاماً به این معنی نیست که در آن دست کسی را بگیرند و او را به نقطة مطلوبی از علم برسانند. در دانشگاه دانشجو در فضایی علمی قرار میگیرد و خودش توان جستن و جویندگی دانش را پیدا میکند. دانشجو در حوزههای مختلف علوم که نوعی همگرایی دارند ولی به هر حال عین هم نیستند باید خودش را تجربه کند و ببیند که کدام یک از این حیطهها و شاخههای علمی باب طبع و میل اوست و خودش باید روی آن حوزه بیشتر کار کند. این قسمت طبیعی است. مثلاً ما در رشته تاریخ تشیع که در همین دانشکده داریم ـ با این که مشخص است که تاریخ تشیع است ـ از نظر حوزههای مفهومی هشت، نه حوزه مفهومی مختلف داریم و خوب میدانیم که دانشجو با این 26 واحد آموزشی سر کلاس رفتن متخصص تاریخ تشیع نمیشود، ولی از سوی دیگر میدانیم که بعد از این دوره، یکی از دانشجویان متمایل به وجه اجتماعی تاریخ تشیع میشود، دیگری بحثهای روش شناسی نظرش را جلب میکند و بالاخره هر کسی متناسب با ذوقش به سراغ یکی از اینها خواهد رفت. نکتة دوم در بارة سؤال شما این است که اگر بخواهیم محتوای رشتة موجود فرهنگ و ارتباطات را مرتبط با مقولههایی مانند تبلیغ دینی و ارتباطات دینمحور و ارتباطات دینی بنگریم در بهترین حالت میتوانیم بگوییم که این رشته معطوف به جنبههای شکلی و فرایندی تبلیغ است و حتی معارف اسلامی ارائه شده در این رشته هم، ناظر به محتوا نیست و در بهترین حالت تضمین کننده دینی بودن آن چیزی است که شما در قالبهای ارتباطی بیان میکنید؛ همان طور که مثلا در رشته علوم سیاسی فرض بر این است - البته میدانیم که در عمل هنوز این طور نیست - که دانشجویی که معارف اسلامی و علوم سیاسی میخواند، آن معارف اسلامی استوانهها و تکیه گاهها و سرچشمههایی است که علوم سیاسی روی آنها سوار میشود و از آنها تاثیر میگیرد و علوم سیاسی را در مسیر خاص و مرتبط با آرمانها حرکت میدهد، اما در اینجا چون وجه تخصصی رشته تنها معطوف به قالب پیامهای دینی است، همانطور که گفتم معطوف به قالبهای ارتباطات است، آن معارف اسلامی حداکثر تضمین کننده اسلامیت این قالبهاست و همة اینها که انجام شد، تازه اول بسم الله است، شما یک کسی را تربیت کردهاید که از نظر شکلی اینها را بلد است ولی این برای تبلیغ کافی نیست و مسألة محتوا یک بحث دیگر است.
سوال : محتوا را باید کجا کسب کرد؟
استاد : اصلاً جزو اهداف اینجا نیست که شما محتوا[ی دینی برای تبلیغ] یاد بگیرید که بتوانید بروید مبلغ دینی بشوید. مبلغ دینی پیداست که چه ویژگیهایی باید داشته باشد. الان که یک نفر میرود در یک روستایی تبلیغ دین میکند، میرود در خارج از کشور تبلیغ دین میکند، یک آموزههایی را بلد است، دین را در جنبههای مناسکیاش بلد است، فقه بلد است، تاریخ بلد است و فضایل و مناقب اهل بیت را فراگرفته است و آنها را به مردم منتقل میکند، قران بلد است و محتوای آن را به مخاطبان خود میگوید ، اخلاقیات بلد است و مردم را متذکر و متوجه اخلاق میکند؛ به طور کلی دین بلد است و آن را منتقل میکند. منتها بحث بر این است که مبلغان دینی گاهی اینها را بلد بودند ولی روش بلد نبودند و روش ایجاد ارتباط با مخاطب را نمیدانستند، مخاطب شناسی و انواع مخاطب را نمیدانستند، انواع پیام را نمیدانستند که این ضعف مبلغان سنتی است. حالا از این طرف شما دارید کسانی را تربیت میکنید که این قالبها را خوب بلدند به خصوص در وجه رسانهایش، ولی این به آن معنا نیست که چنین فردی میتواند برود تبلیغ دین بکند.
سوال : پس محتوایش را باید از کجا بگیرد؟ اینجا افراط و تفریط میشود که آن طرف مبلغ سنتی است که محتوای غنیای داشته باشد ولی قالبها را نشناسد و از این طرف کسی است که قالبها را میشناسد ولی چیزی برای ارائه ندارد.
استاد : همانطور که گفتم من نشنیدهام که کسی بگوید رشتهای که الان هست، هدفش تبلیغ دینی و یا تربیت مبلغان دینی است.
سوال : به معنای سنتی اش نه...
استاد : من ناظر به محتوا میگویم؛ تبلیغ سنتی جمع بین محتوا و روش بود، اما روشش بازشناسی و باز تعریف میخواست و این رشتهای که شما دارید اصلاً متولی محتوا نیست ، متولی روش است.
سوال : خوب اگر کسی بخواهد سیاستگذاری فرهنگی بکند با چه محتوایی می خواهد سیاستگذاری بکند؟
استاد : روش بلدید دیگر. در عین حال از یاد نبرید که سیاستگذاری فرهنگی ناظر به فرایند تبلیغ دینی است، نه محتوای تبلیغ دینی.
سوال : استاد با روش تنها که نمی شود سیاست گذاری کرد..
استاد : ببینید اینکه میشود یا نمی شود یک بحث است ولی من دارم محتوای رشتة شما را گزارش میکنم. این رشته تا حدی که من می فهمم دنبال محتوا نیست، دنبال آموزش و انتقال مفاهیم قرآن و سنت و دیگر آموزههای دینی نیست.
سوال : یعنی واقعا رشته فقط دنبال قالبهاست و کاری به محتوا ندارد؟
استاد : برداشت من این است.
سوال : یعنی برداشت شما همین است؟!
استاد : آری، همینطور است. روشن هم هست. شما برنامه را، سرفصلها و عناوین دروس را نگاه کنید بحث محتوای تبلیغ دینی مطرح نیست.
سوال : استاد حالا بفرمائید اگر انجمن بخواهد دنبال محتوا برود چه اولویتهایی را در نظر می گیرید؟
استاد : ببینید اصولاً من فکر می کنم محتوا به آن معنایی که من در ذهنم است و نمی دانم توانستهام با شما یک ارتباط مفهومی برقرار کنم یا نه، اصلا یک راه و مقولة دیگری است و نمی شود کسی واحدهای درسیاش را در بارة قالبها بخواند بعد بگوید حالا چه جوری محتوا پیدا کنیم. این دو دو مقولة جدا از هم هستند. یعنی باید کسی مثلاً رشتهاش باید الهیات باشد تا در فضای محتوایی که مورد نظر من است، قرار بگیرد نه اینکه بیاید این رشته را بخواند...
سوال : یعنی نمی شود شکل و محتوا را با هم جمع کرد؟
استاد : با این حجم درسهای اینجا و انتظاراتی که وجود دارد، میگویم نه، نمی شود.
سوال : یعنی فقط حجم دروس مشکل است؟
استاد : و البته انتظاراتی که از طلبه و دانشجوی این رشته میرود. این که وقت بگذارد و آنها را بفهمد، مباحثه کند ، تمرین بکند.
سوال : حالا اگر ما به این نتیجه برسیم که فقط نمی خواهیم قالبها را خوب کسب کنیم و می خواهیم مقداری هم محتوا را کسب کنیم ولو اینکه یک مقدار از غنی شدن روش را کنار بگذاریم و فکر کنیم که واقعاً آن قدر هم لازم نیست که در شناخت روشهای مختلف کار کنیم در حالی که هیچ محتوی غنی برای ارائه نباشد مخصوصاً برای سیاست گذاری ( چون آقای دکتر باهنر هم اشاره کردند که اوائل تاسیس رشته اصلاً گرایش حقوقی برایش در نظر گرفته نشده بود و بعدها به پیشنهاد آقای دکتر اسماعیلی این گرایش تأسیس شد) چه باید کرد؟
استاد : من ظاهراً باید حرف خودم را به شکلی دیگر بیان می کنم. اگر سؤال این است که برای کسب محتوا چه باید کرد، یعنی این که چه بکنیم که پس از کسب فوق لیسانس فرهنگ و ارتباطات ما یک مبلغ دینی بشویم و برویم تبلیغ دین بکنیم، مجدداً می گویم که باید یک دورة تحصیلات جدید را آغاز کنید. این راه به آنجا نمیرود ، شاید حداکثر تا همسایگی آن برود.
سوال : مبلغ دین به معنی عامها
استاد : بله من هم نگفتم آخوند منبری بشود. یعنی اگر شما مثلا رفتید آرژانتین یا آمریکا بتوانید آنجا تبلیغ دین بکنید، رشتة موجود این توانایی را در شما ایجاد نمیکند.
سوال : استاد منظور ما از معنی عام این است که مثلا اگر کسی داخل یک نهاد یا سازمان می رود یا حتی با چند نفر دور هم جمع می شوند و یک موسسهای را درست می کنند آن خدمتی که به دین می کنند آن می شود تبلیغ. منظورم از عام این است نه فقط صحبت کردن با کلام.
استاد : نه نه. بحث من چیز دیگری است، ظاهراً این که نگران بودم با هم اختلاف مفهومی داریم ظاهراً به جا بود. من هرجا گفتم تبلیغ دینی مرادم این است که کسی دغدغه پراکندن دین و ترویج باورهای دینی را داشته باشد، راهش این نیست که این رشته را بخواند. ولی این که دانشآموختة این رشته هر جایی برود، به عنوان یک نیروی مذهبی شناخته شود و متناسب با رشتهاش حرفهایی برای گفتن داشته باشد و از حلال و حرام آن حیطه سر در بیاورد، در این حدش، چرا، همین رشته و درسهایی هم که دارید می تواند کفاف بدهد. یعنی اگر شما رفتید سیاستگذاری فرهنگی خواندید و مثلاً بعد از رفتید کارمند رسانة ملی شدید، و یکدفعه گفتند که مثلاً می خواهیم برای فلان موضوع سیاستگذاری کنیم شما یک ملاحظاتی را بلدید و مد نظرتان هست که آنها بلد نیستند، یک چیزهایی مورد نظرتان قرار میگیرد که دیگر همکاران شما مورد نظرشان نیست و اگر از شما بپرسند که این حرفها از کجا آوردهای و برای چه می گویی؟ شما در پاسخ میگویید که من با الهام از این آیة قران و این روایت و آنچه که از سنت پیامبر و آنچه از تجربه مسلمانها سراغ دارم میگویم که اینجا باید اینگونه باشد و اگر غیر این باشد، ما از آموزههای دینیمان فاصله گرفتهایم. این رشته این قابلیت را در شما ایجاد میکند ولی گمان نکنم شما هم نام این را تبلیغ دینی بگذارید. خداوند توفیق شما و دیگر بچههای خونگرم و با نشاط فرهنگ و ارتباطات را بیشتر کند.
|