پاورقی فرهنگ و ارتباطات

وب‌نوشت حمید درویشی شاهکلایی

پاورقی فرهنگ و ارتباطات

وب‌نوشت حمید درویشی شاهکلایی

پاورقی فرهنگ و ارتباطات
*حمید درویشی شاهکلایی، پژوهشگر و ویراستار
*متولد شیرگاه، سوادکوه شمالی مازندران (اصالتا از روستای شاهکلای لفور)

*طلبه و دانش‌آموخته دوره سوم کارشناسی‌ارشد معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام و دوره پنجم دکتری فرهنگ و ارتباطات همان دانشگاه (دوره شهید جاوید مرحمتی)
*اولین «رتبه یک» کنکور سراسری دکتری مجموعه علوم ارتباطات (1390).
*موسس قرارگاه نشریات حیات بسیج دانشجویی و سردبیر سابق ماه‌نامه فرهنگی سیاسی حیات، نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام، سال بیست و یکم و بیست و دوم.
*معاون سابق آموزش و معاون سابق ارتباطات مرکز آموزش‌های مجازی بسیج مستضعفین
*پژوهش‌گر برتر مرکز مطالعات راهبردی تربیت اسلامی (1394)
*با افتخارتر از همه: برادرزاده سردار سپاه اسلام، پاسدار شهید برزو درویشی شاهکلائی
حدیث‌های مسجد
  • ۹۴/۱۲/۲۴

    فرشته‌هان! با مسجدی‌ها کار دارند.

  • ۹۴/۱۰/۲۴

    ستاره‌های درخشان زمین برای آسمانی‌ها

  • ۹۲/۰۶/۲۲

    *هشدار داد: نماز همسایه مسجد جز در مسجد پذیرفته نیست...

    **یکی پرسید: اى امیر مومنان! همسایه مسجد کیست؟

    *فرمود: کسى که...

مطالب پیامکی
  • ۹۵/۰۱/۰۹
    افق بالاتر

    امسال توفیق خادمی شهدا در یادمان هویزه میسر نشد؛ 

    انشاءالله به زودی خادمی در آستان امام رضا؛ 

    یا حتی کربلا، کاظمین، نجف، سامرا؛ 

    و چه بسا سوریه و شام بلا؛

    و انشاءالله بقیع و مسجد الاقصی.

  • ۹۵/۰۱/۰۶
    دیر یا زود

    دیر یا زود، به مانند سه تیر 84 «مردی از جنس مردم» خواهد آمد و کام امت حزب الله شیرین خواهد شد.

  • ۹۲/۰۹/۲۵
    24

    دعا کنید با موفقیت زیارت با پای پیاده نصیب همه آرزومندان شود.

    حلال کنید!

  • ۹۲/۰۹/۲۵
    23

    اگر بطلبند، دوباره عازم عراقم، کافیست عصر شود.

  • ۹۲/۰۴/۰۷
    22
    فقط چند ساعت دیگه
    این جمع با صفا جمع میشه...
  • ۹۲/۰۴/۰۷
    21
    خدا رو شکر سیاحت ما در زیارت است
  • ۹۲/۰۴/۰۷
    20
    خلاصه اینکه:
    خدایا ما فقط همین خانواده رو داریم
    آخرین بارمون نشه...
  • ۹۲/۰۴/۰۲
    16
    زباله رو تو جاده ول نکن!
    جوان عراقی:.شهرداری جمع میکند!
  • ۹۲/۰۴/۰۱
    15
    جنت ما موکب است، مقصد ما کربلاست
طبقه‌بندی موضوعی مطالب
بایگانی
جدیدترین مطالب
قفسه کتاب‌های من
پاورقی‌های فرهنگ و ارتباطات من
آخرین نظرات

۳۹۰ مطلب با موضوع «معارف‌اسلامی‌وفرهنگ‌وارتباطات» ثبت شده است

  1. دوست داشتم که آقای احمدی نژاد موفق باشند! [1- گرچه حضور مستقیم دکتر در روبروی ایشان است، شجاعت صحبت مستقیم نیست: شما موفق باشید. 2- به بیان دیگر: شما موفق نبودید.]
  2. به خاطر خطری وارد صحنه شدم. [شما خطر هستید.]
  3. دوست داشتیم ایران آبرو داشته باشد. [شما ایران را بی آبرو کردید.]

 دیشب مناظره دکتر احمدی نژاد و حجت الاسلام کروبی، دومین پیروزی دکتر محمود احمدی نژاد در مناظره های انتخاباتی بود. این بار بعید است که حتی معاندترین دشمنان، وی را به بی اخلاقی متهم کنند. در مناظره قبلی با آقای موسوی هم، احمدی نژاد بی اخلاقی نکرد. تو این یادداشت به بررسی اجمالی حرفهای این دو کاندیدا (رئیس جمهور محبوب ایران و نخست وزیر دوران جنگ) می پردازیم از منظر (علمی) بحثهای ارتباطی، حقوقی و قضایی، اخلاقی و سیاسی. و در پایان هم راهکار ارائه می دهیم! البته نه لزوما راهکار جدید!

(نکته: بخش عمده ای از این یادداشت برداشتهای من از سخنان استاد ارجمند دانشگاه امام صادق علیه السلام، آقای دکتر سید مجتبی عزیزی است. حق مطلب آن بود که به نام ایشان باشد ولی چون تنها به بخشی از سخنان ایشان (و نه سخنرانی منسجم) اشاره دارد؛ اضافات و برداشتهای شخصی من است و مسائلی از این دست به استاد منتسب نمی کنم. باید صادقانه بگویم اگر در تحلیل یا مثالها اشتباهی یا قصوری است، از من است و نه استاد. شاید من نظر استاد را بد فهمیده ام و یا برداشت متفاوت خود را انعکاس داده باشم. البته به وضوح چیزهایی را هم اضافه کردم.)

از دیدگاه علم ارتباطات:

آقای احمدی نژاد در طول مناظره جملات خود را کامل ادا می کرد (به ویژه پایان آن را). به تعبیری ارتباط کلامی هژمونیک. مخاطب می فهمید احمدی نژاد چه می گوید. «ر» احمدی نژاد همه را به رشت می برد. مستقیما با خود آقای موسوی صحبت می کند. لبخند و ارتباط غیرکلامی احمدی نژاد جای خود دارد که تحلیل آن هم نیازمند چند بار بینی است، و هم چندان به بحث ما مرتبط نمی شود.

در آن سو، آقای موسوی ارتباط کلامی اش هژمونیک نبود. جملات متعددی را ناقص رها کرد. (علاوه بر چیزهای مکرر، متن را خودتان ویرایش کنید تا بفهمید نه تنها کلمات، جملات متعددی از متن حذف شده اند.) مورد اصلی اینجاست که ایشان در نوبت اول صحبتشان سرشان را اندختند پایین (غیرکلامی) و هر چه خواستند گفتند در تنی که معمولا با چنین محتوایی سازگار نیست. همه مخاطبین محو صحبتهای احمدی نژاد هستند. هنوز گیج هستند که چگونه جرات کرده بگوید هاشمی حامی آنهاست. (این بخش هیچ توهینی نداشت.) هاشمی نامه نوشت که 6 ماه دیگر دولت سقوط می کند. (ر. ک. به بحث حقوقی) مخاطب هنوز تو شوک بود. از اون طرف هم ارتباط کلامی آقای موسوی غیر هژمونیک (مطلب رو نمی رسونه)، ارتباط غیر کلامی ایشون که سرش پایین بود هم اینو می رسوند که مطلب مهمی رو داره نمی گه. در حالی که این وسط یکی بود به اسم محمود احمدی نژاد. داشت اینها رو می شنید! تمام حرفهایی که میرحسین زد رو با توجه زیادی گوش می کرد. اون حرفها چی بود؟

در ادامه به سرعت و روند تندی که هنوز مخاطب تلویزیونی ما به دلایل مختلف توجه چندانی ندارد که این حرفها همه توهین و بی اخلاقی است، مجموعه ای از توهین ها در کنار هم مطرح می شود:

 «براساس ماجراجویی و بی‌ثباتی، رفتارهای نمایشی و قهرمان نمایی وشعاری است، خیال بافی و خرافه گرایی است وخلاف گویی و پنهان کاری است خودمحوری و قانون گریزی است سطحی نگری و روزمرگی است و افراط و تفریط.»

این 15 کلمه توهین آمیز خطاب به آقای احمدی نژاد، در حضور ایشان و در رسانه ملی صورت گرفته است. اینها از جملات مختلف اقتباس نشده اند. همه بخشی از یک جمله اند. مخاطب تلویزیونی اصلا متوجه نیست که آقای موسوی چقدر به رئیس جمهور یک مملکت راحت توهین کرد. آنهم 15 بار پشت سر هم، بدون وقفه. همگان هم می دانند ارتباط مستقیم (توهین مستقیم) در ارتباطات انسانی خیلی اثرگذاری و واکنش خواهی شدیدتری دارد تا ارتباط غیرمستقیم. مثلا اگر کسی مستقیم به شما توهین کند احتمالا واکنش شدیدتری نشان می دهید تا اینکه بشنوید یا در سایتی بخوانید که فلانی به شما توهین کرده. توجه دارید که احمدی نژاد در دور اول صحبتش هیچ توهینی نداشت. فقط از آقای هاشمی گفت که ایشان نامه ای نوشتند که توهین به کسی نیست.

بیشتر وارد جزییات نوشیم. افشاگری هم از هر دو طرف اتفاق افتاده است. (افشاگری غیر از توهین است.) همه آنچه که به بی اخلاقی احمدی نژاد معروف شده، بعد از این اتفاق افتاده است.

نکته مهم دیگر ارتباطی بحث: تاثیر رسانه و کانال دریافت پیام است. مخاطب تلویزیونی که در جمع عمومی برنامه دیده است، تقریبا اصلا متوجه توهین های آقای موسوی نمی شود، ولی مخاطبی که از رسانه های نوشتاری با مناظره تعامل کند، توهین ها را به خوبی درک می کند. منبع اغتشاش یا تداخل noise or interference در رسانه های دیداری مثل تن صدای قدرتمند احمدی نژاد در هنگامی که از آقای هاشمی اسم می برد، نویزهای ناشی از حضور دیگران و سایر نویزها در کنار نگاه به زمین آقای موسوی و بی احساسی کلام ایشان همه سبب شد تا توهین های آقای موسوی به مثابه توهین شنیده نشود.

حتی اگر ادعا شود که کلام آقای موسوی در این جملات هژمونیک بوده است، باید بگوییم که به علت 3 ماه تکرار آنها از سوی آقای موسوی(و به تعبیری بهتر 4 سال تکرار آن از سوی افراد مختلف) کسی متوجه توهین بودن آنها نشده است. چون اساسا چیزی که تکرار می شود، توهین تلقی نمی شود.

 

از دیدگاه علم حقوق و مباحث قضایی:

گفتیم مباحثی که افشاگری هستند از سوی دو طرف مطرح شده اند. بحث افشاگری پرونده آقایان محصولی و کردان که از سوی آقای موسوی انجام شد. (نگویید افشاگری نیست که هست! 1- پرونده کردان در مجلس مطرح شد نه در قوه قضاییه. تخلفی هم دستگاه قضایی از ایشان تایید نکرده. 2- اگر استدلال می کنید که این را همه می دانند و افشاگری نیست، باید بگوییم که افشاگری های احمدی نژاد را نیز چند سالی است همه می دانند! آن خانواده معروف و پسران را همه می دانند! آن هم افشاگری نیست! توجه: افشاگری اگر خلاف واقع باشد، تخریب نام دارد.)

نامه 6 ماه تا سقوط از آقای هاشمی، رشت الکتریک، استات اویل و در حالتی هم قضیه پسران ناطق نوری هم از افشاگری های احمدی نژاد است که رویش بحث حقوقی می توان کرد. (توجه: تقریبا دادگاه در مورد بقیه صحبتها کاری نمی تواند بکند و بحث حقوقی روی آنها معنی ندارد. مثلا احمدی نژاد در جمله سوالی پرسیده است: فرزندان هاشمی چه می کنند؟ دادگاه ها در هیچ کجای دنیا کسی را به خاطر این گونه سوالات به دادگاه هم احضار نمی کند!

در این موارد طرفین یعنی متهمان قضایای رشت الکتریک، استات اویل، فرزندان ناطق، کردان و محصولی باید به قوه قضائیه شکایت کنند تا دادگاه بتواند موضوع را بررسی کند. اگر قضایا واقعی نبود و صرفا اتهام دروغین بود، دروغگو مشخص می شود و مطابق قانون با وی برخورد می شود. اما اگر اتهامات واقعی بود، این سوال پیش می آید که آیا این دو چنین حقی داشتند که این چنین افشاگری کنند؟ حتی اگر واقعیت داشته باشد، هر کسی می تواند افشاگری کند؟ بی شک طبق قانون اساسی چنین حقی به رئیس جمهور داده شده تا از حقوق ملت دفاع کند. ولی آقای موسوی از منظر حقوقی به چه حقی و در چه جایگاهی افشاگری کرد؟ (با فرض صحیح بودن مدعا)

 

از دیدگاه علم اخلاق:

ظرایف اخلاقی را باید از عالمان اخلاق پرسید. در کتابها هم معمولا چیز خاصی دست آدم را نمی گیرد. در اخلاق نفس حق استاد حرف اول را می زند. آیت الله مهدوی کنی، که استاد اخلاق دانشگاه امام صادق علیه السلام هم هستند و جلسه اخلاق دارند، به آقای احمدی نژاد در روز ارتحال امام گفتند: مناظره خوبی بود. ای کاش اسم نمی بردید. (فارس) یعنی نفس افشاگری های آقای احمدی نژاد مشکل نداشت، فقط اسم نباید نمی برد. با توجه به وجهه سیاسی آیت الله مهدوی کنی و آشنایی طولانی مدت ایشان با آقای هاشمی، جمله دوم (اسم بردن) را باید اینگونه تعبیر کرد: این یک اشتباه سیاسی بود که اسم بردید. به هر حال، ما نظر خاصی از علمای اخلاق در تایید صحبتهای آقای موسوی (به ویژه توهین های 15 گانه) ندیدیم. بعید هم هست که عالم اخلاقی آنها را تایید کند. به هر حال، در محیطی که لجن پراکنی صورت می گیرد، این لجن پراکنی ها به لجن پراکن هم ترشح می کند. سه ماه تمام توهین به ملت شریف ایران، تمرکز و تکرار وقیحانه آنها در یک جمله با 15 توهین مستقیم، اگر واکنش احمدی نژاد را بر نینگیزد، باید تعجب کرد.

 

از دیدگاه علم سیاست (مباحث مصلحت سنجی):

چه کسی گفته است مخفی کردن فساد به نفع نظام است؟ چه کسی گفته مخفی کردن بیماری به نفع مریض است؟ دیدگاههای مقام معظم رهبری که نائب امام زمان در صاحب اختیاری نظامند، خلاف این است. حداقل به زعم ما. بارها گفته اند که اگر شما جلوی فساد را نگیرید، مردم را به صحنه می آورم.

کجای نظام سیاسی اسلام استوانه دارد؟ کجا کره، مخروط، دایره، ضلع، قطر و مستطیل دارد؟ قرآن می فرماید: اگر محمد (ص) به قتل برسد، شما بی خیال می شوید؟ نظام اسلامی هیچ گاه قائم به شخص نیست. حتی به شخص رسول الله در زمان مدینه. اگر ولی مسلمین به شهادت برسد، جایگزین بعدی ایشان هستند. حالا آقایانی که اسم آنها برده شده، کجای نظام اسلامی هستند؟ تجربه تاریخی عزل آیت الله منتظری قائم مقام امام را به خاطر بیاورید که آب از آب تکان نخورد. اینها که احمدی نژاد اسمشان را برد، در حد و اندازه های آقای منتظری هم نیستند.

همان گونه که اسلام با عمل مسلمین یکی نیست. مثلا یکی ممکن است مسلمان باشد و مثلا احیانا هم دروغکی بگوید. نظام هم با عمل مسئولین یکی نیست. یکی ممکن است عضوی از نظام باشد، به نظام هم خیانت بکند! با زیر سوال رفتن افراد، اصل نظام اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه که زیر سوال نمی رود!

 با خائن و فاسد در هر نظامی -حتی در نظامهای دموکراسی غربی یا حتی نظامهای استبدادی- برخورد می کنند. ما که نظام اسلامی هستیم و الگوی حکومتی امیرالمومنان علی را می خواهیم پیاده کنیم، باید با مسئولین فاسد قاطعانه تر مبارزه کنیم.

 استراتژی شیعه اینها را نمی پذیرد. در شیعه، مالک اشتر که در زمان پیامبر، آدم مهمی نبود، در زمان علی (ع) آدم مهمی می شود و دمار از روزگار آنانی که در زمان پیامبر مهم بودند را در می آورد. علی (ع) هم راضی است. تشبیهی نباشد ولی این چه استدلالی است که سابقه در نظام و مبارزه های انقلابی، برای کسی مصونیت ایجاد کند؟ نظام قبل از آن که کار از کار بگذرد، نیاز به جراحی دارد.

یک وقت دیدید، سن مریضتان زیاد شد و دکترها به خاطر خطر مرگ حتی جراحی هم نمی کنند. بیاییم بیماری های نظام را در جوانی جراحی کنیم، با حداقل هزینه؛ تا این نشود که فقط ظاهری از نظام باقی بماند و آن ظاهر پوچ هم بعد از چندی از بین برود.

 

راهکار و نتبجه گیری:

این موضوع از زوایای مختلف قابل تحلیل است. برنده یا بازنده آن را مردم تعیین می کنند. بحث ارتباطی، اخلاقی، سیاسی تقریبا جبران ندارد. اتفاقی است که صورت پذیرفته است. تنها ممکن است با موج سازی های رسانه ای به توجیه و یا تبیین مناظره پرداخت. اما از منظر حقوقی  قابل پیگیری است و باید پیگیری شود. اگر چیزی است به اسم آبروی نظام یا افراد ریخته شده، باید پیگیری شود. همه آقایان و یا خانمهایی که بهشان اتهام زده شده باید شکایت کنند. توجه دارید که مثلا قضیه استات اویل صرفا اتهام به شخص فرزند هاشمی نبود. (البته آقای احمدی نژاد اشاره نکردند که در استات اویل چه کسی رشوه گرفته است.)

 اگر اینها شکایت نکنند، نشانه شناسی به ما می گوید که خیلی عمل معناداری است! یکی اش شاید تایید و پذیرش اتهامات باشد. یکی روشدن پرونده های دیگر. یکی اش هم شاید ساخت و پاخت آقایون با یکدیگر!

اگر اینها شکایت کنند،یا دروغ یکی از کاندیداها رو می شود ، یا بی عرضگی دستگاه قضایی (در صورت شکایت و عدم رسیدگی)... بالاخره برای شفاف شدن موضوعات، لازم است آقایان و خانمها شکایت کنند! شکایت کنند تا حقیقت روشن شوند، اگر اتهامات وارده بی اساس، آن وقت اگر خواستند، ببخشند یا درخواست اشد مجازات کنند. متهمان شکایت کنید!

 

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۲:۰۵
حمید درویشی شاهکلائی

 شنبه دوباره انجمن علمی دانشجویان رشته معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات با همکاری معاونت پژوهشی دانشکده، جناب دکتر بشیر، برنامه داشت. این بار تعداد زیادی استاد از دانشگاه های دیگه هم اومده بودن. موضوع محوری جلسه ارتباط غیرکلامی بود. برنامه اول رونمایی از کتاب رفتار غیرکلامی در روابط میان فردی بودکه با توضیح دکتر غلامرضا آذری (که کتاب تحت نظر ایشون ترجمه شد.) به جای رونمایی مواجه شدیم. جالب بود که اکثر شرکت کنندگان (یعنی اساتید محترم) ظاهرا کتاب رو نخوانده بودن!

برنامه دوم، صحبتهای دکتر آشنا بود. دکتر آشنا مثل همیشه خوب ظاهر شد. اگه بقیه از ارتباط غیرکلامی حرف زدند، دکتر آشنا اونو به کار گرفت. نقدی جدی بر علم ارتباطات از شکل گیری تا به امروز داشتند و راه برون رفت رو هم توجه به همین مبانی مثل ارتباط غیرکلامی بیان کردند. (البته توجه دارید که اینها صرفا برداشت منه.) فیلمی هم تدارک دیده شده بود که ابتدا با نقص فنی صدا مواجه شدیم و کمی بعد حل شد. البته تعدادی از اساتید رفتند و فیلم آموزشی خوبی را از دست دادند. گرچه قرار شده به همه دانشکده های ارتباطات فرستاده بشه. دکتر آشنا این فیلم رو انتخاب و ارائه کردند و توضیحات مفیدی دادند. گرچه لطمه نقص فنی واقعا محسوس شد.

شنبه شاهد یک اتفاق جدید و مبارکی هم بودیم. دکتر محمد جواد صادقی مجد که دو ترم استاد مکالمه عربی ما بودند، بحث بیان قرآن از ارتباط غیرکلامی را مطرح کردند. گرچه دانشجو  یا استاد ارتباطات نبودند، واقعا گل کاشتند. آیه های متنوع و خوبی را یافته بودند که دلالت غیر قابل انکاری بر نحوه بیان قرآن از ارتباط غیر کلامی داشت. پایان نامه دکترای استاد صادقی مجد (رشته تحصیلی: الهیات) در زمینه ارتباط غیرکلامی در قرآن است.

خوب یادمه که اون ترم های مکالمه، شیوه های متعددی را برای یادگیری مکالمه عربی و به خاطر آوری کلمات، اصطلاحات و حوارها به کار می گرفتند و تلاش موثری در برانگیختن بچه ها داشت. البته نقطه منفی سخت گیری موقتی در حضور و غیاب، خاطره بدی رو تو ذهن بچه ها ثبت کرد. ولی در کل موضع بهتر و متعادل تری در بخش عربی دانشگاه امام صادق علیه السلام داشتند.

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۸
حمید درویشی شاهکلائی

 یک تفاوت مهم: دانستن زبان!

همیشه شنیده ایم که خوب است زبان بلد باشیم. زبانهای خارجی! بالاخص انگلیسی!

یه راست بریم سر اصل مطلب. یه زبون کافی نیست. واقعا ناقصه!

بیشتر برم سر اصل مطلب.

علمی به اسم نشانه شناسی وجود دارد. در ایران هم کتابهایی درباره نشانه شناسی ترجمه (مثل درآمدی بر نشانه شناسی آنه ماری دینه سن) و تالیف (نشانه شناسی کاربردی دکتر سجودی) شده اند. همه آنها در ابتدا اشاره می کنند که نشانه شناسی 2 خاستگاه اروپایی و آمریکایی دارد. (سوسور و پیرس)

دکتر احمد پاکتچی از عجایب روزگار و استاد درس زبان شناسی و نشانه شناسی در دانشگاه امام صادق علیه السلام است. جلسه اول درس با سه خاستگاه نشانه شناسی شروع شد! خاستگاه دیگر روسیه بود! بله! آنها که روسی نمی دانند، فکر می کنند که در روسیه خبری نبوده! نشانه شناسی در روسیه بوده. روسیه تزاری. حتی 15 سال هم زودتر شکل گرفت. آندری بلی و گوستاو اشپت.

عکس جوونی های استاد پاکتچیمورد دیگر: بحث فرهنگ شناسی یا culturology است که در زبان انگلیسی حتی یک مقاله درباره آن پیدا نمی کنید! ولی در روسیه 120 سال است که به عنوان یک درس عمومی تدریس می شود! یک علم صرفا به خاطر محدودیت های زبانی منتقل نشده است! این مثال هم مربوط به دکتر احمد پاکتچی بود. احمد پاکتچی! که عکسی از جوونی های ایشون رو می بینید. (معمولا روی عکس های تو وبلاگ پاورقی که کلیک کنید، عکس با اندازه واقعی و بزرگ نمایش داده می شه.)

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۵
حمید درویشی شاهکلائی

 
  1. برنامه های روز جهانی ارتباطات انجمن دانشجویی فرهنگ و ارتباطات
  2. برنامه اجرا شده روز جهانی ارتباطات
  3. شبهه حدیثی نقل شنیده ها (اخلاقی یا فقهی؟)
  4. شنیده های جنجالی دانشکده فرهنگ و ارتباطات
  5. نکته
  6. لازم نیست بگوییم
  7. دانشکده فرهنگ و ارتباطات یا دانشکده معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات

قرار بود به مناسبت روز جهانی ارتباطات، انجمن دانشجویی علمی معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات یه مجموعه ای برنامه هایی اجرا کند. یکی اش برنامه یه روزه (شنبه) چند سخنرانی با عنوان کلی (ارتباطات و اسلام؛ در راستای کاری که وظیفه دانشکده ماست)؛ دومی سخنرانی صبح یک شنبه آقای دکتر معتمدنژاد با عنوان روز جهانی ارتباطات (به هر حال لقب پدری علم ارتباطات ایران، چه شایسته آن باشند، چه نباشند) ؛ سومی هم دو پنل ویژه مرجعیت علمی دانشکده فرهنگ و ارتباطات و راهکار تحقق آن: یکی ویژهم اندیشی اساتید (که به پیشنهاد استاد ارجمند سعید مهدوی کنی به برنامه ها اضافه شد) و پنل دوم: پنل دانشجویی مرجعیت علمی که به بیان پیشنهادات و تقابل نظرات دانشجویی دانشجویان می گذشت و در پی پیشنهاد جناب دکتر مهدوی کنی به برنامه ها اضافه شد. البته برنامه های انجمن دانشجویی فرهنگ و ارتباطات چون زیر مجموعه معاونت پژوهشی رفته که حمایت مالی و اجرایی پیدا کنه، تو تبلیغاتش می خوره با همکاری معاونت پژوهشی دانشکده فرهنگ و ارتباطات.

آنچه اتفاق افتاد، عدم اتفاق برنامه های فوق بود! عدم اتفاق هم نوعی اتفاق است. تنها، برنامه روز جهانی ارتباطات، به صورت یک برنامه نیم ساعته بزرگداشت روز جهانی ارتباطات بدون حضور سخنران اصلی، بدون حضور رئیس دانشکده  فرهنگ و ارتباطات، با حضور 3 استاد (دکتر آشنا، باهنر و محسنیان) و 3 دانشجو برگزار شد. البته باید به آن 20 دانشجوی کلاس تعطیل شده آقای دکتر مهدی محسنیان راد که به برنامه اضافه شدند را هم حساب کنیم.

حال به بیان شنیده ها بپردازیم. البته خرده نگیرید که چرا شنیده ها را نقل می کنی! گرچه گفته اند: حسبک من الکذب ان تحدث بکل ما سمعت. به هر حال به نظر می رسد این حدیث مشکل سندی داشته باشد، (و البته ما هنوز سند حدیث را ندیدیم) یا با توجه به قرینه ها و نهایتا تشکیل خانواده حدیثی، نهایتا کاربرد اخلاقی داشته باشد، کما این که ظاهرا حکمی فقهی بر مبنای آن صادر نشده و ما هم فقط در برگه های اخلاق دکتر خندان این حدیث را دیدیم.

دانشکده فرهنگ و ارتباطات ابتدا با برنامه موافق بوده و بعد از اضافه شدن پیشنهاد دکتر مهدوی کنی مبنی بر اضافه شدن پنل، دانشکده مخالفت کرده. البته ظاهرا این تغییر جزیی بهانه ای بیش نبوده است.

دانشکده فرهنگ و ارتباطات ظاهرا گفته نه تنها همکاری نمی کنیم، سنگ هم جلوی پایتان می اندازیم!

دانشکده فرهنگ و ارتباطات: هزینه ها را نمی دهیم!

دانشکده فرهنگ و ارتباطات: سالن هماهنگ شده تان رو لغو می کنیم!

دانشکده فرهنگ و ارتباطات: سخنرانانتان را دم در راه نمی دهیم!

دانشکده فرهنگ و ارتباطات: چرا در اطلاعیه جلسه اسم آقای مولانا بالاتر از اسم آقای معتمدنژاد است؟

دانشکده فرهنگ و ارتباطات: مرجعیت علمی....

یکی از دوستان می گفت تنها علت موفقیت دوره علمی پژوهشی دانشجویی هفته دعوت (با حضور اساتید گرانقدری چون مولانا، فیاض، محسنیان راد، مهدوی کنی و ...) عدم حضور دانشکده فرهنگ و ارتباطات بوده. کتاب هفته دعوت (تابستان گذشته) تقریبا آماده است. دعوت دوره ای بود که به کمک بچه های بسیج وهمکاری نسبی معاونت پژوهشی دانشگاه امام صادق علیه السلام برگزار شد. این دو روز هم قرار بود اتفاق مشابهی بیفتد ولی نیفتاد. (تا حالا که حرف رادیکالی نزده ایم؟) بالاخره یکی باید حرف رو زمین مانده مقام معظم رهبری، تنها انتظار ایشان از دانشگاه ما را جدی بگیرد یا نه؟! البته بعضی دانشکده ها کارهایی کرده اند.

لازم نیست که بگوییم اگر دانشکده فرهنگ و ارتباطات به ما (دانشجویان) سالن ندهد، نهادهای متعددی هستند که سالن می دهند؟ اگر دانشگاه امام صادق علیه السلام هم ندهد، بیرون دانشگاه پر است از نهادهای علمی پژوهشی که منتظر این حرفها هستند. اصلا آنها هم نباشند، این حرفها نیاز به منابع مالی و سالن ندارد! تو همین مسجد قدس دور هم جمع می شویم. مطمئنا پروفسور مولانا، دکتر سوزنچی، دکتر فیاض و ... خواهند آمد. بچه ها تو گرمای تابستون اومدند، باز هم می آن. انشالله.

واقعا می خواستید به انتظامات بسپارید پروفسور مولانا، مشاور رئیس جمهور، یک چهره شناخته شده بین المللی را برای حضور در یک نشست علمی که سخنران آن هستند، اجازه ورود ندهند؟ واقعا فکر می کنید اسم آقای معتمدنژاد بالاتر از اسم آقای مولانا باید نوشته شود؟ اصلا آقای معتمدنژاد برای اسلام، انقلاب و مرجعیت علمی چه کرده اند؟ واقعا دانشکده فرهنگ و ارتباطات مرجعیت علمی را شوخی گرفته؟

عمدا ما از عبارت کامل دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات در این نوشته استفاده نکردیم و همه جا (نه به اختصار) نوشتیم دانشکده فرهنگ و ارتباطات. یکیش وقتی معارف اسلامی به حقوق یا اقتصاد اضافه می شه، معنی داره. ولی اضافه شدن معارف اسلامی به ما چیزی اضافه نمی کنه. ما به خاطر ذات میان رشته ای رشته مون باید معارف اسلامی بخونیم. دلیل مهم تر: دروس اسلامی رشته مون  و در واقع اکثریت واحدها رو دانشکده فرهنگ و ارتباطات ارائه نمی ده. از حدود 180 واحد لیسانس، فقط 60 واحد را دانشکده فرهنگ و ارتباطات ارائه می ده. وقتی یک واحد معارف اسلامی ارائه نمی ده، در مورد محتوای و عناوین واحدهای معارف اسلامی هم قدرتی نداره، پس ما معارف اسلامی مون را از دانشکده فرهنگ و ارتباطات نمی گیریم. لازم نیست بگم که نهایتا تولید علوم انسانی اسلامی هم به همین سادگی محقق نمی شه!

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۵
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۴ ب.ظ

کتاب مبانی نشانه شناسی دانیل چندلر

 

داب و شیوه ما این نبود که کتابهای تخصصی رو معرفی کنیم. ولی می بینید که بعضا استثناپذیره! برای درس نقد و تحلیل برنامه های رادیو و تلویزیون (استاد: دکتر حسن بشیر) (از دروس انتخابی کد84 مقطع کارشناسی رشته معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات که برای اولین بار ارائه می شود.)یه کتاب تخصصی باید خلاصه می کردم که این متن بر اساس همون خلاصه نوشته شده.

چندلر، دانیل (1387) مبانی نشانه شناسی، ترجمه: مهدی پارسا، تهران، انتشارات سوره مهر (پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی)، (چاپ دوم) تعداد صفحات:352. قیمت: 3500تومان.

همانگونه که از عنوان کتاب بر می آید، موضوع این کتاب آشنایی اجمالی و اولیه با مبانی، پایه ها و مفاهیم نشانه شناسی است. آشنایی با نظریه پردازان برجسته نشانه شناسی و نظریه آنها در زبانی ساده و قابل فهم که برای تازه علاقمندان نشانه شناسی هم قابل استفاده، فهم و کاربرد باشد، از ویژگی های اصلی این کتاب است. بنابراین این کتاب یک شروع مناسب در حوزه نشانه شناسی قلمداد می شود. ترجمه روان و ساده آقای پارسا علی رغم دشوار بودن ذاتی مباحث نشانه شناسی به دلپذیر کردن کتاب کمک شایانی کرده است. دو نکته مهمی که کتابهای مشابه نشانه شناسی ترجمه شده در نشانه شناسی از آن بهره مند نسیتند. لازم به تذکر است که در کتابشناسی کتابخانه ملی این کتاب، از آقای فرزان سجودی (که در زمینه نشانه شناسی صاحب اثرهستند.(نشانه شناسی کاربردی؛ نشر علم) ) نیز اسم برده شده که امر نظارت بر ترجمه و راهنمایی مترجم را بر عهده داشتند و این موضوع بر استواری متن کتاب می افزاید.

طراحی زیبا (فونتهای مناسب، رنگ بندی شکیل، اندازه و قطع مناسب کتاب) علاوه بر درج نمودارها، جداول و شکلها به تناسب محتوا بر غنای کتاب افزوده است و انگیزه های مطالعه کتاب را در خواننده می افزاید.

علاوه بر مقدمه عالمانه مترجم، پیشگفتار، تشکر و سپاسگذاری و مقدمه نویسنده، شامل هفت فصل می باشد که آرام آرام به مفاهیم و نظریه های مبنایی نشانه شناسی می پردازد. عناوین فصلها به ترتیب عبارتند از: الگوهای نشانه، نشانه ها و چیزها، تحلیل ساختارها، چالش های لفظی، رمزگان، برهم کنش های متنی و محدودیتها و قابلیت ها.

در پایان ضمن معرفی منابع مطالعه بیشتر، فهرستی از اصطلاحات مبنایی و دشوار نشانه شناسی را فهرست کرده و به تشریح و تبیین اجمالی آنها پرداخته است.

نکته عجیب در مورد این کتاب است که از فهرست تفصیلی منابع برخوردار نیست! به عبارتی ما تنها با نام نویسندگان و سال انتشار مواجهیم و اثری از اسم کتاب و انتشارات و ... نیست! اشتباه چاپی بزرگی که امید داریم، در چاپهای بعدی بر طرف شود. البته من تنها چاپ دوم کتاب را در اختیار داشتم.

یافتن کتاب مناسب در حوزه نشانه شناسی به خاطر وجود کتابهای تالیفی و ترجمه ای متعدد کاری دشوار می نمود. بالاخره با مشورتهای انجام شده، (به ویژه از مشاوره و کمک آقای حسین سرفراز تشکر می کنم.) کتاب فوق انتخاب گردید. مشکل مهمی که در ابتدای جستجوی منابع پیش آمد، عدم وجود کتابهای نشانه شناسی در کتابخانه دانشگاه امام صادق علیه السلام به تعداد مورد نیاز بود. (صرف نظر از این که کتاب چندلر علی رغم جدید الچاپ بودن اساسا موجود نبود! کتابهای موجود نیز در امانت بود.)

 

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۴
حمید درویشی شاهکلائی

!Put your life on it

یعنی: همه زندگی ات رو اینجا بذار!
فکر می کنید این جمله کجا نوشته شده بود؟
 به راستی کجا می تونه اینقدر امنیت داشته باشه؟

این حرفها رو کمی ولش کنید! این جمله رو جعبه هارد اکسترنال (پورتابل) که اخیرا خریدم، نوشته شده بود. روی یه هارد 500 گیگی.
انگار نه انگار که همین چند روز پیش بود که گفتم نمی شه به این دنیای دیجیتال اطمینان کرد و باید نسبت خودمون رو با این دنیا بازتعریف کنیم! چرا باید به این دنیا اعتماد کنیم و «همه زندگی مان» رو بذاریم تو یه جعبه کوچک هارد اکسترنال!
«تو راه حلب بودیم که راهزنان به قافله زدند و همه چیز رو به غارت بردند. رئیس راهزنان هم کتابهایم رو برداشت! گفتم این همه علم من است. همه زندگی من است! گفت: علم این جوری فایده ندارد!»
واقعیتیش این است که اطلاعات دنیای دیجیتال، علم این جوری است که فایده ندارد! 

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۳
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۳ ب.ظ

یادداشتی بر اخراجی های مسعود ده نمکی

1.همه کارهای مسعود ده نمکی، از مستند «فقر و فحشا» گرفته، تا مستند «کدام استقلال؟ کدام پیروزی؟» مخاطبان فراونی یافته بودند. اخراجی های یک نشون داد که فیلم بلند از ده نمکی هم می تونه فروش خوبی کنه و حتی رکورد فروش بلیط تو گیشه رو بشکنه. اخراجی های 2 ده نمکی هم دست کمی از یک نداشته و به راحتی نه تنها داره رکورد به یاد ماندنی می زنه، حتی ممکنه از مرز 6 میلیارد هم عبور کنه و واقعه فرهنگی سال بشه!
2. روی آوردن ده نمکی به فیلم سازی، در حقیقت روی آوردن یک تفکر به فیلم سازی و استفاده از رسانه و ظرفیتهای نوین فرهنگیه. تفکری که به شدت مظلومه و تنها تو همین فیلمه که تونسته حرفهاش رو به مردم برسونه. تو فیلم هم خیلی چیزها، نه به طور نمادین، بلکه مستقیم، مشخصه. طیف تفکر ده نمکی ها حقیقت رو از نگاه خودشون تو فیلم خوب بیان کردن. مثلا همه متوجه شدند که همه شهیدها فرشته نبودند! این طیف هم  چنین انتقام سختی از حاجی گرینوف ها گرفت! این طیف با این فیلم، حال خیلی ها رو گرفت!
3. اخراجی های یک در مورد رزمنده ها بود. اخراجی های دو در مورد اسراء. ظاهرا سه هم در مورد جانبازهاست. با این حساب، باید گفت که روند انتقام گیری ده نمکی هم چنان ادامه خواهد داشت. البته این انتقام گیری ها لازم است و هم برای سینما و هم برای مردم لذت بخش است. این فیلم، به نحوی حرف دل بر و بچ اسلام انقلاب ایرانه.
4. اخراجی های دو، از لحاظ فنی و هنری خیلی از اخراجی های یک بهتر است. طنز فیلم هم خیلی خوب درآمده است. دیدن فیلم در سینما هم چیز دیگری است. هم می شود خانوادگی دید، هم مجردی، هم با دوستان. هم بسیجی ها می بینند، هم غیرحزب اللهی ها. اخراجی ها رو از دست ندهید! فیلمی که همه جا نقل مجالس است. 

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۳
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۳ ب.ظ

فیلم و سریال در حکومت اسلامی

فیلم و سریال خوب چه فیلم و سریالی است؟
فیلم و سریال اسلامی، چه فیلم و سریالی است؟
انقلاب اسلامی که قرار بود از رسانه ها برای مقابله با تهاجم دشمن استفاده کند، چگونه فیلم و سریالی باید بسازد؟
فیلم و سریال متناسب با اهداف تبلغی، آرمانی و ... انقلاب اسلامی ایران، چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟ تعریف فیلم و سریال انقلابی (ایرانی و اسلامی) چیست؟
محتوای فیلم و سریال مورد پسند انقلاب چیست؟
حق مخاطب (مردم) از فیلم و سریالی که در یک جامعه اسلامی تولید می شود، چیست؟
جایگاه پسند مخاطب کجاست؟
آیا صدا و سیما می تواند پسند مخاطب را نشانه ای دال بر موفقیت خویش (تحقق بخشی از اهداف آن سازمان به مثابه رسانه انقلاب اسلامی) قلمداد کند؟
مسئولیت اجتماعی در فیلم و سریال سازی چگونه باید باشد؟
تکنیک ها و فنون کارگردانی و بازیگری، در فیلم و سریال تا کجا مهم هستند و باید رعایت شوند؟

سوالاتی از این دست، حداقل برای ما فرهنگ و ارتباطاتی های دانشگاه امام صادق علیه السلام که برای خودمان رسالت تبیین تئوری های اسلامی برای حکومت اسلامی می بینیم، مطرح می شود. البته با وجود سریالی چون «یوسف پیامبر» و فیلمی چون «اخراجی ها» این سوالها ممکن است برای همه پیش آید!
  ارائه پاسخ علمی به این سوالها، یقینا محتاج کار پژوهشی و به کارگیری روش علمی است ولی ما می توانیم دیدگاه خودمان را تو وبلاگمان بنویسیم و به روش علمی هم پای بند نباشیم! اصلا مثل همین دیدگاههای کارشناس که تو رادیو و تلویزیون و مجلات می بینیم!
قبل این که از شرایط «فیلم و سریالی که در/برای جمهوری اسلامی ایران تولید می شود» چیزی بگوییم، بهتر است همین جا همین رو بگویم که: اگر فیلم و سریال برای مخاطب ساخته می شود (که می شود!) همین که مورد پسند مخاطب و بیننده قرار گرفت، برای موفقیت فیلم کافیست. به این معنا که همین که «یوسف پیامبر» فرج الله سلحشور، یا «اخراجی ها»ی مسعود ده نمکی با استقبال گسترده ااخراجی های مسعود ده نمکیی مواجه می شوند، آنها باید موفق نامیده شوند، نه فاجعه. اگر این فیلم و سریالها رضایت منتقدان را به دست نمی آورند، یا به اصول حرفه ای گری پایبند نیستند و صرفا از دورهم قرار گرفتن چند فریم پدید آمده باشند(!)؛ وقتی رضایت مخاطبان را به دست آوردند، اینجا (شاید) باید تئوری های نقد فیلم و اصول حرفه ای گری را دور انداخت، نه این که به فیلم ایراد گرفت! هیچ کس نمی تواند تضمین کند که اگر اخراجی ها را یک کارگردان (آشنا با اصول و ظرائف) می ساخت، این همه فروش می کرد. کما این که هیچ فیلمی تا کنون چنین فروشی نداشته است. شاید هم رعایت قواعد کارگردانی در فیلم و سریال به افزایش استقبال از آن منجر شود، ولی نبود آن مشکل مهمی نیست.
نکته مهمی که فیلم و سریالهای انقلاب اسلامی ایران باید داشته باشند، این است که «گل به خودی» نباشند! (به تعبیر آقای سید مجید امامی، ما در جشنواره فیلم فجر، با این فیلم ها به خودمان گل می زنیم.) فیلم ها و سریالهایی که خواسته یا ناخواسته، حمله به ارزشهای انقلاب، اسلام و ایران هستند. فیلم و سریال در/برای جامعه اسلامی ایران باید به نحوی در خدمت جامعه باشد. خوبی کارهای خوب و بدی کارهای بد رو ترسیم کنه، جامعه رو یک گام به جلو ببره. مثلا اگر فیلم و سریالی به مخاطبش القا کرد که اعتیاد بده، اسراف بده، این فیلم در خدمت جامعه است.
البته این ها انتظارات حداقلی و در حد واجبات است که متاسفانه نه صدا و سیما و نه سینمای ما هیچ کدام به آن پای بند نیستند! به نظر می رسد، که فیلم و سریال انقلابی آن است که الگوی اسلام انقلابی، اسلام همه جانبه، اسلام پابرهنه ها، اسلام امام روح الله، اسلام انقلاب ایران، رو به جهانیان نشون بده. (اون قبلی ها صرافا مسئولیت اجتماعی رسانه است که خوبی و بدی رو ترسیم کنه.)
خب، با این بیان، موضع خودمون رو در قبال خیلی چیزها، ولو مختصر، بیان کردیم:
1. فیلم و سریال باید در خدمت جامعه باشه، (و چه بهتر که در راستای تبیین اسلام انقلاب ایران باشه.)
2. استقبال مخاطب خیلی خوبه ولی وقتی در راستای خدمت به جامعه نیست، (آقای صدا و سیما!) نه تنها هیچ ارزشی ندارد، مضر هم هست! (چرخه تنزل ارزشها)
3. به قول شاعر، «عشق ما سینمای ده نمکی است». حرفهای اسلام انقلاب ایران  که با استقبال هم مواجه می شود. به یاد سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی که به کارگردانان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، کارگردانان اسلام انقلاب ایران، گفت: «براداران، خسته نباشید!» (آینه جادو، جلد دوم) ما هم به مسعود ده نمکی، فرج الله سلحشور و ... می گوییم: برادران خسته نباشید! دمتان گرم!

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۳
حمید درویشی شاهکلائی

نشریه فرهنگی تحلیلی راه، در شماره 9+30 خودش، یعنی شماره اسفند 87، مطلبی با عنوان بیست و شش استاندارد خشن برای فیلم سازی به قلم آقای رضا زاده محمدی نوشته و اونو مانیفست نجات سینمای ایران نامیده است.

قسمت اول، توصیف بدبینانه (و شاید هم واقع بینانه ای) از سینمای ایران داره و در قسمت دوم اعلام می کنه که «ما به استاندارد و خط کش و متر نیاز داریم.» تا ابنجا ها تقریبا با هم مشکل نداریم. سینمای ما نیاز به معیارهایی برای نقد و بررسی داره تا هر چیزی به اسم فیلم، تو سینما پخش نشه. تهیه چنین استانداردی مسلما کاری درخور توجه و تقدیر است. شجاعت نویسنده در تهیه چنین استانداردهایی رو می ستایم. در  ادامه که روح مطلبه، 26 استاندارد (ساختی و محتوایی) ذکر شده که به زعم من (منی که شاید نهایتا 2 واحد درباره فیلمسازی و امور جانبی خونده باشم!) حداقل باید کمی اصلاح بشن. این استانداردها قراره سینمای ما رو نجات بده ولی احتمالا با وجود این معیارها هیچ فیلمی ساخته نمی شه!

بعضی از این استانداردها رو با هم یه نگاهی کنیم:

1.                                «هر پلان حداکثر چهل ثانیه باشد.»

طول هر پلان باید متناسب با محتوای اون پلان و فضای کل فیلم تعیین بشه. قبول که عمدتا پلانهای سینمای ما طولانی تر از حد معقولند و فیلم ها بی جهت کش اومدند ولی مثلا فیلم سوزن بان که به تعبیر استادمان (دکتر نجفی) توسط یه آدم ملحد (و البته ایرانی!) ساخته شد و واتیکان هم بهش جایزه داد. این فیلم داستان سوزن بانی رو نشون می داد که به خاطر جدایی از معنویت(=دین)، زندگی براش طولانی و خسته کننده می گذشت. خب، کارگردان برای نشون دادن این حالت، باید پلانهای طولانی و حتی تکراری بگیره تا نفرت مخاطب از یک همچو زندگی برانگیخته بشه. اگه پلانهای این فیلم 40 ثانیه ای بود که فیلم تاثیر خودش رو نمی ذاشت!

2.                                «نریشن و ... نداشته باشد!»

قبول که داستان فیلم، پیام فیلم و کلا خود فیلم باید با تصاویر به مخاطب منتقل بشه ولی یک نریشن خوب و متناسب معجزه می کنه. این درسته که هر فیلمی نریشن لازم نداره و به عبارتی این ناتوانی سینمای ماست که توش اینقدر نریشن داریم ولی حذف نریشن، آن هم به این سادگی، چندان منطقی نیست. (برای نریشن خوب که لازم نیست مثال بزنم!)

3.                                «توهم، تخیل و خواب دیدن نداشته باشد.»

شاید ربطی نداشته باشد، احسن القصص قرآن، یوسف، همه اش با خواب همراه است! چرا تو سینما کسی خواب نبیند؟ به نظر می رسد، هر چیزی اگر به طور متناسب و متعادل استفاده شود، خوب است، نه اینکه صفر و یکی نگاه کنیم. هر 14یک از استاندارد اول این نقص رو دارن و از واقعیت به دور افتاده اند.

4.                                با استاندارد 15، آخرین استاندارد، کاملا موافقم: تناسب لوکیشن با وضعیت مالی.

5.                                استانداردهای محتوایی با این استاندارد (16م) شروع شده که کارگردان نمی تونه پشت سر هم مبدع سه فیلم باشه مگر با سه سال فاصله. سوال اینه که این عددها از کجا اومدن؟ چه کسی ادعا کرده خلاقیت کارگردان با دو تا فیلم تموم می شه و برای سومی باید صبر کرد تا سه سال بگذره، دوباره خلاقیتش رشد کنه؟

6.                                استاندارد17: چرا نباید درباره سینما و بازیگری فیلم ساخت؟ چرا شخصیتهای فیلم نباید نویسنده، موسیقی دان، نقاش یا خطاط باشند؟ چگونه تبیین می کنید که اینها عامل شکست سینمای ما بوده اند؟ به راستی نمی شود در یک سینمای خوب، فیلمی درباره فیلم ساخت؟ چرا؟

7.                                در استانداردهای 18 تا 20 بعضی موضوعات دیگر ممنوع شده اند: عشق، ازدواج (حتی در فیلم خانوادگی)، زن دوم(!)، معجزه، کرامت، شفا یافتن و .... فکر می کنم ما باید فیلم بسازیم که این موضوعات رو درست جا بیندازیم. اگر تاکنون نتوانسته ایم، یعنی دیگر سراغش هم نرویم؟

8.                                استاندارد 21 کمی قابل قبول تر است: پایان فیلم از دید بیننده عادی، مبهم نباشد. گفتم «کمی» چون چه اشکالی دارد برخی مسائل مبهم تمام شود و مخاطب هر گونه که خواست، تمام کند. چه اشکالی دارد، ادامه اش تو شماره2!

9.                                استاندارد 22 ساخت فیلم فلسفی رو تنها حق کارگردانی می دونه که دو فیلم عادی ساخته باشه که هزینه فروشش بیشتر از هزینه تولیدش باشه. ایده خوبی برای جلوگیری از ساخت بی رویه فیلم فلسفی است. ولی چگونه تبیین می کنید که یک کارگردان فیلم اولی نمی تواند فیلم فلسفی خوب بسازد؟

10.                             برای استانداردهای 23 تا 26 هم توجیه خوبی به ذهنم نمی رسد. چرا باید از توی آرشیو مجلات یا آرشیو نیروی انتظامی فیلم ساخت؟ چرا باید زمان و مکان در فیلم ها مشخص باشد؟ چرا باید امرار معاش شخصیت ها بیان گردد؟ مگر نمی توان فیلم پلیسی خوب ساخت و از آرشیو نیروی انتظامی استفاده نکرد؟ مگر همه فلیم های خوب خانوادگی رو بر اساس مجلات نوشته اند؟ مگر نمی شود فیلم خوبی ساخت و وضع امرار معاش شخصیت هایش مبهم باشد؟ به نظر می رسد، باید جوابهای قانع کننده ای به این سوالات داد.

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۳
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۳ ب.ظ

اتوبیوگرافی (خودزندگینامه نوشت) من

بسم الله الرحمن الرحیم

سیری در زندگی من یا اتوبیوگرافی یک جوان!

به بهانه مصاحبه ی چند روز قبل

1- از من پرسیده شد از سوابق و فعالیتهایت بگو! لحظه ای موندم که چه بگم.

2- همیشه از خواندن خود زندگینامه نوشتها لذت می بردم و چیزهای قشنگی یاد می گرفتم.

*بگذریم. 84 که کنکور دادیم، انتخاب اول من حقوق مازندران بود که اگه امام صادقی نشدیم، برم اونجا. گرچه انتخابهای بعدیم (حقوق دانشگاههای تهران و ...) هم قبول شده بودم. خبری نشد و ما رفتیم بابلسر، دانشگاه مازندران ثبت نام و انتخاب کردیم (همه کارهای اداری کمتر از یک نیم روز انجام شد!) و دو روز بعد رفتیم یک خونه (یک یا دو اتاق کوچک) را با مبلغی کلان اجاره کردیم! البته من و پسردایی ام که هم دانشگاهی من بود، یه روز تموم، خیابونهای بابلسر و کوچه های زیادی رو گشتیم و چند تا خونه دیدیم و کلی خسته شدیم. شب که برگشتیم خونه مون-شیرگاه- تلفن زنگ زد و گفت دو ساعت دیگه بیا اردوگاه آبعلی؛ اردوی پیش دانشگاهی دانشگاه امام صادق! من که چند شب مخفیانه گریه کرده بودم که چرا دانشگاه امام صادق قبول نشدم، نمی دونستم چه کار باید بکنم. پرونده ام دیرتر رسیده بود. فردا 4 صبح من و پدرم رفتیم آبعلی و من هم یه امام صادقی شدم. دانشجوی رشته معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات! کارهای گذشته متوقف می شه و سال اول، حضور کمرنگی در خبرگزاری پانا دارم و آخرین خبرم (پرسش از وزیر کشور در دانشگاه) خرداد 85 روی سایتirpana.ir  می ره. اردوهای جهادی، انجمن علمی، مرکز مهدویت، بسیج دانشگاه تجمع مقابل سفارتها و... یه زندگی جدید برام تعریف می کنه. راستش ظاهرا دوران دانشجویی اتفاق مهمی نیفتاده! درس و وبلاگ و باز هم درون دانشگاه. البته پیشنهادهای کار در جاها و خبرگزاری های مختلف همیشه بوده ولی ما به حرف اساتیدمان گوش می کردیم و فقط درس می خواندیم.

من حمید درویشی شاهکلایی هستم. در نهم شهریور 1366 در شهر شیرگاه (شهرستان سوادکوه، استان مازندران) چشمانم دنیا را دیدند. خانواده ای مذهبی و معتقد و متعلق به ارزشهای انقلاب. خانواده ام از روستای شاهکلاء لفور که امامزاده شاه سید علی کیا سلطانش معروف است، چند ماه قبل تولد من به این شهر آمده بودند. از بچگی فارسی رو با لهجه غلیظ تهرانی صحبت می کردم و بچه مظلومی بودم!

*دوران ابتدایی رو در مدرسه هفده شهریور با آن ناظم سختگیرش گذراندم. نظم نظامی فرا پادگانی! در زنگهای تفریح نمی توانستیم از کناره دیوار فاصله بگیریم. شنیدن صدای سوت، مساوی بی حرکت بودن بود. تبعیض ها، از جلو نظام همراه با کوبیدن پا و فریاد الله، صف بستن و طی مسیر تا خانه در صف و نظارت همیشگی آن ناظم از یاد و خاطرم نمی رود. در مدرسه ما بچه ها حتی وقتی سال پنجمی هم بودند، فلک می شدند! البته زندگی روی مثبتی هم داشت. آن هم وقتی که جایزه ای می گرفتم! مسابقات جلوه های دانش، شکوفه های دانش، آینده سازان و ... .

برادرم مجید کمکم کرد تا به عضویت کتابخانه عمومی شهر در آیم. جایی که سه روز در هفته می رفتم و هر نوبت دو کتاب امانت می گرفتم و خوب یادم است که دفتری داشتم که مشخصات کتاب شناسی و خلاصه ای از کتاب یا نکات جالبش را می نوشتم. (البته آن زمانها حتی لفظ کتابشناسی را نشنیده بودم! ولی نوشتن مشخصات کتاب برایم مثل یک بازی بود! بازی این بود: از چه کسی و چه انتشاراتی بیشتر کتاب می خوانم! مقایسه می کردم که در ایام تابستان و مدرسه و امتحانات چقدر کتاب می خوانم.)  خوب یادم است که اولین کتابی که امانت گرفتم، کروزوس (ترجمه قاسم صنعوی) نام داشت، یک رمان تاریخی درباره پادشاه لیدی که مقهور تدبیر کوروش خردمند می شود.

کلاسهای مجامع قرآنی که سه سال به طول انجامید، و معمولا با فوتبال تمام می شد، بخش مهمی از این دوران بود. دورانی که جز سی ام قرآن را حفظ می کردم.

*مدرسه راهنمایی رازی. جایی که به مدت سه سال شهر، با همه زیبایی هایش در پیش نگاه ما بود. مدرسه بر تپه ای زیبا در میانه جنگل انبوه قرار داشت. عمدتا از راه جنگل به خانه می رفتیم. از سخت گیری ابتدایی خبری نبود. نوع جایزه هامان هم کمی فرق کرد: جایزه هایی برای پژوهش و تحقیق: همه چیز درباره کوهها، سیری در زندگی و اشعار اقبال لاهوری، ... .

همین جا بود که نخستین آشنایی من با کامپیوتر پدید آمد. تابستانهایی که DOS یاد می گرفتیم. خلاقیت من در طراحی prompt های زیبا و عجیب. ویندوز سه ممیز یک که تحت داس اجرا می شد. یادم است که مین روب رو دوست نداشتم ولی در بازی race.exe رکورد سرعت 208 کیلوکتر از آن من بود. نرم افزار EDIT و کمی بعد NC یا همان نورتون کامندر با آن محیط آبی رنگ دوست داشتنی. یاد فلاپی های پنج ویک دومی بخیر! کامپیوترهایی با هارد چند مگی!

و گروه های سرود. یادم هست گروه سرود ما برای جشن تکلیف مدارس راهنمایی شهر، قرار بود برنامه اجرا کند که با وجود تمرینهای متعدد، در حین اجرا سوتی دادیم: تک خوان کمی خواند و بعد گفت: یادم رفت! ما جلوی اون همه آدم ...

دوره کمکهای اولیه هلال احمر، همکاری با کانون دانش آموزی در نشریه ستایش، نشریه دیواری برتر و دیگر شادیهای این دوره... .

راهنمایی بودیم که حسینیه مون (جوادالائمه) ساخته شد و هیئت زنجیر زنان درست شد. یادش بخیر! روزهای اولی که زنجیر می زدیم. چه صفایی داشت...

*و اما دبیرستان شهید ابراهیمی، کلاس اول B. یاد همه معلم ها، ناظم ها (البته تو دبیرستان می گفتیم معاون) و مدیرها بخیر. دعاهای (نیایش های صبحگاه) سر صف، دکلمه ها و مقاله ها که با صدای خاص خودم می خوندم. شورای دانش آموزی مدرسه و بقیه شوراها! این سالها دوره اوج بسیج محله مون هم بود. دوره های متعدد آموزشی و جلسات ماهانه، گشت شبانه، اردوها و تیراندازی. بیسیم، کلاش و عشق لباس فرم خاکی بسیج. لباسی که باهاش مدرسه می رفتم.

سال دوم که رفتم ادبیات و علوم انسانی بخونم، همه از تعجب شاخ در آورده بودن! دوم انسانی تو شیفت مخالف (یعنی دبیرستان آیت الله طالقانی) تشکیل شد. هشت نفر بودیم و همه ردیف آخر کلاس، با صفا و صمیمیت می نشستیم. البته بخاری کلاس هم ردیف آخر بود! همه چیز خوب بود! حتی زنگ ورزش که معمولا از بیرون بازیکن کمکی می اومد. به جز دورانی که دروازه بان هندبال بودم، هیچ وقت بازیکن مطمئنی نبودم. یادمه که چه موقعیتهایی را خراب می کردم! مثلا یه بار از دروازه بان رد شدم، دروازه خالی بود، استوپ کردم و زدم ولی اوت شد! البته عکسش هم بود. روزهایی که عجیب رو شانس بودم. یه بار 14 تا گل زدم که فکر می کنم بی سابقه باشه. سال سوم دوباره ما رو پاس دادند دبیرستان قبلی! این بار ده نفرشدیم. کماکان کوچکترین کلاس دبیرستان برای ما بود! سال بعد هم پیش دانشگاهی شهید بهشتی بودیم که با اضافه شدن بچه های شهید باهنر بورخیل، حدود 15 نفری شدیم.

همیشه سازمان دانش آموزی پلاس بودیم. پینگ پونگ و شطرنج رو دیوانه وار بازی می کردیم. اردوهای مختلف می رفتیم و تمام وقت پر شده بود. تشکیلات پیشاهنگی و همایش ملی رامسر. یادش بخیر سفرنامه ای که از اردوی مشهد رفتم و سفرنامه گیلماز (از اردوی رامسر). اردوگاه بادله ساری که همه مراسمها –اکثرشان- آنجا بود: پانا، پیشاهنگی، دانش آموزان نخبه و ... .

جشنواره نشریات دانش آموزی و کسب عنوان غرفه برتر و مقاله برتر که غرفه برتربیشتر به دلمان نشست. غرفه خیلی قشنگی بود. افشین –دوستم که الان خبرنگاره- خیلی زحمت کشید. حس جالبی بود که نوشته هایم در نشریات کشوری هم جالب می شود.

چون تو کار نشریات فعال بودم، عضو موسس خبرگزاری پانا (اولین و تنها خبرگزاری دانش آموزی در جهان) هم شدم. یادش بخیر! دفعه اولی که کاور (جلیقه) خبرگزاری پانا را پوشیدیم و با دوستم نادر رفتیم باشگاه کشتی تا با یکی از کشتی گیران که از مسابقات جهانی جوانان در ترکیه مصاحبه بگیریم و بر اثر یک اشتباه، تقریبا چیزی ضبط نشد! مصاحبه با بخشدار وقت هم جالب بود. یادش بخیر! چه نشریات جالبی در می آوردیم: نقطه سر خط! و ... یادمه که دخترا رو کم کنی پسرا خواستن نشریه بدن بیرون. البته تلاش اولشان بد نبود! خبرنگار برتر، مسئول روابط عمومی و ... . وبلاگ پانای شیرگاه. یادمه روزی که برای حل مشکلات شهرمون، در قالب یک گروه منتخب دانش آموزی به ادارات مختلف شهر می رفتیم و برای توسعه و تجهیز سازمان دانش آموزی تامین اعتبار مالی می کردیم. یادش بخیر! یه شماره که خودم سردبیر بودم، یه روز از صبح تا ظهر حدود 20 صفحه نشریه رو تایپ و طراحی کردیم که یهو برق رفت و تمام زحمات ما بر باد!

یادش بخیر دوره نشاط جوونی! بادله ساری که مجمع هم اندیشی اول شدیم. باز هم یادش بخیر، پادگان گهرباران ساری، آموزش ویژه گردان عاشورا، که یه شبش همین آقای محسن محسنی، فارغ التحصیل جانباز دانشگاه امام صادق علیه السلام اومد برامون حرف زد. خشم شب و بیچارگی اون شب و اون شبی که من نگهبان بودم!

یادش بخیر وقتی که به دیگران در مورد لید و هرم وارونه توضیح می دادم. نرم افزارهای مختلف رو یاد می دادم. عربی و زبان و ادبیات یاد می دادم. بچه ها کنکور داشتند! چیزی که براش درس نخوندم! البته متد برنامه ریزی رو بهم یاد داد!

یه چند ترمی هم کلاس مکالمه زبان رفتم تا از دنیا عقب نمونم. هنوز هم هر چه زبان دارم، از همون موقع است. کلاسهای کامپیوتر پیشرفته مثل word (البته اون موقع سطح پیشرفته یعنی همون!) رو تو تنها موسسه آموزش کامپیوتر شهر که خصوصی بود، رفتم و کلاس فیلمبرداری (و به عبارتی بهتر تصویر برداری) را تو بسیج. دوربین های پاناسونیک ام سه هزار و 500. قرار بود سال بعد، آموزش بازیگری و کارگردانی هم ببینیم که اومدیم دانشگاه و نشد!

اما وبلاگ نویسی که از همون ابتدای ورود پرشین بلاگ تو سال 81 شروع کردم و از موقع تا حالا کلی وبلاگ، تو سرویس دهنده های مختلف ساخته ام! تجربه اینترنت، تجربه جالبی بود. تازه من –به لطف پدرم- چند سال مشترک روزنامه جام جم بودم و هر هفته صفحات کامپیوتر ویژه نامه کاشف و بعدها ویژه نامه کلیک رو می خوردم! مجله های کامپیوتر جوان، رایانه خبر و ... می خوندم و اطلاعاتم خوب بود.

نماینده اصولگرای مجلس هفتم منطقه مان نیز ما را به سمت مشاور فرهنگی اجتماعی خویش منصوب کرد و چندین جلسه (تا تابستان 1384) با هم داشتیم.

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۳
حمید درویشی شاهکلائی

به بهانه آخرین روز کلاسهای درس هشتادو دوییها، یکم بهمن 87. در ادامه، متنی از محمد لسانی عزیز، به همین مناسبت می آید.

تموم شد!

دیگه تموم شد!

امروز آخرین روز کلاس هشتاد و دویی ها بود!

کلاس فرهنگ و ارتباطات در اسلام به استادی دکتر ناصر باهنر آخرین کلاس اولین کد رشته دانشکده ما، دانشکده معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات بود. دانشکده ای که 5 و نیم ترم پیش، پاییز82، با ورود همین بچه ها وارد مرحله جدیدی شده بود.

بگذریم، من که نمی خوام تاریخ بگم! اصلا به من چه؟ اصلا حسبک من الکذب ان تحدث بکل ما سمعت! تاریخ ما فقط شنیده هاست!

فقط می خواستم تبریک بگم. به همه! به ویژه هشتاد و دویی ها. به دانشکده. به استادا. به هیئت علمی و مسئولین دانشکده: به آقای آشنا، الویری، باهنر، بشیر، جبلی، رضی، فیاض، عودی، مهدوی و همایون. به همه اونایی که سهمی تو این رشته داشتند و دارند.

تقریبا با نود درصد هشتاد و دویی ها دوست صمیمی هستم و واقعا تصور اینکه اونا درسشون تموم شده و دیگه همدیگه رو –کمتر؟- می بینیم، خیلی اذیتم می کنه. روزای خوبی داشتیم. تو مرکز مهدویت، گروه مباحثه، سر میز رستوران، تو اتاقاشون، تو اتاقمون، با میسدکالهای شبانه... . یادش بخیر! نمی دونم آقای غمامی یادشه اون شب دعوتش کردیم اتاق و کلی راجع به مدل منبع معنی و کتاب ارتباط شناسی آقای محسنیان صحبت کردیم. نمی دونم آقای فروزان یادشه اون روزای اولی که از من راجع به فعالیتهای فرهنگی ام می پرسید و من از خبرگزاری پانا و نشریات دوره دانش آموزی و ... گفتم. نمی دونم آقای لسانی یادشه اولین باری که (هنوز همون 84) اومد اتاق ما چند مدل بیسکویت براشون آورده بودیم؟ (جواب: 9 مدل!) اصلا همه شون! اولین باری که بهم معرفی شدیم رو یادشون هست؟ یادش بخیر اون شبی که با بعضی از هشتاد و دویی ها رفتیم رستوران طلاییه! من و امین اسلامی و مجتبی صمدی و جواد رمضانی و مرتضی آخوندی و محمد برزویی. یه بار هم رفتیم تئاتر شهر! ساندویچ هایدا تو اون پارکه! یاد اون شب تو پارک پردیسان! اون چیپسی که اون موقع 1500 تومان بود! یادش بخیر! چه زود گذشت! تو سر بالایی ماشین آقای برزویی موند! یه بار یه خانمه ای تو میدون انقلاب، جلوی سینما مرکزی فکر کرد مرتضی آخوندی مسافرکش است. مجلس عروسی آقای برزویی که همین تابستون بود! جواد رمضانی هم یه بار دعوت کرده بود که یه اتفاقی افتاد. یاد وبلاگ مشترک حسین سرفراز و محمد لسانی هم بخیر! یاد همه شون بخیر! جواد نظری مقدم، محمود رئوفی، مصطفی پور محمدی، این سه تا، البته فکر می کنم هنوز هم باشند! آقای سبحان رضایی هم که پارسال رفیق شدیم! مثل آقای سعادت پور. آقای مسلم نادعلی زاده، آقای شکرایی، صفرزاده و ... . این اواخر هم با آقای روحانی رفیق شده بودیم. البته با بعضی ها هم نشد رفیق بشیم مثل آقای نصراللهی و آقای تهرانی مقدم. به اجمال، یه روزی هم نوبت ما می شود! باور نمی کنم!

ان شاء الله این دوستان را در دولت امام زمان، خادم عرصه فرهنگ و ارتباطات ببینیم.

 

متنی از محمد لسانی

متنی که در ذیل می آید، نوشته یکی از دوستان 82 رشته معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات است که قرار بود کامنتی باشد برای مطلب قبلی (یادی از کد 82!). با تشکر از این دوست عزیزمان که زحمت نوشتن این مطلب را کشیدند ولی به علت محدودیت بلاگفا در کامنت شدن متن بیش از 2000 کلمه، کامنت نشد.

آنچه در ذیل می آید دلنوشته است و با رویکرد وبلاگنویسی و نوع وبلاگ آقای درویشی نیز همخوان. لذا عیب نکنید که مثبت نگرانه یا احساسیه و نقد دانشکده و مسائلش در اون لحاظ نشده. این مسئله مجال مفصل و خرد جمعی می خواد که اتفاقا حتما با ایجاد چنین فضایی موافق و خودم هم پیشقدمم.

من به دوستانم سلام می گم. خوشحالم که شما این مسئله اینقدر براتون مهم هست که راجع بهش صحبت می کنید یا مطلب می نویسید. خوشحالم که آقای درویشی یاد قدیم می کنه . خوشحالم که آقای صمدی به صورت خودجوش وسط کلاس آقای باهنر درب رو می زنه و زمانی که همه چیز می خواد خیلی سرد تموم بشه با دوربین انجمن یک خاطره طلایی رو ثبت می کنه. خوشحالم که آقای باهنر هم نمی ذاره همه چیز به خنکی هر چه تمام تر تموم بشه و وقتی همه بچه ها در انتهای کلاس بلند می شند که برند یهو انگار خیلی چیز مهمی شده می گه بشینید بچه ها بشینید می خوام یک کلام بگم. و خوشحالم که موعظه می کنه و به موعظه و تنبه اعتقاد داره و چه جاویدان کلامش در ذهنم نقش می بنده. باهنر گفت خیلی خوشحالم که با کلاس اخلاق آیه الله مهدوی دورتون رو شروع کردید و با کلاس فرهنگ و ارتباطات در اسلام کلاستون رو تموم می کنید.خوشحالم که اخلاق اسلامی و سیره و سنت معصومین آغازگر و پایان راه شماست. یه مسئله خیلی مهمی هم گفت که باید بهش توجه کنیم. گفت بچه ها بخواهید یا نخواهید موفقیت شما در ارتباط فرهنگ و ارتباطات با حوزه مطالعات اسلامی است و باید این مسئله رو جدی بگیرید و این یک فرض و واجب برای شماست. رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا. چه زیبا می گفت و روح رو نوازش می داد .  راستش خیلی می خواستم به یاد همه ی خاطرات تلخ و شیرینی که داشتم دل شکسته ی خودم رو با قطرات اشک آروم کنم. خیلی می خواستم سید غمامی و دوستانم رو درآغوش بگیرم و باهاشون نجوا کنم. اما نه من نه بچه های دیگه که نگاهشون می کردم نتونستند قالب ظاهر رو بشکنند. کلاس ما کلاس تنبه بود و باهنر هنرمندانه رسالت فراموش شده در غبار زمان رو در وجدان ما بیدار و ابلاغ کرد. همه چیز زیبا نبود بعضی ها هم به سه شانزدهم که باید پر می شد نگاه کردند و کلاس آخر براشون بی معنی بود. بعضی هم عجله داشتند و نتیجه گیری دوره در این کلاس به حضورشون در مناصب لطمه می زد. اما واقعا جدی همه چیز تموم شد؟ خاطرات اردوی پیش دانشگاهی و درخواست من از آقای مهدوی برای ورود به رشته ارتباطات. خاطرات حضور حداد عادل که وقتی می خواستیم عکس یادگاری بگیریم به شوخی می گفت دگمه رو آروم فشار بدید که فشار دادن کار حساسیه! خاطره ی اولین حضور مولانا در جمع هشتاد و دویی ها و صحبتش راجع به تلگراف. یا آشنا که در اولین تجمع دانشجویان هشتاد و دو برای اعتراض به استاد مدعو در جلوی دانشکده گفت پنج دقیقه وقت دارید که برگردید برید سر کلاس. نحو لاجوردی یا اندیشه ی سعید آقا فراموش شدنیه؟ یک دانشگاه خاطره و یک دانشگاه دوستان به شهود رسیده رو می شه فراموش کرد؟ اون از دیوار پشت دانشگاه بیرون پریدن ها یا اردوی اصفهان برای بازدید از صدا و سیمای اونجا رو می شه به یاد نداشت؟ نه من فکر می کنم همه چیز ثبت شده و یک روز شما دوستان سایر کدها هم در چنین شرایطی قرار می گیرید. بچه ها از آقای باهنر تشکر کنیم که مسئولیت دانشکده رو پذیرفت و گرچه چرخ دنده های سیستم اداری بی لطمه نذاشتش اما کار کرد. از سعید آقا تشکر کنیم که حمایتهای از دانشکده رو تا حدی جلو برد که همه به ارتباطاتی ها به یه چشم دیگه نگاه می کردند. از آقای بشیر تشکر کنیم که زمانی که کسی نبود این مسئولیت رو به دوش کشید و از آقای آشنا تشکر کنیم که سعی کرد در ترم آخر فوت و فن ها رو بگه و مربی مخصوص هشتاد و دویی ها باشه و ایستاد و ایستادنش به چشم میومد. من از دکتر محسنیان دکتر همایون دکتر فیاض دکتر جبلی و آقای رضی ممنونم که ما رو پروراندند. و به انتها رسید اما یک دوره ی جدید شروع شد. تا الان باید شهد می نوشیدیم و از این به بعد باید به عسل برسیم. امام صادق می فرمایند المومن کالنحل مومن مانند زنبور عسل است. پایان نامه حاصل گوش دادن ها و مطالعه کردن هاست. امیددارم شهد نیکویی از آب در بیاد!

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۳
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۲ ب.ظ

یک سوال از دانشکده

25 آذر 86، از همان ابتدا وبلاگ ما مشهور بود که فضای بازی داره. این روزها شاید اوج صمیمیت ما با دانشکده هم بود. (البته الان هم خوبه ولی شور و صفا و لطف گشته نیست. انگار همه پلها پشت سر آدم بوده که خراب شده!)

متن زیر عین متن یکی از ایمیلهای منه که کمی دیر دیدمش! مقدمه اولش گویای همه چیزه. یه معذرت خواهی هم بدهکارم چون تا یه مدتی جای اسم اساتید رو سه نقطه نگذاشته بودم! یعنی یادم نبود!

 

سلام

می خوام یه مطلب برای وبلاگت بنویسم

یه خاطره یا درد دل یا هرچی که اسمش رو می خوای بگذاری

بی اسم باشه و با نام یادداشتهای یک هشتاد و دویی

اشاره کن که معلوم نیست شماره دویی داشته باشه

و در گذاشتن یا نگذاشتنش صاحب اختیاری

اگر به دردت و به هدف وبلاگت خورد بگذار و گرنه بهتره که پیش خودت بمونه

 

و شروع شد

در اردوی پیش دانشگاهی آمدیم

دو بار اساتید با ما صحبت کردند

آبعلی رفته بودیم

یک بار در جمعی صمیمی و در هوای باز که حدود پانزده نفری می شدیم

و دفعه بعد در سالن شهید علم الهدی که زیاد استقبال شد

در صحبت اول آقایان ...، ...، ... ، ... و نهایتا آقای ...

در جلسه بعدی دکتر ... هم اضافه شد

مهمترین محورهای صحبت اول اینها بود:

آقای ... از خواب خود صحبت کردند. حضرت زهرا را به خواب دیده بودند که خوشحال از تأسیس رشته بود.البته بماند که آقای ... بسیار از این دست خواب ها می بیند و در جمع های مختلف به شرح خوابهای خویش می پردازد. یکبار هم خوابی را تعریف کرد که تمام دانشگاه امام صادق را آب برداشته بوده و ایشان به کرانه ساحل می رسند.

آقای ... گفتند همانطور که یک کتاب به اسم رسانه ها، دین و فرهنگ انتشار یافته رشته ما هم این سه حلقه را کامل می کند. بماند که کتابی که ایشان گفته بودند بسیار بد ترجمه و نامفهوم بود .این مسئله تصویرسازی از میان رشته ای بودن رشته در بین همه اساتید رواج یافت. تا انتهای سال اول هم سایر اساتید حلقه در حلقه انداختند و فرضیات خود را از رشته بیان کردند

برگردیم سر موضوع اول ، آقای ... هم گرم و پر روحیه شروع کرد اما از محتوایش چیزی به یاد ندارم

آقای ... هم در میان صحبت بقیه قلم خودنویس خود را بیرون می آورد و چیزهایی برای این یکی و آن یکی می نوشت

ایشان بسیار خوش خط بودند و با شکسته نستعلیق می نوشتند

هر چه که اساتید سعی می کردند محفل آکادمیک و سنگین باشد ... این آب یخ را به روی صحبت ها می ریخت

او وعده تدوین کتابی را داد که در آن نوشته های پشت کامیون و اتوبوس ها را جمع آوری کند

و این مسئله را از وظایف اصلی رشته فرهنگ و ارتباطات می دانست

در آن جلسه آقای ... جلوه خاصی داشت چرا که هم از نظر مذهبی نظر بچه ها را جلب کرده بود و هم اینکه جزو

کسانی بود که اخیرا پایان نامه خود را در زمینه گردشگری دفاع کرده بود و از این جهت اهمیت داشت

اما هیچ بحث تخصصی و نظام یافته در ادامه در این موضوع خاص از ایشان ندیدیم

و این ادامه فقط به آن جلسه و جلسات دیگر ختم نشد که به 5 سال حضور ما در این رشته ختم شد

البته ندیدن دلیل بر نبودن نیست

آقای ... هم از همان ابتدا متواضع و ساکت بود

یادم می آید یکی از بچه ها سوال سختی کرد که اساتید در جواب مانده بودند

شما چه شدید که ما هم مثل شما شویم؟

بازار کار؟

ما هویتا چه موجودی هستیم؟

آقای دکتر ... گفت این همان سوالهاییه که در ابتدای راه ما هم داشتیم

ولی الان دیگه به مسیری که رفتیم شک نمی کنیم

چرا که بسیار پیشنهاد از سازمانهای مختلف داریم

... می گفت من به طور رسمی در هیچ سازمانی کارمند نیستم

هم در صدا و سیما هستم هم ارشاد و هم جاهای دیگه

بقیه هم این جواب را کامل کردند

راستش رشته و اساتید هیچ هویتی نداشتند

و همه در ابتدای یک راه بودند

راهی که دانشجویانی مثل ما قرار بود اعتباربخش اون باشند

 

و این داستان ادامه دارد . . .

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۲
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۲ ب.ظ

رفتن دکتر باهنر، آمدن دکتر بشیر

اول اردیبهشت 86 این متن رو نوشتم. متن پایینی هم مرتبط با همین متنه!

طی حکمی از سوی حضرت آیت‌ا... مهدوی کنی، دکتر حسن بشیر به عنوان رییس دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات منصوب شد.


در این حکم ضمن تشکر از دکتر باهنر، رییس سابق این دانشکده، توجه به رسالت تبلیغی این دانشکده، ارتقاء وضعیت علمی و پژوهشی، نگاه میان رشته‌ای، تولید علم و مرجعیت علمی و ارتباط با سایر مراکز و اشخاص برای جلوگیری از محدود شدن فضای علمی دانشکده به عنوان رؤوس دیدگاههای ریاست دانشگاه ابلاغ شده است.

 

من به عنوان یکی از دانشجویان کد سرفراز هشتاد و چهار معارف اسلامی فرهنگ و ارتباطات نیز، انتصاب دکتر را به عنوان ریاست دانشکده معارف اسلامی فرهنگ و ارتباطات تبریک می گویم و از زحمات خستگی ناپذیر استاد ارجمندمان دکتر ناصر باهنر تقدیر و تشکر صمیمانه می نمایم.

 

یادش بخیر، 24 اردیبهشت 86، سالن ولایت تالار امام خمینی (ره)، یه جمع با صفای دانشجویی، شعر طنز حسین همازاده و ...

امروز خانواده نه چندان بزرگ فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) که به زحمت دور هم جمع می شه، یه بار دیگه دور هم جمع شد. اونم با حضور حداکثری بچه ها.

این بار برای بزرگداشت فردی که - بهتر بگم: مردی که - نه تنها تو آبیاری و کاشت و داشت و برداشت رشته سهیم بود؛ بلکه از قبل کاشت و تاسیس رشته به فکر رشته بود.


دکتر ناصر باهنر!  دکتر ناصر باهنر: رئیس سابق دانشکده معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع). مردی که چند روزی است که جای خود را به مردی دیگر از خانواده فرهنگ و ارتباطات، یعنی دکتر حسن بشیر داده اند.

دکتر ناصر باهنر، فرزند شهید بزرگوار باهنر؛ دومین ریاست دانشکده  دکتر ناصر باهنر: رئیس سابق دانشکده معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات. (تکراری دارم می نویسم؟ خودم هم فهمیدم! ولی چی کار می شه کرد!) گرفتار عشق تحقیق شده است. پژوهش و تحقیق. واژگانی که با حیات دانشمندان پیوند خورده.

امروز باهنر، تو سالن ولایت اداره کل فرهنگی دانشگاه امام صادق(ع) مهمان بچه هایش بود. البته آقای اقوامی (استاد تدبیر زندگی ما در سال گذشته و از پیش کسوتان زحمت کش دانشکده) هم این فرصت را مغتنم شمردند و از دکتر باهنر با بسته ای بزرگ تقدیر کردند.

آقا ناصر (یه دفعه خیلی صمیمی شدیم؟ خب رفیقمونه دیگه! ارتباط انسانی را با هم گذروندیم!) به خواست بچه ها تو این برنامه کتابش (رسانه ها و دین) را برای بچه ها یه جور معرفی کرد که احتمالا همه جذب شن برن بخونن.

یه کلیپ از دکتر باهنر و یه قطعه طنز خیلی قشنگ به سبک نوشته تذکره الاولیای عطار - آن گاه که از شیخ منصور حلاج می نویسد- از نکات جالب این مراسم بود.

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۲
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

کارکرد اطلاع رسانی پاورقی

یه مدت کارکرد اطلاع رسانی اخبار دانشگاه رو هم برای خودمون قائل بودیم!

*-* پنج شنبه: شحات انور در دانشگاه امام صادق

دارالقرآن الکریم دانشگاه امام صادق علیه السلام با همکاری دارالقرآن بسیج دانشجویی کشور در روز پنجشنبه 27 مهرماه برابر با 25 رمضان برنامه انس با قرآن را با حضور قراء بین‌المللی اجرا خواهد نمود.

اسماعیل‌پور، مسؤول دارالقرآن دانشگاه امام صادق علیه‌السلام با اعلام این خبر افزود: برنامه با حضور محمد شحات انور قاری مصری و برخی دیگر از قراء بین‌المللی ایرانی و غیرایرانی از ساعت 16 تا 18 روز پنجشنبه در مسجد دانشگاه اجرا خواهد شد.

شایان ذکر است ورود عموم مردم قرآن دوست به این محفل نورانی آزاد است.

*-* افطاری وبلاگ نویسان دانشگاه امام صادق (ع)

به همراه معرفی برترین وبلاگ های دانشجویی

و معرفی وبلاگ نویسان ورودی ۸۵

شنبه ۲۹ مهرماه  بعد از نماز مغرب و عشاء      تالار امام خمینی (ره)

 *-*دوباره امتحان

 برنامه امتحانات میان نیمسال و پایان نیمسال دانشگاه تو سالن یک کلاسها زده شده. به برنامه توجه کنید.

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

یک سوال از دانشگاه

این مطلب رو هم خوب به یاد دارم. از این روزها بود که تیرگی روابط با دانشکده در حال اوج گرفتن بود. (البته ما به طرق مختلف سعی در بهبود روابط داشتیم: مثل هفته دعوت(که در بهبود چهره دکتر سعید مهدوی موثر بود)، یا طرح موضوع پایان نامه من در وب و ...) تقریبا یک ماه بعد این بود که دو نامه با امضای (تقریبا) همه دانشجویان کدهای 86 تا 83 به دانشکده تسلیم شد و دو تجمع پرشور، حلیم انقلابی، تعطیلی کلاسها، پنج شنبه سیاه در سالن شهید مطهری و ...اتفاق افتاد. این سوال برای امثال من، یکی از جدی ترین سوالها بود و هست.

سوال از دانشگاه

"در برنامه مصوب دوره دکتری فرهنگ و ارتباطات، یکی از هدفهای دانشگاه از راه اندازی این دوره، تربیت مدرسان جامع نگر جهت تکمیل هیات علمی دانشگاهها در رشته های مربوط به فرهنگ و ارتباطات و تبلیغ عنوان شده بود که آشکارا، این دوره را نه فرجام کار که مقدمه ..."

این متن مهم نیست کجا نوشته شده بود. مهم اینه که همه قبولش دارن و مهر شورای گسترش آموزش عالی وزارت علوم و تحقیقات و فناوری پاش خورده. سوال ما از دانشگاه امام صادق (ع) اینه که چرا به این هدفش بی توجهی کرد و از این مدرسان جامع نگر تربیت شده جهت تکمیل هیات علمی دانشگاه استفاده نکرد؟ چرا آنها وارد کار اجرایی شدند؟ (چه درون دانشگاه و چه بیرون.) چرا...؟ راستی اکنون چه باید کرد؟!

منتخبی از کامنتها:

نویسنده: آشنا

شنبه 13 مهر1387 ساعت: 23:10

کار اجرایی و حرفه ای بخشی از ملزومات جامع نگری است . به نظر من برای استاد رشته فرهنگ و ارتباطات مطالعات نظری و روش شناسانه شرط لازم و تجربه حرفه ای شرط کافی است. این امر برای دانش جویان توانمند هم ضروری است . اما مشکل از انجا شروع می شود که کار اجرایی بر شخصیت علمی و مطالعاتی استاد یا دانشجو غلبه کند آن گاه همه چیز خراب می شود.

 

 

نویسنده: مهدی یوسفی

چهارشنبه 17 مهر1387 ساعت: 15:11

ن مشکل را عمیق تر ارزیابی می کنم. به نظر من تخست باید دوره کوتاهی وارد کار اجرایی شد (در حد محدود و دانشجویی) بعد سفت وایساد و درس خوند. من خودم اینجوری بود. سال های اول و دوم چند تا کار اجرایی کوچک داخل دانشگاه داشتم بعد که تا حد زیادی خلاءها را شناسایی کردم به شدت وارد فضای نظری شدم.

به نظر من فردی در حوزه اجرا می تواند قوی و موثر باشد که به لحاظ نظری بسیار قوی و کارکرده باشد. این معرفت است که اصالت دارد.

ورود در کارهای اجرایی بعضاً ناشی از قرائت های غلط از وظیفه محوری است. من معتقدم وظیفه ما در مرحله اول فقط پرکردن خودمان است

وب سایت

 

نویسنده: اثیری

دوشنبه 22 مهر1387 ساعت: 22:42

سلام....

سرتون خیلی شلوغه ؟

نیستید؟

.......................................

پاسخ مدیر وبلاگ:کمی تا قسمتی نمی ذارن باشیم!

وب سایت

 

  

نویسنده: یک نفر

یکشنبه 12 آبان1387 ساعت: 11:21

اگر به روز نمخواهی بکنی که هیچی اما اگر روزی یه سری زدی به این وبلا گت تاریخ به روز کردن بعدیت را ذکر کن

بابا مردم که بیکار نیستند؟

.......................................

پاسخ مدیر وبلاگ: تاریخ به روز کردن بعدی: خدا می داند! وقتی اینترنت اینقدر هزینه داره! وقتی اینترنت اینقدر دور از دسترسه! وقتی روزی سه بار اینترنت آدم رو قطع می کنن! وقتی خوابگاهها اینترنت ندارند! وقتی وقتی برای انجام تکالیف مرتبط با اینترنت نداریم. وقتی ...

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

سیستم احمق!

یه مدت ادبیات سیستم کثیف رو به کار می بردیم. دیدیم «کثیف» واژه قشنگیه که به سیستم می خوره. اولش هم سیستم به معنی دانشگاه نبود. بعد به این معنی شد! اوج سیستم کثیف برای وقتی بود که از دکتر فیاض شنیدیم (ابتدای آبان 86) حقوق دکتر آشنا رو نصف کردن. دکتر آشنا که تمام وقت وقف دانشکده بود و حتی روزهای تعطیل هم می شد دیدش. (بلافاصله بعد کلاس دکتر فیاض) یه مطلب در همین باره نوشتیم:

هشت آبان 1386. این روزها اوج استفاده از کلماتی چون «احمق» و «سیستم کثیف» بود. با مطالعه بند شماره 5 می بینید که ما از اول موضعمون به دانشگاه یک چیز بوده و هست!

۱- کار وبلاگ نویسی لزوما جنجال آفرینی نیست. ولی گاهی وقتها یه جنجالهایی آفریده می شه.

۲- دیشب یکی از ورودی های جدید رشته معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات پرسید که شما سرگروههای طرح اندیشه اسلامی ساعتی چقدر می گیرید؟ گفتم احتمالا کار دانشجویی حساب می شه، ساعتی ۷۰۰. یه نگاه به چهره اش کافی بود تا بفهمی می خواد بگه چرا این قدر کم؟

۳- یکی از اساتید بنام امروز سر کلاس گفت من خل شدم! از وقتی شنیدم حقوق دکتر آشنا که شبانه روزی تو دانشگاه امام صادقه و به کار و فعالیت مشغوله نصف شده! اونم به خاطر چی!؟ به خاطر این که ساعت درسی ایشون ( و یه عده دیگه) کمه و پایان نامه زیادی ندارند.

۳/۵- آخه مگه اونا نمی دونن که دکتر آشنا و امثال ایشون که تو دانشکده معارف اسلامی، فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) دارن جون می کنن، دارن جون می کنن! آخه مگه برای ۱۰۰ تا دانشجوی فرهنگ و ارتباطات چند تا کلاس تخصصی تشکیل می شه که اینا بیاین درس بدن؟ مگه تا حالا کسی به مرحله پایان نامه نویسی رسیده که اینا بیاین پایان نامه ور دارن؟ اینا که تو دانشگاه دارن قرآن و حدیث و متون روایی درس می دن! (سوالات متون روایی کد ۸۲ با دکتر آشنا هنوز تو وبلاگ ایشون هست!) آخه دیگه چی مونده که بیاین درس بدن؟ دکتر آشنا که خودش رو وقف دانشگاه کرده چرا؟ درسته که دکتر فیاض بخشی از وقتش رو تو دانشگاه تهران می گذرونه، ولی اونم هرچ  چقدر بخواین برای دانشگاه گذاشته و می ذاره! این سیستم کثیفه که نمی تونه از اونا استفاده کنه!

۴- این قضیه دکتر آشنا (و بقیه اساتیدی که هنوز از بعضی هاشون مطمئن نیستیم) همه بچه های کلاس رو شوکه کرد. {یه فلش بک سریع به پاراگراف ۲ کنیم: دانشگاهی که با اساتید و هیئت علمی این طور برخورد می کنه، اون ۷۰۰ تومنی که به دانشجو می ده، البته خیلی هم زیاده! (خوبه وضع مالی سرگروه ها معمولا خوبه و کسی به خاطر وضع مالی سرگروه نمی شه احتمالا)} بله! سیستم کثیفه. امیدواریم کثیف تر از این نشه. یه استادی می گفت: دانشگاهی که هیئت علمی اش تو سری خور باشه... . تو دانشگاهی که کارمنداش به خودشون جرات می دن هیئت علمی رو به بخش های مختلف پاس بدن، شما فکرش رو بکنین با دانشجوهاش چطور رفتار می شه؟!!! همینه که به هشتاد و ششی ها می گیم که همه کارتون درست انجام بدین که سر  و کارتون به بخش اداری نیفته!

۵- با همه اینها باز هم اعتقاد داریم که دانشگاه امام صادق (ع) بهترین انتخاب برای ما بوده است و تو این سیستم هم می شود به حد اعلای رشد رسید. باید تلاش کرد. تلاش تلاش تلاش. هر چقدر سیستم کثیف باشد...

 

کمی بعد تئوری سیستم احمق با مطلب «یک نکته درباره حماقت سیستم» شروع شد:

 

یه زمانی راحت می نوشتیم سیستم کثیفه و عصبانیت خودمون رو از وضعیت آموزشی و همه چی دانشگاه و کل جهان راحت می کردیم ولی این روزا کثیفی این سیستم کار رو به اینجا رسونده که خواهید دید و ما باید با صراحت بیشتری فحش بدهیم.

با صراحت می گوییم که کار به این جا رسیده! (دارم به گردنم اشاره می کنم!) درباره احمق باهاتون صحبت کردم؟ یادم نیست ولی فرض که با مفهوم احمق آشنا هستید! این ترم سیستم آموزشی خیلی احمق شده است. امروز سر انگشتی حساب کردم دیدم برای هفته آخر حداقل ۲۳۶ ساعت کار (صرفا خواندن و نوشتن!) باید انجام بدیم. بدون احتساب فعالیتهای مربوط به درس آقای گیویان که منابع اونو ندیدیم که ببینیم چند صفحه است و چقدر وقت می گیره. به این باید حدود ۳۰ ساعت کلاس و چند ساعت کلاس جبرانی رو هم اضافه کنیم که به نظر می رسه در کل باید حداقل ۲۸۰ ساعت وقت گذاشت. [دقیقش رو بعدا حساب کردیم شد 330 ساعت و ده دقیقه!] خوابیدن و غذا خوردن و نماز و ... رو ولش کن، ما ماشینیم و نیازی به اینها نداریم! بنابراین هفته باید ۱۶۸ ساعت باشه ولی سیستم آحمق ما فکر کرده تا۲۸۰ قابل ارتقائه! چه کسی می تونه جواب بده؟

توجه:۱- فرض ما در این محاسبه این بوده که تکالیف رو در طول ترم تقسیم کرده باشیم. مثلا کتاب مفهوم فرهنگ دنی کوش رو از هفته هشتم که معرفی شد، هر هفته یک هشتم اونو خونده باشیم. نه اینکه بذاریم برای شب امتحان.

۲- سیستم غیر احمق احتمالا برای هر واحد درسی دوبرابر آن فعالیت می خواهد که برای ۲۰ واحد ما می شود۴۰ ساعت. حال بگوییم ما خاصیم، برگزیده ایم، امام صادقی هستیم، ماشین هستیم، ۶۰ ساعت! یا به قول یکی ۷۰ ساعت. با این حساب ضریب حماقت سیستم می شه ۴. (۲۸۰ تقسیم بر ۷۰)

بعد التحریر: (یک روز بعد):

۱- دیروز وقت نبود که راحت بنویسم. ولی واقعیتش اینه که نمی خواستیم سیستم آموزشی رو احمق معرفی کنیم. ذات سیستم کثیفه! کاریش نمی شه کرد! ولی حماقت اکتسابیه! می شه جلوشو گرفت! این رو  نمی خواستم بگم که سیستم نمی فهمه ۲۸۰ از ۱۶۸ بزرگتره.  اینم رو نمی خواستم بگم که سیستم باید این مشکل رو رفع کنه. "حسین" خوب فهمید چی می خواستم بگم. (کامنتش رو بخونین!) ما دو گروه احمق داریم. یکی ما که می فهمیم ولی عمل نمی کنیم! ما که ظلم رو می پذیریم. اون یکی گروه احمق ها که نمی فهمند ۲واحد یعنی چه! حال ممکن است عمری در دانشگاه ها گذرانده و دکترا گرفته باشند. یاد حرفهای دکتر فیاض بخیر که تقریبا به همه می گفت : امق! (همون احمق با لهجه شیرازی! که ح ساکن تلفظ نمی شود. من.) برای تک تک جمله های حسین می خواستم در طول هفته های گذشته یک پست مطلب بنویسم ولی هربار یا شبکه قطع بود و یا برق! 

۲- من هیچ استاد خاصی مد نظرم نیست. مجموعه احمق ها (مجموعه ایکس) مطرح است که تصادفا این ترم و به ویژه آخر ترمی زیاد شده اند! این حماقت سیستم قبلا هم وجود داشت ولی این ترم غیر قابل قبوله.

۳-با این سیستم اگر پیش بروید کارتان به بیمارستان خواهد کشید! مثل من!

 

 

و مجبور شدیم مطلب دوم درباره سیستم احمق رو بنویسیم: (به خاطر واکنش ها و کامنتها)

با خوندن کامنتها یک نکته بدیهی را میخواهم تذکر بدم اونم اینه که نظرات دیگران، لزوما مورد تایید ما نیست ولی چون محافظه کاری نکنم اینجا به بعضی اونا اشاره می کنم.

۱- این توهمه که من ضد سیستمم. من منتقد سیستم هستم. سیستم را با تمام وجود دوست دارم. حضور من درحالی که می تونستم و می تونم از دانشگاه برم موید عملی بر این مطلب است و این همه دفاعیات من در برابر انتقادهای دیگران (معمولا انتقادهای کد پایینی ها که احساس می کنم یه جای انتقادشون می لنگه) بیانگر این مطلب است که من به عنوان جزیی از سیستم، این سیستم را به عنوان بهترین سیستم موجود (و نه ممکن) می پذیرم.

۲- ظلم این بود که نمی ذارن ما درس بخونیم؛ نه اینکه درس خوندن ظلم باشه. من همیشه که حجم زیاد و یا ظالمانه (از جهت عدم تناسب با واحد؛ زیرا واحد ارزش هر درس است. مثلا ارزش پایان نامه برای دانشگاه ۴ واحد است و باید برای آن اندازه ۴ واحد وقت گذاشت. به نقل از آقای رضی) تکالیف رو می بینم کلا بی خیال می شم و سراغ یه درس دیگه و یا مطالعه غیر درسی می رم. چون هیچکی انجام نمی ده و اون تکلیف لغو می شه یا بعضی انجام می دن و نمره شون می گیرن و ما فقط نمره رو از دست می دیم. من که معدلم بالای نوده نگران چی باشم؟ ۳۰ نمره تحقیق یه درس دو واحدی بپره! البته اگه احساس کنم که بخشی از اون تکالیف واقعا سودمنده و عدم انجامش ضرر علمیه، انجام می دم.

۳- یکی گفته بود نهایتا ۴ ساعت از درسها مفیده. اولا شما این طور احساس و فکر می کنی ولی این طور عمل نمی کنی! بزرگتر که بشی احتمالا می فهمی بیشتر از اینها مفیده.

۴- ۲۸۰ ساعت برای اولین بار اتفاقی برای کد ما و فقط برای هفته آخر اتفاق داده. چرا سوء استفاده می کنید؟

۵- ۲۸۰ ساعت حساب سرانگشتی بود. اگه لازم می دیدیم ریز اون رو می آوردیم. اولین فرصتی هم که پیدا باشه این کار رو می کنم.

۶- با مسما بودن این اصطلاح احمق همین قدره که سیستم دانشگاه به قول دکتر بابایی (اندیشه اسلامی ۴) به ما به عنوان انسان با نیازهای انسانی نگاه نکرده ولو غفلتا.

۷- "از این به بعد باید به جای سیستم کثیف از این اصطلاح کمک بگیریم." یعنی چه؟ ما در شوخی هامون که کمی جدی هم هستند -مثلا انتقادند- از کثیف و اینجا به تناسب مفهوم از احمق کمک گرفتیم. به هر حال کار ژورنالیستیه و می خوایم آتیش قضیه رو زیاد کنیم و احیانا خنده ای هم بر لب. یه نکته دیگه سیستم کثیف با اون دایره شمول گسترده اش رو برای چی می خوای حذف کنی و از احمق استفاده که فقط چند مصداق داره و چندین موارد نقض. یادتون نیست آقای پناهیان سیستم دانشگاه از این جهت که توسط آیت الله مهدوی کنی تاسیس شده رو فوق العاده هوشمند خوند؟(محرم ۸۶- مسجد دانشگاه امام صادق)

۸- ما از اعتراض نمی ترسیم. متاسفانه خیلی ها می ترسند و مثلا ۸ صفحه نامه انتقادی جدی و تقریبا منصفانه می نویسند ولی خود را معرفی نمی کنند!

بقیه نکات باشه برای دفعات بعد. راستی یادم رفت بگم از ۳۷ کامپیوتر سایت، ۲۰ مورد آنها امروز قابلیت استفاده نداشت!

 

و مجبور شدیم مطلب سوم رو هم در مدت کوتاهی(21 خرداد 87 تا 6 تیر87) بنویسم! (واکنش های اساتید مختلف و جملاتی که به زبان آوردند هم خیلی جالبه؛ گرچه مکتوب نداریمشون!) این مطلب آخری، تماس های تلفنی هم در پی داشت مبنی بر این که ما از شما حمایت می کنیم! ولی ما استقلالمان را به همه پیروزیهای این چنینی ترجیح دادیم!

 

قرار نبود این بحث  (سیستم احمق) اینقدر طول بکشه، ولی ظاهرا واکنشهای اساتید محترم نشون می ده ما باید بیشتر توضیح بدهیم و شفاف سازی کنیم.

امید که ابهامات برطرف شود. یه بار دیگه از همه اونایی که کامنت دادن، به ویژه اونایی که سرشون خیلی شلوغ بود، تشکر می کنم. یه تشکر ویژه هم از حسین سرفراز که یه مطلب مستقل تو وبلاگش در جواب من نوشته.

یه نکته دیگه رو هم کوتاه بگم. این روزا شب نامه های انتقادی تو دانشگاه خیلی زیاد شده. از سیاسی هاش بگیر تا اینکه "چرا ما رو بدون جوراب سر جلسه امتحان راه نمی دین؟" نکته اش اینجاس که هیچ کی خودش رو معرفی نمی کنه که کیه! اینا یعنی چی؟ یکی تو یه شب نامه دیگه درین باره نوشته بود ننوشتن نام تو این شب نامه ها یعنی ترس. آخه از کجای سیستم باید ترسید؟ این جو خفن امنیتی دانشگاه چه لزومی داره؟ (البته شب نامه ای رو هم یادم می آد که به صراحت از سردار رحیم صفوی و بچه هایی که باهاش کلاس داشتن انتقاد کرده بود و اسم نویسنده هم داشت.) مطالب داخل(" ") نظرات خوانندگان (اساتید و دانشجویان) است.

۱- "اگر سیستم احمق است شما چرا میان احمق ها مانده اید" نمی دونم شاید دکتر بشیر مطلب دو هفته پیش منو ندیدند. گفته بودیم که همه عشق ما این دانشگاه ست و بچه هاش. کثیفی سیستم رو بی خیال ولی احمق بودنش رو می شه حل کرد. ما می نویسیم که کمی موج ایجاد بشه و این مسائل فراموش نشه. شاید هم اشتباه می کنیم و کسی دلیلی بیاره  که سیستم احمق نیست. کثیف نیست. ما سیستم رو ترک نمی کنیم حتی وقتی که کاملا از اصلاح اون نومید بشیم؛ چون این سیستم رو بهترین سیستم می دونم. می تونستم حقوق دانشگاه روزانه مازندران یا یکی از دانشگاههای تهران رو بخونم. رتبه ام که خوب بود! ما به دانشگاه امام صادق امید بستیم.

۲- "خوب زود جوش آوردید و به به سرای احمق شناسی وارد شدید." "خوب" همون "خب" است؟ اگه منظورتون اینه که دیر جوش آوردیم، باید بگم که ما به سیستم اعتماد کردیم. ما در جواب سوالهامون از استاد مشاور محترم سال اول اینو می شنیدیم که از اقتضائات ترمهای اوله. ترمهای اول تموم شده. این وضعیت تموم نشده.  اگه منظورتون اینه که زود جوش آوردیم،باید بگم که سه سال از دوره تحصیل تموم شده و دو نیم سال مونده. راستی شما به چه راحت از جوش آوردن استفاده کردید! ما که روزی که می نوشتیم عصبانی نبودیم! یعنی هیچ وقت با عصبانیت نمی نویسیم که بعدا نتونیم جمعش کنیم. قسمت احمق شناسی تون هم ژورنالیستیه! احمق رو تعریف کردیم به وضعیتی که سیستم نفهمید ۲۸۰ از ۱۶۸ بزرگتره. یا استادها نفهمیدند که دو واحد چند ساعته.

۳-  "ما فعلا به فکر دو در کردن تحقیقات و پاس دادن اون ها به تابستانیم که موفق هم بوده ایم البته ضربه آخری سر کلاس اقای رضی زده خواهد شد." وقتی عملا نمی شه در طول ترم انجام داد، تابستون هم به نظر من نباید انجام داد! پس کی باید به وظایف اجتماعی خود برسیم؟ از کدام موفقیت سخن می گویید؟ کجای این کارها موفقیت است؟ درسهای ترم مگر خودشان حق ندارند؟ در ضمن دیدیم که با ناتمام اعلام شدن درس آقای رضی، کسی خوشحال نشد.

۴- "همین ترم کلاسی دارم که حاضرم به جای سر کلاس رفتن عین یک ساعت و نیم رو توالت بشورم. این حرفو حاضرم هر جایی تکرار کنم:" واقعا نمی دونم سیستم با این بچه ها چه کرده که این گونه سخن می گویند؟ یک بار همه کامنتهای مطلب "نکته ای درباره حماقت سیستم" را بخونید. می سوزید! خودتون رو جای بچه ها بذارین. در کنارش حرف اونایی که جرات نکردن، حرف اونایی که خبر ندارن و ... رو هم تصور کنین.

۵- "توی فرحزادم همین خبرها هست" ظاهرا وضع واحد خواهران دانشگاه امام صادق، هم تعریف چندانی ندارد. (البته این مطلب نویسنده نداشت؛ ولی چیزایی که از متاهلها می شنویم موید همین مطلب است.)

۶- "تا دیروز روشنفکری را در انتقاد با استفاده کردن از شیوه زدن دیگران می دیدیم امروز خودزنی شما را به عنوان روشنفکری جدید به سبک دانشگاه ما می بینم." ما یه کل هستیم. اگه جایی از دانشگاه می لنگه شاید من بیشتر از حضرت آیت الله مهدوی کنی مسئول باشم. این طرز تفکر رو من تو همین دانشگاه یاد گرفتم. صمیمانه و صادقانه نوشتن اسمش روشنفکریه در انتقاده؟ البته اینها برام مهم نیست. یه نقص قابل برطرف شدن هست که ما ژورنالیستاً اسمش رو گذاشتیم حماقت. سیستم احمق. هر کی می شنوه کلی می خنده! ادخال السرور... . اگه زشته، دکتر فیاض که... . اصلا خود ... . (خودم سانسور کردم!)

۷- "آیا واقعا دانشجویان خوب و خوشفکر و اساتید دلسوز و مسئولین متعهد و معتقد دانشگاه را احمق فرض کرده اید؟ " توضیح دادیم. ما احمقیم که سکوت کردیم. مگر نه عالمان در جلوی بدایع می ایستند. ما اسمی از مسئولین نبردیم. از مقررات انتقاد کردیم. از سیستم که اجازه می ده استادها هر کاری می خوان بکنن. استادی مصداق احمق می شه که نخواد درک کنه که دو واحد برابر ۴ ساعته. ما فرض نکردیم. گفتیم واقعا به نظر ما این حماقته! چه از سوی ما و چه از سوی سیستم. کامنتهای دوستان هم موید همین بود. اتفاقا بیشتر ما دانشجوها مورد توبیخ بودیم که چرا هر چی استاد.... می پذیریم. ما منکر هیچ یک از صفات خوب، خوشفکر، دلسوز، متعهد، معتقد و.... نیستیم.

۸- "راستی خود شما تلاش کرده اید گامی در جهت تعدیل یا تصحیح بردارید. مثلا در عمر دانشجویی پیشنهاد مناسبی داده اید که عملی باشد. چرا باید این همه حرف بزنید و عده ای را به دنبال خودتان بکشانید که تا اندازه ای هم حق دارند. آیا شما یکبار در سال اخیر و شاید در دو سال اخیر یکبار به دانشکده مراجعه کرده اید و پیشنهادی سازنده را مطرح کرده اید. نکند خدای نکرده این ابزار وبلاگ به وبال گردنی برای شما تبدیل گردد که شما را بیش از کسب ثواب به گناه آلوده کند..." این مسائل واجب کفایی ست! یکی که می گه انگار همه گفتن. این مساله که پیشنهاد عملی نمی خواد! به استادها بگویید درس ما دو واحد دارد، طوری برنامه ریزی هر هفته حداکثر  ۴ ساعت فعالیت (اعم از مطالعه، ترجمه و تحقیق و ارائه و ...) از دانشجو بگیرید تا چیزی برای شب امتحان نماند. این طور نباشد من در شب امتحان ببینم که مثلا از سه کتاب درس ولایت فقیه فقط یکی شب امتحان تموم می شه و دو تای دیگه رو ... . این مطلب که سیستم احمقه تو این وبلاگ فقط همین بود که اینقدر جنجال به پا کرد و سوژه بحث خوابگاه شد. به نظر من اگه به هر طریقی استاد ها مجبور باشند اندازه ارزش هر واحد رو رعایت کنن، موج انتقادها خیلی فرو کش می کنه. اگه یه پست حرف زدن زیاده ما رو ببخشید! باور کنید این پیشنهاد سازنده ای است. استاد گ. از ما قبول نمی کند که وقت نداریم. ولی از شما باید بپذیرد که محدود شود. از طولانی شدن مطلب خشوم نمی آید و همین جا مطلب رو تموم می کنم.

به هرحال، یه بار دیگه معذرت می خوام اگه احیانا اسائه ادبی شد.

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

مرور درسهای ترم هفتم تا نیم ترم

این مطلب کار قشنگی بود. نوآوری! نیاز هم بود که بدانند درسها و کلاسهای ما چگونه پاس می شوند! خوب یادم است که بعد این مطلب دکتر آشنا در ایمیلی از بچه های کد 82 فرهنگ و ارتباطات هم خواسته بود که کار مشابهی انجام دهند.

 

مروری بر درس های این ترم- قسمت اول:تدبیر زندگی2

هفته هشتم است و این یعنی پایان میان نیم سال و یک چهارم یک سال تحصیلی. بدم نمی آید تا آنجا که می شود مروری کنیم بر درسها تا اینجا. این حق دکتر بشیر، دکتر آشنا و دیگران است که بدانند وضعیت درسهای ما چگونه است. تیرماه که اجمالی از وضعیت کلاسهای ترم قبل را به دکتر آشنا گفتم، کاملا متوجه شدم که ...

خب، از همین شنبه صبح شروع کنیم. 8 صبح، تدبیر زندگی2، یک واحد، دو ساعت (همینجا بایستید! چرا برای یک درس نظری، دو برابر واحد ساعت گذاشته اند؟ اگر ارزشش را داشت، واحدش را هم بدهید!) استاد: آقای طغیانی، دانشجوی سابق اقتصاد دانشگاه امام صادق. (احتمالا دانشجوی دکترای اقتصاد فعلی) (تحصیلات استاد برای من اهمیتی ندارد.) تدبیر زندگی ظاهرا از اختراعات دانشگاه امام صادق است و ما اولین موجوداتی هستیم که آن را می گذرانیم. (صرف خوک یا موش آزمایشگاهی بودن برای ما مشکل ساز نیست. عادت داریم.) بخش عمومی ارائه دهنده آن است. تدبیر 1 ما با همه متفاوت بود و دو ترم زودتر از سایر رشته ها تدریس شد. دو جلسه اول استاد نیامد. ظاهرا بخش عمومی با استاد هماهنگ نکرده بود و یا استاد نپذیرفته بود که در این ساعت کلاس داشته باشد. یک جلسه هم تعطیل رسمی بود. یک جلسه هم من نتوانستم بیایم. دو جلسه دیگر هم استاد نیامد. در مجموع سه جلسه (آن هم با تاخیر استاد و بخشی از کلاس) تشکیل شده که من در یکی غایب بودم. جلسه اول به معارفه، پرسیدن سن ازدواج و توضیح تحقیق درس گذشت. یک جلسه دیگر دوباره نظام جدید تحقیق درس (که کاملا عوض شده بود!) بررسی شد. سطح مباحث فوق العاده پایین و دون شان کلاسهای دانشگاهی بود. (پایین تر از سطح کلیه دانشگاهها) انتظار ما از این کلاسها محتوا نیست! انتظار نداریم چیزی یادمان بدهند! انتظارات حداقلی داریم. اینگونه بار آمده ایم. پیوند بین دروس عمومی و تخصصی را که یادتان هست؟ پیوند معارف اسلامی با دروس تخصصی؟ انتظار دارم در این درس که استادش (به انتخاب من و با سختی فراوان) امام صادقی است، حداقل در حد اولیات، این پیوند برقرار شود! (یعنی حداقل بین دروس عمومی با خودش(=معارف اسلامی) پیوند برقرار شود!) حداقل می شود که در بحث از سن مناسب ازدواج این نکته گوشزد شود که سن ازدواج در اسلام دو نوع است: سن ازدواج واجب و سن ازدواج مستحب. در همین مقدار یک جمله. یعنی چه روی هوا یه چیزهایی می پرانید؟ وقت نماز صبح نزدیک شده است. به همین مقدار اکتفا می کنم.

بررسی درس های این ترم- قسمت دوم: فقه تخصصی1

دومین درس روز شنبه، ساعت 4 بعد ازظهر، فقه تخصصی با تدریس استاد حجت الاسلام حیدری است. بارها شنیده بودیم که تو زمینه ترکیب دروس عمومی و تخصصی که نمودهای بارز آن می بایست درسهایی مثل فقه فرهنگ و ارتباطات (و تفسیر فرهنگ و ارتباطات که وجود خارجی ندارد. در حالی که 10 واحد تفسیر عمومی می خوانیم!) کار نشده. در برنامه جدید کد 84 و به بعد نیز فقه تخصصی از 4 واحد به 12 واحد افزایش پیدا کرده. انتظاری از این درس نداشتیم. وقتی محتوایی نیست، استادش چه کند؟ قرار شد، بحث غنا و موسیقی را با هم تا آخر ترم یه جوری کار کنیم که روش فقهی یاد بگیریم. بچه ها هر جلسه چند تا تحقیق ارائه می دهند. تحقیقاتی که از متن احادیث وسائل شیعه در اومده. فکر کنم یک جلسه استاد نیومده و یک جلسه هم تعطیل بوده. روند کلاس، بی جهت کش اومده. می خوام بگم یا فقه موسیقی و غنا اونقدرها ظرفیت نداره که یه درس دو واحدی باشه، یا اینکه تو این زمینه هم این قدر محتوا تولید نشده که ما تو کلاس احساس اتلاف وقت نکنیم. سهم تکرار مطالب در کلاس زیاد است. تلاش استاد به پاسخگویی مبنایی سوالات دانشجویان، باعث شده بحثهایی از اصول که قبلا خوندیم و یا متاسفانه قرار نیست بخونیم، در کلاس مطرح شود.

بررسی درس های این ترم- قسمت سوم: زبان عمومی

یکشنبه 8 تا 10 و دو شنبه 10 تا 12 با استاد روشن ضمیر. بحث پیوند دروس عمومی و تخصصی در چنین کلاسهایی که با حضور دانشجویان رشته های مختلف برگزار می شود، یه جورهایی سالبه است و اصولا در درسهایی مثل زبان، کسی انتظاری هم ندارد. این ترم گرامر تافل می خونیم. شخصا هیچ نیازی به حضور در این کلاس ندارم. البته مسلما خیلی از بچه ها زبانشان ضعیف است و نیاز به این حضور در کلاس دارند. این درس هم دو واحدی است ولی نمی دانم چرا در 4 ساعت ارائه می شود! چرا وقت منو می گیرن؟! قدیما احتمالا این جوری نبود که چیزی را که بلدی، کلاس بری! از درس زبان خیلی خوشم می آید. بی جهت منو برای خیلی ها اسطوره کرد! امتحان زبانهایی که بچه ها می خواستند برن جلوی بخش، من 100 می گرفتم؛ اونم فقط با 20 دقیقه سر جلسه نشستن! البته دلخوری های زیادی هم دارم؛ مثلا یه بار با این که پایان ترم 100 شده بودم، نمره کلاسی که 20 درصد نمره کل است (دربرابر50 درصد پایان ترم) 75 شدم و حسابی معدلم رو کشید پایین! اونم تو ترمی که چندین بار داوطلبانه تاک داده بودم و همه تکالیف رو بدون استثنا حل کرده بودم و ...! به هر حال قدرت مطلقه هر چه اراده کند، همان است! آقای محقق گفت: تو برگه می شه کاری کرد ولی کلاسی دست استاده! نکته مهم زبان من تو دانشگاه اینه که دانشگاه هیچ از جنبه های زبان منو تقویت نکرد! نه ریدینگ، نه لیسنیگ، نه.... .  شاید مشکل از من بوده!

بررسی درس های این ترم- قسمت چهارم: مطالعات اجتماعی در فرهنگ اسلامی

این درس رو من و دو تا از 84ی ها با 83 ی ها برداشتیم. یکشنبه ساعت 4 با استاد جمشیدی ها (رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران)

سرفصل های این درس به خاطر نظر استاد کنار گذاشته شد. محتوای کلاس همیشه با انتقاد شدید بچه ها و کوتاه اومدن نسبی استاد همراه است (واین ویژگی بسیار خوبی برای این کلاس است که استاد نقد بچه ها را می پذیرد.) این احساس که اتفاقی که در این کلاس می افتد همان وقت کشی فوتبال است، در هر جلسه و به دفعات برای من و حداقل تعدادی دیگر از بچه ها می افتد. بد نیست یکی از ما بخواهد که تعداد گزاره های این درس و درسهای این چنینی که با فقر محتوا مواجه هستند را ارائه کنیم. مطالعه کتاب کارنامه اسلام (که ترم 2 برای درس تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی خواندیم!) و تفکرجامعه شناختی ابن خلدون (ترجمه استاد) از ما خواسته شده است.

بررسی درس های این ترم- قسمت پنجم: روش پژوهش در فرهنگ و ارتباطات

 دوشنبه 8 صبح با استاد حسن بشیر. من جلسات اخیر این درس را از دست دادم. جلسات اول درباره پروپزال و تحلیل محتوا بود که تقریبا در درس قبلی داشتیم. البته این که داشتیم به این معنی نبود که یاد گرفتیم و نیازی به یادگیری مجدد نداشتیم. اتفاقا ما حتی نمی دانستیم چگونه یک پروپزال بنویسیم. بحث پژوهش در رسانه های چاپی جدید بود. به جرأت می گویم، محتوای ارائه شده نیاز به دو ساعت کلاس در هفته نداشت. (البته شاید کار بیرون از کلاس این درس، نیاز به بیشتر از اینها داشته باشد که دارد.) به درخواست آقای بشیر و به همت آقایان حسین براتی و مسعود محمدی این درس دارای وبلاگ گشت.

بررسی درس های این ترم- قسمت ششم: زبان تخصصی رسانه ها

دوشنبه ساعت 2 با استاد غلامرضا آذری. بیشتر ترجمه عمومی بود تا زبان تخصصی. متنی که ترجمه می شود، متنی تخصصی است. هر هفته یک پاراگراف ترجمه می کنیم و در کلاس هم همان پاراگراف کار می شود. تا حالا کمی بیشتر از یک صفحه ترجمه شده. سرعت کلاس شاید کمی کم باشد. جزوه ای هم که شامل دو کتاب است به ما داده شده؛یکی برای شروع کار ترجمه و دیگری لغت آموز که بحثهای آن را دردوره دبیرستان و ترم های قبل داشتیم. (البته استاد هم از این جهت آن را داده که خودمان مطالعه کنیم اگر بلد نیستیم. از این باب که این نکات مهم را کنار هم جمع کرده دارای اهمیت است.)

بررسی درس های این ترم- قسمت هفتم: جریان شناسی تاریخ معاصر

سه شنبه 8 صبح با استاد صحرایی. قرار بود تاریخ بعد انقلاب را درس بدهد که هنوز قبل انقلابیم! خنده دارترین نکته این درس، تکلیف اجباری آن است: روزنامه های یکسال را می خوانیم و مواردی از آن را می نویسیم و تحویل می دهیم! کاری که اگر اجباری نبود، جالب بود! مثلا تکلیف من این بود که روزنامه های جمهوری اسلامی سال 70 را بردارم، و این کارها را برای هر شماره انجام دهم: نوشتن مشخصات روزنامه، تاریخ، عنوان تیتر اول، موضوع تیتر اول، توضیح تیتر اول، موافقت یا مخالفت تیتر با دولت، داخلی یا خارجی بودن تیتر، همین ها درباره سرمقاله!، شرح (بزرگترین) عکس، نویسنده سرمقاله... یعنی چیزی حدود 15 فاکتور را برای هر شماره! ضرب کنید در 300 روزنامه ای که احتمالا هر سال منتشر می شود! بگذریم که دلم پره!

بررسی درس های این ترم- قسمت هشتم: نظریه های جامعه شناسی

سه شنبه 10 تا 12 با استاد ابراهیم فیاض. اول قرار بود که با آقای جمشیدی ها باشه ولی نمی دونم چی شد که فیاض شد! ما (خیلی از ما هشتاد و چهاری ها) با اینکه با فیاض این درس رو بگذرونیم مخالف بودیم چرا که می خواستیم، text بخونیم. در کل بد نشد. کتاب نظریه های جامعه شناسی رو با آقای سید مجید امامی، می خونیم. (ایشون یه کلاس رایگان برامون گذاشتن. یک دنیا از ایشون که به فکر ما هستند، تشکر می کنم.) امید که بیشتر از ایشون استفاده بشه. از اون طرف خیلی از بچه ها چهارشنبه ها می رن دانشگاه تهران، همین کلاس آقای کچوئیان. از اون طرف، این ترم آقای فیاض کاملا در چارچوب درس حرف می زنه و جزوه ای قابل توجه نوشتیم که انتظارش رو نداشتیم. فکر می کنم حق این درس بیش از 2 واحد باشه. (البته نه به این معنا که ساعت کلاسی اش زیاد بشه، بلکه به این معنا که بیشتر از 4 ساعت مطالعه هفتگی لازم داره.)

بررسی درس های این ترم- قسمت نهم: ارتباطات سازمانی

سه شنبه 3 تا 5 با استاد نادر جعفری. هنوز ارتباطی که باید و شاید (شایسته است) با این درس برقرار نشده. (البته دو ترم پیش با درس مبانی مدیریت برقرار شد.) شاید برای اظهار نظر برای این کلاس به وقت بیشتری نیاز داشته باشیم.

بررسی درس های این ترم- قسمت دهم: تفسیر و تدبر در قرآن کریم (4)

سه شنبه 5 تا 7 با استاد غلامی.(دانشکده حقوق) دوباره این ترم حجم رو بردن بالا! دوباره شد سه جزء! قبلا می نوشتن شبی 15 دقیقه برای این درس وقت بگذارین و تدبر کنید ولی دیگه نمی نویسن. شاید فهمیدن برای خوندن جزوه به صورت پیوسته به بیش از سه ساعت وقت لازمه و بدون تدبر هم شبی 15 دقیقه جواب نمی دهد. تازه مباحثه هم 55 نمره این درس را به خود اختصاص داده! نکته خنده دار: نوشتن انواع غلطهای تایپی، املایی، دستوری، و ... نمره داره! نوشتن اینکه فلانجا مبهم بود، نمره داره! نوشتن سوال پیشنهادی برای امتحان نمره داره! معلومه چه خبره؟ هشتمین واحد تفسیر عمومی که تقریبا بیشترش تکرار است، اینگونه می گذرد! چند نکته از کلاس: حتی برای امر واجب هم حق خروج از کلاس را نداریم، مجبوریم دایره ای بشینیم، مجبوریم هر هفته آخرین نفر نباشیم که به کلاس می آید! (این خیلی ظلمه چون باید بری شیرینی بخری و  حتی نمی توانی بگویی: «یک دقیقه دیر کردم؟ غیبت بزن! ولی بذار من تو کلاس باشم! » همه باید شیرینی بخرن، از اونجایی که بعضی ها شیرینی 100 تومانی (ارزانترین) می خرن، نتیجه می گیرم که ته دلشون راضی نیستند و مسلما اثر وضعی هم واقعیتی است.

بررسی درس های این ترم- قسمت یازدهم: اصول فقه3

8 صبح چهارشنبه با استاد حجت الاسلام محمدزاده. جلسه اول تعطیل بود. دوم رو رفتم، از تدریس استاد (خط به خط کتاب) کاملا راضی ام. دو جلسه بعدی حالم خوب نبود و نرفتم. بعد دیدم که چون چند جلسه دیگر هم نمی تونم برم رفتم حذف اضطراری کنم که صفر نشه. گفتن چون جمعیت کلاس 8 نفره و کمتر از حدنصابه، با درخواست موافقت نمی شه ولی من گفتم چون 21 واحدی هستم موافقت کنید. نمی دونم کمیسیون چه کار کرد. به هر حال من دیگه کلاسش رو نرفتم. امیدوارم کمیسیون، موافقت کرده باشه!

گزیدهای از کامنتها:

 

نویسنده: وحید صابری

جمعه 8 آذر1387 ساعت: 7:31

دمت گرم واقعا حرف مارو زدی

جز درس نظریه های جامعه شناسی بقیه درسها وقت تلف کردن است

 

نویسنده: حسین براتی

شنبه 9 آذر1387 ساعت: 0:25

خدا قوت حمیدجان

دارم به ده سال دیگه فکر میکنم. چقدر خاطراتمون با خوندن این متن زنده میشه! کاش یکی بود که روزگارمون در سه سال گذشته رو به رشته تحریر در می اورد. روزگار تلخ و شیرین! نگاه های انتقادیت عالیه (با اینکه با بعضی مخالفم و البته با اکثرش صد درصد موافق!)

راستی کار اخیرت شاهکار بود جداً. تشکر!

 

نویسنده: مجتبی صمدی

شنبه 9 آذر1387 ساعت: 10:44

به نظر من حمید باید یه کار اساسی در مورد این اتفاقات کرد حداقل به قول حسین همه را مکتوب کرد و تاریخ را ثبت نمود.

وب سایت  

 

نویسنده: خودم

چهارشنبه 13 آذر1387 ساعت: 2:36

منتظر مطلبی با عنوان کد سوخته! نگاهی دیگر به کدی که می خواست سرفراز باشد... باشید

شاید به مدد لطف الهی توانستیم اجمالی از سه سال گذشته را بنویسیم. انشاءالله سه سال دوممان بهتر باشد.

وب سایت

 

نویسنده: مریم

پنجشنبه 14 آذر1387 ساعت: 14:53

سلام

چه دل پر خونی؟

عجیبه که نوز عادت نکردید

خوب البته ما چون سال آخریم و همه درس ها تخصصی شده کمتر خون دل می خوریم

ولی واقعا بهتون خیلی ستم می شه

پستتون طولانی بود کامل نخوندم

ذخیره کردم سر فرصت انشاالله بخونم

یه نظر تخصصی می ذارم

موفق و موید باشید

وب سایت

 

نویسنده: مریم

جمعه 15 آذر1387 ساعت: 19:33

سلام مجدد

رفتم با حوصله خوندم

مشکل اول شما اینه که یه ذره snub nosed هستید

البته ببخشید ها

مشکل دومتونم اینه که زیادی درس می خونید

موفق باشید

 

نویسنده: من

جمعه 1 آذر1387 ساعت: 3:57

مصیبتی است...

 

نویسنده: اثیری

یکشنبه 3 آذر1387 ساعت: 22:37

سلام

خوبید؟

برگ ریزون قشنگی راه افتاده اما دانشکده ما برگای دیگه ای هم ریزش دارند

یا علی

وب سایت

 

نویسنده: غریبه ی اشنا

جمعه 22 آذر1387 ساعت: 19:44

سلام

عید غدیر برشما مبارک

دانشجو ی امام صادقی با این (مشکلات) که معروف شده وگرنه که... ولی در کل باید گفت این نیز میگذرد

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

موضوع پایان نامه کارشناسی ارشد

این مطلب خیلی فضا رو ترکوند. البته کاملا مثبت. یه شور علمی هم پیدا شد! وقتی هشتاد و دویی ها هنوز در مورد پایان نامه شون مبهم حرف می زدند، ما موضوع معرفی کردم. البته یکی از چندین موضوعی که به ذهنم رسیده بود. ولی خیلی جدی بود! متاسفانه این مطلب واکنش علمی اساتید رو نیاز داشت، که این واکنش علمی حاصل نشد (14شهریور87).

تصادفی از یه موضوع اینقدر خوشم اومد که پایان نامه ام بشه!

·        سیاستگذاری ظرفیتهای دفاع مقدس درجهت اهداف فرهنگی انقلاب اسلامی (تبلیغ ارزشهای انقلاب اسلامی به کمک دفاع 10 ساله، نعمت جنگ در راستای اهداف انسان سازی؛ الگو گیری از شهداء)

·        سیاستگذاری ادب و هنر دفاع مقدس:(به مفهومی عام که اردوهای روایتگری راهیان نور را هم شامل می شود علاوه بر سینما و تلویزیون و کتاب و ...)  از کدام رسانه ها و از هر کدام تا چه میزان و با چه محتوایی و چگونه دولت دخالت کند؟

·        سوال اینست که  اکنون چگونه در جهت اهداف انقلاب از ثمره اش یعنی نعمت جنگ می توانیم استفاده کنیم؟ یعنی به کمک ارتباطات (در معنایی عام که مصداقهایش را می آوریم)  چطوری می تونیم از فرهنگ دفاع مقدس الگو بگیریم و اون فرهنگ اسلامی که قرار بود انقلاب بهش برسه رو پیاده کنیم!

·        راهیان نور: زیارت به عنوان یک رسانه نامتعارف. سیاستگذاری استفاده از ظرفیتهای راهیان نور. دخالت دولت یا عدم آن مثل هیئتهای محرم. میزان و چگونگی و حوزه های دخالت دولت؟ تعیین برنامه و اماکن بازدید؟ مسیر تردد؟ اعزام راوی؟ تعیین یا کنترل حوزه حرفهای راوی؟(حماسی، احساسی، مسائل محرمانه جنگ؟) مسائل مالی اقتصادی خدماتی و آماده کردن زمینه ها؟ یادمان سازی و توزیع محصولات فرهنگی؟ گزینش و سفارش محصولات؟ و ...) تاثیر اقناعی زیاد این اردوها.

·        یادمانهای شهدا و موزه های جنگ در شهرستانها (نه فقط مناطق عملیاتی)

·        مقبره های شهدای گمنام در دانشگاهها و مساجد و تفریحگاهها(کوهسنگی مشهد، تپه نورالشهداء کلکچال و ...)و  ...

·        کتاب (رمان، تاریخ، چند صفحه در کتب درسی، تحلیل سیاسی و ...)، فیلم (مستند؟ داستانی؟ کلیپهای کوتاه ...)، نرم افزارها (سیره شهدا، تاریخ جنگ...)

·        جشنواره های شعر و ادب پایداری؟

·        یادواره ها

·        مجالس خاطره گویی بازماندگان دفاع مقدس در مساجد و دانشگاهها و ...

·        شاید بهتر موضوع را جزیی تر و کار را سبک تر کنیم. مثلا فقط در مورد ادبیات مکتوب، آنهم از منظر رهبری! و در آن بررسی کنیم کدام یک موثرترند: رمان، داستان کوتاه؟ و به آسیب شناسی ادبیات تولید شده بپردازیم. یا فقط به آسیب شناسی ادبیات تولید شده در حوزه کودک! و مقایسه آن با دیدگاههای رهبری! فکر می کنیم موضوع خوبیه و یه نفره قابل انجامه. البته اگه پایان نامه گروهی به تصویب برسه می شه روی کل پروژه فکر کرد! البته به نظر کار دشواری هم می آید: احتمالا مجبور به مصاحبه با سرداران، راویان، زائران، نویسندگان، رسانه ای ها و خیلی های دیگه خواهیم بود (جمع بستم! حتی تصور انجام فردی چنین کاری هم نمی رود!) و شاید هم دو سه ماه رفتیم جنوب مشاهده و مردم نگاری ماجرا! شاید هم آنجا پرسش نامه ای تهیه کردیم و دادیم که در کاروانها توزیع کنند و با ارسال جواب در قرعه کشی شرکت کنند! (2 نکته: یکی فعل توزیع کنند که به صیغه جمع غایب است و این را می رساند که اینجا دیگر کار چند دانشجو نیست! خود ستاد راهیان نور یا اینجور جاها باید به توزیع اون اقدام کنند! تا نمونه خوبی داشته باشیم! دومی هم در مورد قرعه کشی، از این باب که انگیزه ای برای ارسال جواب (پست جواب قبول! به کمک اداره پست! یا تحویل به غرفه های فرهنگی موجود مثل غرفه امتداد! ) داشته باشند.) تصور کنید: تو نمایشگاه بین المللی کتاب نظرسنجی بشه (صیغه غایب و مجهول!) که کی ها، چه کتابهایی در زمینه دفاع مقدس و چرا خریدند و کی ها و چرا نخریدند؟ به همراه مصاحبه و مشاهده و ... . همین کار هم تو جشنواره فیلم فجر و جشنواره دفاع مقدس! اصلا یه سال باید همه جشنواره ها را رصد کنیم! شناخت وضع موجود و نیازها خیلی مهمه! نمی شه همین جوری حرف زد! کارشناسها یه طرف قضیه ولی مهم تر مخاطبها هستند! باید از مردم پرسید که چرا تئاتر دفاع مقدس ... . البته دفاع مقدس تئاترش کجا بود؟ ولی خدا را چه دیدی؟ شاید بررسی کردیم و یافتیم راه شکوفایی تئاتر دفاع مقدس را! شاید بهترین و موثرترین و اجرایی ترین و ارزان ترین رسانه برای پیگیری اهداف از کانال شهدا و دفاع مقدس همین تئاتر باشه! نیست که ارتباط مستقیم داره که تاثیرش خیلی زیاده و از طرفی داستانی هم هست و نمایشه و راحت هم تو همه شهرها  و روستاها و حتی تو کشتی هم قابل برپاییه و ... .

·        به هرحال ما (هشتاد و چهاری ها، حداقل من) نه تنها از روشهای تحقیق در علوم انسانی خوشمان نمی آید، پروپزال نویسی به شیوه درس روش تحقیق را هم دوست نداریم! تا جایی که یادم می آید هر دو (هم تحقیق و هم پروپزال درس روش تحقیق) پیچانده شد! گرچه لازم به گفتن نیست ولی احتمالا اینو اینجا نوشتیم که نقد و چکش کاری بشه! خوبست نظرات شما رو هم بدونم. گرچه فکر می کنم کامنت (نظر) نوشتن مهم نیست ولی دیدن تعداد کامنتها چند وقتی است که مسرورمان می گرداند! خوب چطوره؟ سیاستگذاری ادب پایداری برای کودکان یا موضوع گنده گروهی سیاستگذاری ظرفیتهای فرهنگی دفاع مقدس؟!

دو نکته دیگه: (بعدالتحریر!)

۱. کاغذ یادداشتم رو جا گذاشتم، پس اولیش رو فعلا نمی دونم چی بود!

۲. یادم افتاد یه تحقیق قشنگ برای آمار دوم دبیرستان انجام داده بودم درباره "کودک و تلویزیون" که باید با بچه کوچولوهای ۷ ساله مصاحبه هم می کردم! مهم ترین نتیجه اون تحقیق این بود که هیچ کاری نباید به کودکان منوط شود! از طرفی علیک بالاحداث فانهم اسرع الی الحق! موضوع رو می کنیم برای نوجوانان! آخه سیاستگذاری برای نوجوانان سریعتر نتیجه می ده! یه زیرنکته دیگه اینه واقعا اعتقاد دارم هیچ کاری نباید منوط به دیگری شود! حتی پایان نامه! پس در این مورد نظر بدید: سیاستگذاری ادب پایداری برای نوجوانان!

۳. نکته اول یادم اومد و اون اینکه این اولین موضوع پایان نامه ای نیست که به ذهنم رسیده و شاید هم آخری هم نباشه ولی جدیه!

 

منتخب کامنتها:

 

نویسنده: همنام تو

شنبه 16 شهریور1387 ساعت: 18:31

جالبه که موضوع رو گذاشتی که همه ببینن!

 

نویسنده: حسن بشیر

یکشنبه 17 شهریور1387 ساعت: 9:33

برادر عزیز جناب درویشی

با سلام و آرزوی قبولی طاعات شما و سایر دانشجویان عزیز در این ماه مبارک

آنطور که لطف فرمودید باز باز هم نیست. اما تلاش می کنم که حتما نظر خودم را بنویسم. کاش همه دانشجویان محترم به شما تاسی کنند و تعامل خود را با اساتید خود که مطمئن هستم همه با علاقه مایلند که در خدمت دانشکده باشند گسترش دهند. انتظار بیجائی که نیست؟

با احترام

حسن بشیر

.....................

توضیح مدیر وبلاگ در مورد «باز باز»: در ایمیلی ایشان را اینکاره باز اینکاره باز خوانده بودیم! (برای صمیمیت بیشتر و ...) اولی به معنای وبلاگ باز (ماهر در وبلاگ) و دومی به معنای استاد روش تحقیق.

 

وب سایت    پست الکترونیک

 

نویسنده: مجتبی صمدی

یکشنبه 17 شهریور1387 ساعت: 11:33

ما هم را مشعوف کردی!

وب سایت

 

نویسنده: آشنا

یکشنبه 17 شهریور1387 ساعت: 13:49

من با موضوع موافقم اگر از نظر جغرافیایی هم محدود شود بهتر است

 

نویسنده: حسن قاسم زاده

سه شنبه 19 شهریور1387 ساعت: 3:40

سلام

کلیت رو خوندم اما بذار کامل بخونمش بعد نظر بدمإفعلا گرسنمه میخوام برم سحری بخورم!

وب سایت    پست الکترونیک

 

نویسنده: مجید اسماعیل زاده

چهارشنبه 20 شهریور1387 ساعت: 7:39

سلام حمید جون.

لب تاپت رو عشقه!

موضوع خیلی جالب و مهمیه.

چطور شد که این موضوع به ذهنت خطور کرد؟

وب سایت    پست الکترونیک

 

نویسنده: حسن قاسم زاده

چهارشنبه 20 شهریور1387 ساعت: 11:49

سلام

موضوع خوبیه,ولی چیزی که ذهن من رو در این مورد مشغول می کنه ضرورت این کاره,به نظر من آدم وقتی پایان نامه می نویسه باید یک جای خالی رو پر کنه,نه اینکه همینجوری یک موضوع قشنگ رو کار کنه

البته شاید هم من اشتباه می کنم

به هر حال موضوع بکریه,کی تصویب میشه؟

وب سایت    پست الکترونیک

 

 

نویسنده: محسن (یک هشتاد و دویی!)

پنجشنبه 21 شهریور1387 ساعت: 15:29

سلام دوست امام صادقی ! انشاالله طاعات و عباداتتان قبول باشد.

من متن نوشته شما رو خوندم. والا تنها چیزی که در این مورد خاص یعنی پایان نامه شما می تونم بگم اینه که موضوعتون خیلی گستردس و ممکنه همین گستردگی باعث بشه خسته بشید. اما موضوع بسیار موضوع خوبیه و

هر حرف تا حالا در این مورد زیاد زده شده ولی اگه بتونید یک نگاه منسجم و نو در این مورد ارائه بدید ،در نوع خود جهاد کرده اید.

یه مطلب دیگه که در مورد پایان نامه شما نیست و کلا مربوط به پایان نامه ها میشه اینه که من دو روز پیش داشتم نگاهی به عناوین پایان نامه های مصوب تا سال هشتاد می انداختم و

این به ذهنم رسید که این همه موضوع دفاع شده از بدو تاسیس دانشگاه (اولین پایان نامه دفاع شده مربوط به سال 67 میشه) تا حالا به این فکر کردیم که واقعا چند تاش کاربردی بوده و

تونسته منشا تحول یا اصلاح بشه ؟

یا علی ، التماس دعا

وب سایت

 

نویسنده: محسن

پنجشنبه 21 شهریور1387 ساعت: 16:1

سلام.

من نگفتم موضوع شما کاربردی نیست.بر عکس نوشته بودم موضوع شما خوبه و اگه بتونید انجامش بدید جهاد کردید.

عدم کاربردی بودن پایان نامه ها چیزی بود که در مورد کلیت پایان نامه ها نه در دانشگاه خودمون که کلا در تمام دانشگاه ها دیده می شه.

وب سایت

 

نویسنده:امین اسلامی

دوشنبه 1 مهر1387 ساعت: 11:8

سلام پسر گل

اولا خیلی خوبه آدم از الان به فکر پایان نامه باشه. ما رو هم به فکر انداختی.

ثانیا خیلی هم کاربردیه حتی می شه خیلی کاربردی ترش هم کرد. مگه تاکیدات مقام معظم رهبری رو در مورد حفظ ارزشهای دفاع مقدس نشنیدی؟ (حتما شنیدی)

قربانت امین

 

نویسنده: لسانی

سه شنبه 8 بهمن1387 ساعت: 22:11

بحث دفاع مقدس ظرفیتهای بالای مطالعات فرهنگی ارتباطی داره

من به انعکاس رسانه ای اخبار جنگ علاقه مند بودم که اسنادی در بعضی

حوزه ها نیز یافتم.

بحث فیلم تبلیغاتی شرکت ایتالیایی در اثنای جنگ پیرامون شکنجه اسیران عراقی توسط ایرانی ها هم موضوع جالبی بود. حاتمی کیا هم مستندی پیرامون آن می سازد

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۵:۵۵ ب.ظ

پنج شنبه سیاه2 (ادامه پنج شنبه سیاه1)

چتر حمایتی دانشکده از ما

به هر حال ما دانشجوی کجاییم؟ دانشکده؟ خوبه! پس چتر حمایتی دانشکده از ما در برابر کلیه قسمتهای دانشگاه کجاست؟ چرا یک کارمند جرات می کند به ما بگوید بروید 5 واحد موضوعات انتخابی بردارید! بیخود 5 واحد مکالمه برداشتید! (5 واحد موضوعات انتخابی، جایگزین مکالمه عربی سابق هستند ولی همچنان مکالمه یکی از مهم ترین موضوعات انتخابی است. فهمیدید چه شد؟ یعنی همون فحش خودمون! یعنی باید همون مکالمه ها را به اسم موضوعات بردارید! کسی نیست به این بشر بفهماند که آن زمانی که ما این واحدی مکالمه را پاس کردیم، شما هنوز موضوعات انتخابی رو اختراع نکرده بودین!) ما به دانشکده نیاز داریم تا بخشهای دانشگاه به ما زور نگویند! تا آقای لاجوردی ساعت قواعد3 را جابجا کند که بتوانیم اندیشه4 بگیریم. ترم 4 کجا بودید؟ آنگاه که آقای لاجوردی به استناد اشتباه محض آقایان میرجلیلی (و شاید هم کارمند بخش عمومی) همه جور تهدیدی کرد ما را؟ ما تک و تنها ایستادیم در برابر همه زورگویی ها و با استدلال و منطق از حرفمان (حقمان) کوتاه نیامدیم. آقای لاجوردی یکبار از فرط عصبانیت کلاس را ترک کرد ولی باز هم تنها بودیم و چون تنها و بی پناه بودیم به ما گفتند طاغی! تا همین ترم پیش، اساتید مختلف بخش عربی (آقایان لاجوردی، اسودی، اسماعیل پور، داوری و ذوقی) که با ما درس (قواعد و تجوید) می گرفتن همان جلسه اول می گفتن «طاغی های ارتباطات 84 شمایید؟» نیمسال دوم 85-86 واقعا چه کردید؟ به شما ایمیل نزدیم؟ از همون موقع فهمیدم که فقط خدا با ماست! اون موقع کجا بودید؟ ما هشتادوچهاری ها از اون موقع داغ بر سینه داریم. ما از حقوق اولیه خودمان بازمانده ایم. شورای مشورتی می خواهیم چه کار؟ اینها خوبست ولی الان مسائل بزرگتری است. اول، این جسد بی جان را احیا کنید و سپس تصمیم بگیرید که آیا آب پرتقال هم بدهیم خوبست! اومدید تو فضای فکری من؟ دیدید تو این دنیای به این بزرگی چقدر تنهام؟ همین ترم خواهیم دید که در مورد درس سیاستگذاری ترم قبل چه می کنید! (الان می فهمید که معنای «مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان» یعنی چه؟ نکند آن مطلب را نخوانده اید؟ کامنتی از دانشکده و مسئولین دانشگاه یادم نمی آید.) فعلا نارضایتی بچه ها از وضعیت درس به جایی رسیده که یکی از بهترین بچه های دانشگاه گفته حاضرم این درس حذف بشه، دوباره یه ترم دیگه با بدترین استاد ممکن بگیرم! من هم موافقم. فکر می کنم همه موافقند! بگذریم.

انشالله اگه روزی سه بار اینترنتمان قطع نشود، (و یا کمی ارزون حساب کنند! یا منطقی حساب کنند!) حرفهایم رو رو همین وبلاگ می نویسم. خب، اگه امروز من شروع به حرف زدن می کردم، باید این حرفها رو می زدم و جنجالی درست می شد که همه زحمات و تلاشهای بچه ها و اساتید را نابود می کرد!

·                                 من امروز فقط برای شفاف سازی نوشتم، نمی خواستم جنجالی بشه، اولش هم خیلی خودسانسوری کردم ولی بیشتر نشد!

·                                 وآخر دعونا ان الحمدالله رب العالمین...

و اینک گزیده ای از کامنتها و نظرات:

نویسنده: خودم

پنجشنبه 23 آبان1387 ساعت: 23:40

فقط انصاف را رعایت کنید! من یه دانشجوام که دکترا می خوام برم!

  

نویسنده: حسین براتی

شنبه 25 آبان1387 ساعت: 0:28

سلام حمید جان

الحق که درد دل ماها رو نوشتی. کاری نمیتونم بکنم جز حمایت و تصدیق!

راستی حیف که نتونستم تو اون جلسه شرکت کنم. میدونی که قضیه مسافرت...

 

نویسنده: مهدی یوسفی

جمعه 24 آبان1387 ساعت: 18:50

با سلام

من هم داشتم بر رسانه ای کردن موضوع فکر میکردم

به نظر منما همه مراحلی که میبایست قبل از این مرحله انجام می دادیم را انجا داده ایم و برخورد روز پنجشنبه اساتید ما را در این تصمیم قطعی کرد

همان موقع که در مورد مولانانوشتم قید وبلاگ برتر بودم را زدم

منتظر مطلب من باشید

........................................................

پاسخ مدیر وبلاگ: جوون! ما حرفامونو نوشتیم! این طور که شما نوشتی، دوباره به ما می گن: آفرین از سیاست رسانه ای ات خوشم آمد! اگه می خواستم رسانه ای اش کنم، فقط به همین موضوع می پرداختم و این موضوع رو کامل می نوشتم؛ این وبلاگ داره جریان عادی اش رو طی می کنه. همین!

وب سایت

 

نویسنده: تائو

جمعه 24 آبان1387 ساعت: 15:20

نمی دونم چی بگم وقتی هنوز نمی دونم دانشجوی چه کدی هستم بعداز 7 ترم و 60 واحد گذرونده(یعنی 120 واحد مونده و 1ترم) ولی هر اتفاقی داره میافته به نظرم برای من خوبه پس پشتتونم.

C:\Users\Mochol\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01\clip_image001.gif

 

نویسنده: مصطفی پورمحمدی

شنبه 25 آبان1387 ساعت: 11:9

خیلی خوب بود حمید جان.

وب سایت

 

نویسنده: اشنا

شنبه 25 آبان1387 ساعت: 12:42

جلسه برای من هم مفید بود . من سعی کردم کمک کنم تا با هم از تفکر تقلیدی و تکرار گفته ها به جای تعمق در مفاهیم عبور کنیم.بدره / یوسفی / صابری / کشفی / هما زاده و همه حاضران و غائبان آن جلسه بخشی از عمر بازگشت ناپذیر من هم هستند همان گونه که چه بخواهید و چه نخواهید ما هم جزئی از وجود معرفتی شما هستیم. خدا نیاورد روزی را که "دکتر آشنا در جهت هدفی که داشت، فوق العاده ظاهر شد و به تعبیر موقت وبلاگ دروازه گربه جفت پا رفت رو شکم محسن بدره! (با عذر خواهی از همه!) " . من ترجیح می دهم با قلب و مغز افراد سر و کله بزنم .

من مشکل را در ابعادی کمی متفاوت از دوستان ارزیابی می کنم و ان شا الله در باره آن ابعاد خواهم نوشت.

 

نویسنده: وحید صابری

شنبه 25 آبان1387 ساعت: 15:11

چون دوست، دشمن است شکایت کجا بریم؟""

شعر قشنگیه برای وضعیت ما در این دانشگاه . وقتی شکایت به رئیس دانشگاه میبریم که .... . شکایتمان را به اساتید خودمان که میگوییم انگار اصلا نمی فهمند که ازچه سخن میگوییم. بگذریم که بخی از اساتید شان خود را بالاتر از پاسخگویی به یک سری دانشجو میدانند حال آنکه در اردوی بصیرت که در حقیقت ما میخواستیم برای آینده زندگیمان تصمیم بگیریم با سر آمدند و چنان پرشور از رشته صحبت که میتواست هر تازه کنکور داده ی تازه کاری مثل ما را حسابی ... میکردند.

اساتید محترم! بدانید که از نظر من اساتید دانشکده تبلیغ بسیار باتقوا و شکسته نفس بوده اند که با حرف چند دانشجو دانشکده را تعطیل میکردند . البته مسلما آن دانشجویان حرفهای خود را علمی مطرح کردند ولی مگر ما این کار را نکردیم؟ من به عنوان فرزند کوچک شما و من باب امر به معروف و نهی از منکر شما را به همان تقوایی که از اساتیدتان دیده اید دعوت میکنم. چرا که هرکس که یک دانشکده را تاسیس میکند شرعا در برابر عمر تک تک دانشجویان مسوول است. منی که از همان اول گزینه اولم کار فرهنگی و این رشته بود و میگویم که اگر صد بار دیگردر این زمانه متولد شوم باز هم به سراغ چنین رشته هایی میروم و اکنون نیز در حد توان و ارده در صدد کسب علم در این زمینه هستم و زحمت آن را میکشم به شما میگویم که در آن دنیا هفت سال از بهترین سالهای عمرم را از شما طلب میکنم.! جناب آقای مهدوی شما در این دانشگاه امام جماعت هستید اما با مراجعه به وجدان خود بگویید که آیا صحبت های شما در اردوی بصیرت صادقانه بود؟ ما به حساب حرفهای شما به این دانشگاه آمدیم و حالا شما میگویید چون شما من را انتخاب نکردید من به شما پاسخگو نیستم!!!! ما همان روزی شما و باقی دانشگاه را انتخاب کردیم که برگه ی ثبت نام را پر کردیم! وظیفه ی شرعی ما ابلاغ این مطلب بود و بی شک وظیفه شرعی شما پاسخگویی به کسلانی است که عمر خود را در دو دست شما قرار دادند.

والسلام علی من اتبع الهدی

 

نویسنده: مهدی یوسفی

سه شنبه 28 آبان1387 ساعت: 16:21

عبارت دکتر آشنا "از تفکر تقلیدی و تکرار گفته ها به جای تعمق در مفاهیم" توهین صریح به شعور تمام مخاطبین جلسه بود/ ایشان این عبارت را در خود جلسه هم گفتند

متهم کردن صحبت‌کنندگان که دانشجویان در آستانه فوق لیسانس بودند و اکثراً به لحاظ علمی و پژوهشی از ممتازین دانشگاه بوده‌اند و دارای مسئولیت‌های مهم و کلیدی در بسیج و گزینش دانشگاه بوده‌اند به "تفکر تقلیدی و تکرار گفته‌ها" اتهام بزرگی است که حاظرین در جلسه می‌توانند ارزیابی درستی از میزان اعتبار این گزاره آقای دکتر داشته باشند. جالی است که تفکر مشحون از ارکان پست‌مدرنیته دکتر آشنا (لاقل آنگونه که در جلسه بروز پیدا کرد) چگونه جرئت جزمیت و اطلاق لااقل در یک موضوع مشخص را پیدا کرده است!

سایر مستمعین و تأیید کنندگان صحبت‌ها همه افرادی عاقل و بالغ بودند و در خود جلسه نیز تصریح داشتند که مباحث را پیگیرند و متوجهند.

آن‌چه که در جاسه به نحو بارزی خود را نشان داد رویکرد خاص دکتر آشنا در به انحراف کشاندن جلسه در جهت نرسیدن به نتیجه مشخص بود. ایشان سوال بسیار روشنی را بعد از 3 بار تکرار هر سری به نحوی پیچاندند و بعد که اصل سؤال دوباره تکرار شد از پاسخ سرباز زدند.

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۵
حمید درویشی شاهکلائی

در سری قبلی پاورقی، کمی بیش از معمول جنجالی شده بودیم. هر چی می نوشتیم آشوب و جنجال می شد. مشکل اینجا بود که نه فقط بچه ها، اساتید هم برداشتهای خارج از متن زیادی می کردند که اصلا درست نبود. خیلی از چیزهای تصادفی به حساب تدبیر رسانه ای مناسب ما(!) گاشته می شد و ... این یکی از آن مطالب جنجالی است که برای پنج شنبه سیاه(1) همان پنج شنبه ای که انقلاب بچه های ارتباطات زمین خورد! نوشته شد. پنج شنبه دوم بعداز روز تاریخی 14 آبان! روز دو تجمع دوستانه مقابل دانشکده!

 

یکبار دیگر این بدیهی نکته را همین جا تذکر می دهم که این وبلاگ صرفا دربردارنده برداشتهای شخصی من می باشد و قابلیت چندانی برای استناد ندارد!

1-  وقتی نمی شود نوشت = وقتی نمی شود ننوشت!

من بچه خوبی ام!

یادی از وبلاگ یه مسافر

برای جریان نقد دانشگاه، و بالتبع برای جریانات نقد دانشکده و کلا برای نقد (حتی نقد دانشجویان که رفتارهای دانشجویی که نمونه هایی از آن را در وبلاگ دروازه گربه دیدیم.) من بهترین وسیله رساننده به هدف رو استفاده از فضای وب می دانستم و می دانم. (البته نه به آن گونه که بیرون دانشگاهی ها آن را ببینند. وبلاگی که فقط کاربران آن (دانشجویان، اساتید و کارمندان) امکان و وظیفه مشاهده آن را داشته باشند.) از این بحث روش شناسی که بگذریم؛ (بله، من موافق این روش حرکت و این روش گفت و گو نیستم ولی از باب حمایت از حرکتهای دانشجویی اصلاحی از باب اکتفا به حداقل...) مگر می ذارن ما تو وبلاگ مطلب بنویسیم! (نه! دیگه نمی خوام از وضع افتضاح اینترنت دانشگاه بنالم. نمی خواهم بگم با این وضع که روزی سه بار اینترنت ما قطع می شود ...) یا دانشجوها سوء استفاده می کنند و یا اساتید «بد» می فهمند! چرا فکر می کنید که همه اش توطئه است و سیاست رسانه ای و ... پشت این مطالب ماست؟ به خدا ما این یادداشتهای شخصی خاطرات روزانه ای که تو وبلاگ می نویسیم چند بار سانسور و حذف می کنیم که کسی برداشت ناجور، استفاده ناجور نکنه. خداییش دانشجو به مظلومیتِ من، به صبوریِ من، به آرامش، به سکوت، به ... ِمن دیدید که حتی اگه سرش رو ببرید، به خاطر مصالحی بالاتر حرف نزنه؟ در اوج بحران من فقط گفتم این حماقته که سیستم توجه نمی کنه 330 بزرگتر از 168 است. (330، تعداد ساعتیه که هفته شانزدهم باید می داشت که ما برای انجام تکالیف آن هفته صرف آن می کردیم، البته بدون ساعات کلاس رفتن، نماز و عبادت، خوردن و خوابیدن، ورزش و تفریحات سالم، دیگر وظایف دانشجویی و انسانی (مثل عدالتخواهی و ...) یعنی اون عدد سرانگشتی 280 بعد محاسبات دقیق تر به 330 ساعت و 10 دقیقه افزایش یافت! (حال محاسبه کنید ضریب جدید حماقت سیستم را!)) ما بچه خوبی هستیم! سر به زیر! برای همه درسها جزوه می نویسم! (تقریبا) همه تکالیف رو انجام می دهم. تو وبلاگم، تو قطار، جاهای مختلف، کلی از دانشگاه و رشته و نظام و انقلاب و اسلام تعریف کردم و دفاع کردم! معدلم (اگه اساتید وکارمندا (= سیستم) سوتی ندهند و خودم هم پیگیری کنم) همیشه بالای نود بوده و هست و خواهد بود! هفته ای تقریبا یکبار استخر، ورزش روزانه (بعضی روزا!)، نونوایی و تمیز کردن اتاق و ...! عاشق و آمر و عامل کار علمی هم هستم! (انشالله) مثلا یه مدت وبلاگی به اسم یه مسافر زده بودم و می خواستم که رو این زمینه کار بکنم که سفر رو عشق است! شرحش این بود: «سفرهای مذهبی دانشجویی: سفرهایی که باید رفت!» اجمالا می شد فهمید که می خواستیم بگیم و تو این زمینه کار کنیم که

 1- ما معتقدیم رسانه سفر، اگر بهترین نباشد، از نظر من بهترین است! و این حوزه را برای خود انتخاب کرده ام! (هنوز هم این طور فکر می کنم! نبینید که این همه از رسانه کتاب و کتابخوانی نوشتم! اینجا رو ببینید که هنوز دوست دارم پایان نامه رو رسانه راهیان نور کار کنم!)

 2- همون طور که تو پروپزال پایان نامه نشون دادم، دوست دارم (و فکر می کنم باید) روی این قشر جوون و نوجوون کار کرد. البته تو حال و هواهای سال اول و دوم تاکید زیادی روی قشر دانشجو داشتم که الان با 4 سال سابقه دانشجویی اون تاکید رو ندارم ولی به نظر میآد بهتره داشته باشم.

 3- چرا سفرهای مذهبی؟ و چرا به ویژه عمره دانشجویی؟ ساده است! یکیش آرمان تبلیغ اسلام! دومیش آدم این سفرا رو که میره یه تغییری می کنه در حد تیم ملی! البته بین این سفرا، اعتقاد دارم بیشترین تاثیر برای همین راهیان نوره که توش ادبیات ساده زیستی و زندگی راحت دیده می شه. خدایی که در همین نزدیکی است. نه ادبیات رفاه زده زندگی در هتلهای 5 ستاره عمره دانشجویی عربستان وهابی سعودی! به هر حال مطالعات قبلی من ثابت می کرد که مسافرت اساسا پدیده ای دینی است و باید سفر رفت و اولین توریستها همان زائرها بودند و ... . ولی... . کسی دستم رو نگرفت کمکم کنه، کاری بشه. (شاید مشکل از من بود که نتونستم کسی رو پیدا کنم که باهاش کار کنم!) بگذریم از این بحثها؟

 اصلا از یه دانشجو چی می خواهید که من ندارم؟!!!! از این بحث هم بگذریم. چون اصلا کسی رو خوب بودن من شک نداشته و نداره!

داشتم می گفتم (یا می خواستم اینم بگم) که این برداشتهای غیر واقعی از آنچه به ضرورت اقتضائات نوشته می شود؛ چه از سوی دانشجویان فلان سوءاستفاده گر و چه از سوی اساتید محترم نمی ذاره راحت بنویسیم. اصلا خیلی وقتها نمی ذاره بنویسیم. مشکل اینجاست که می ترسم حتی از سکوت من استفاده هایی بشه و بعدا بگن این معنا از سکوت رسانه ای شما برداشت شد که... . پس بذارین مثل همیشه روراست ولی راحت حرف بزنم. از این هم بگذریم و به مرور وارد اصل مطلب بشیم:

2-  جلسه نقد رشته و دانشکده صبح پنج شنبه که (شاید) قرار بود همه باشن

از همین جا شروع کنیم و درباره چند محور بنویسیم. (نه لزوما مهم ترین محورها!)

 تعداد زیادی دانشجویان به شهرستان خود نرفتن فقط به خاطر این جلسه و با این کار عملا یک ماه دیدار خانواده شان به تعویق افتاد. البته بعضی ها که تعدادشان بسیار کم است، به دیدار خانواده رفتند. بسیاری از تهرانی ها که کلاسهای دانشگاه رو ساعت 8 نمی آن، تو این جلسه حضور بهم رساندند. واقعا تشکر می کنم. موقعیت فوق العاده حساس یک هفته قبل امتحانات هم نتوانست عامل ضعیف کننده حضور بچه ها باشد. بچه ها خوب آمدند. توجه: اینها همان بچه هایی هستند که کلاسهای درس، نشستهای شنبه، سایر همایشها و برنامه ها را بسیار ضعیف شرکت می کنند. امثال من که 7 تا 11 آخر هفته رو به مناسبت کسری خواب هفته می خوابند هم به موقع آمدند!
از حضور اساتید
(برای سه نفر هم می شود جمع بست.) هم تشکر می کنم ولی ای کاش لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی! به هر حال با این که از 10 روز پیش هماهنگ شده بود، فقط آقایان دکتر همایون، بشیر و آشنا آمدند و بقیه نیامدند. من هیچ گونه نتیجه گیری نمی کنم. شاید مصلحتی بوده که نیامدند. شاید دلیل قانع کننده ای. شاید ... شاید... (تکرار شاید تا 70 بار! (یه جا باید این رویکرد اسلامی خودش رو نشون بده!)) راستی اهمیت ما قشر دانشجو برای اساتیدمان کجاست؟ شما چه فکر می کنید؟ (منتظر کامنت و نظر همه (اساتید و دانشجویان) تو این مورد هستم.)

از من نپرسید!

یکی از اساتید که تو جلسه اولی ادعا می کرد که همه مباحث به وی مربوط می شود و اصلا به خاطر ایشان جلسه با اینقدر تاخیر برگزار شده بود، هیچ حرفی برای گفتن نداشت و برای بار دوم (نوبت اول در هفته دعوت) تکرار کرد که در مورد مباحث فلسفی و مبانی و این حرفها از من نپرسید، بلد نیستم!

جای تعجب!

جای تعجب بود که مطالب مندرج در منشور رشته(مانیفست) برای یکی از اساتید تازگی داشت. (البته جای تعجب نیست مثلا همین الان چند درصد از شما دانشجویان و اساتید، می دانید تعداد واحدهایی که دانشکده آنها را ارائه می دهد چند تاست؟ واحدهای عمومی (=غیر دانشکده ای  یعنی اعم از عربی، زبان، معارف، عمومی) چندتاست و چه نسبتی بین این دو برقرار است. فردی که بدون تقلب صحیح جواب بدهد، یه بار بوفه مهمون من!) شنیدم یکی گفته واحدهای ما هشتاد و چهاری ها و به بعد 20 واحد از دو کد قبلی بیشتر شده! در اینجا ضمن تکذیب این خبر اعلام می داریم گرچه طبق ترم بندی ها، 10 واحد کمتر شده، یک ترم به طول دوره حضور ما در زندان سبز اضافه شده است!

حالا که توهین، خداحافظ!

«به ما توهین شده، پس می روم.» این حق اولیه هر فردی است که در برابرتوهین واکنش نشان دهد. دو نکته: جایگاه بحث نیت در ارتباطات که آن همه رویش تاکید کردیم و می کنید کجا رفته؟ نکته دوم: پس ما دیگر حرفی نزنیم. چون الفاظ مودبانه توهین تلقی می شوند! البته من که علنا فحش می دهم، البته اگه این فحش های به سبک من اشکال داره، باید بگم که اینا رو تو دانشگاه امام صادق و اتفاقا از همین اساتید امام صادقی یاد گرفتم!

«چرا همه حرف نمی زنن؟»

«چرا همه حرف نمی زنن؟» الان خوب که فکر می کنم:

 1- طبیعی است که آرای متفاوت وجود دارد. ولی همه طی جلسات متعددی به توافق رسیده اند که چه مباحثی طرح شود و قرار شد چند نفر به نمایندگی حرف بزنند. یعنی این اختلافها آنقدر مهم نیست که اتحاد دانشجویان خدشه دار شود.

2- وقتی دکتر همایون درمورد مباحث بنیادین و چارچوب تئوریک حرف نمی زند، من (یعنی خودم، نه من نوعی دانشجو) که یک دهم علم و تجربه ایشان را ندارم چه بگویم؟ فقط چند نفر از بچه ها تو این زمینه کار کرده اند و بقیه هم دیدند که گویا این حرفها آنقدر ها هم بیراه نیست! بعلاوه اگه صحیح باشد، دفع خطر احتمالی عقلا واجب است! واقعیتش اینست که ما (بعضی از ما) اندازه فهم خودمان نه می توانیم مخالفت کنیم و نه موافقت. علمش را نداریم. به هر حال مطرح کردن این مباحث، مسلما به شناخت بیشتر رشته از دیدگاه موسسان کمک کمک می کند. البته جوری برنامه ریزی شده بود که در هر 4 حوزه (بنیادی، آموزشی، مدیریتی، پژوهشی) چندین نفر از کدهای مختلف حرف بزنند. مثلا من قرار بود پاره ای از مسائل آموزشی کدهای جدید(84 و بعد) را ارائه کنم که به درخواست دکتر همایون همان ابتدای کار، مسائل آموزش از دستور خارج شد و تنها بحثهای بنیادی که بیشتر به آقای همایون مرتبط می شد...

درباره دکتر آشنا

 در کل از محل نشستن، رفتارها، حرکات، لبخندها، واژگان به کار برده، جملات تعیین کننده جهت بحث و... خیلی خوشم آمد. دکتر آشنا یعنی کاربرد عملی فرهنگ و ارتباطات در زندگی روزمره. من واقعا دارم خیلی چیز یاد می گیرم. همیشه صرف مشاهده ایشان یک کلاس آموزشی بوده است. (قابل توجه اساتید تفسیر این ترم که تفاوت آشکاری بین حرفهای همان جلسه شان با رفتار همان جلسه شان ما را دیوانه می کند!) دکتر آشنا در جهت هدفی که داشت، فوق العاده ظاهر شد و به تعبیر موقت وبلاگ دروازه گربه جفت پا رفت رو شکم محسن بدره! (با عذر خواهی از همه!)  با این دیدگاهِ ایشان که عمده بحث سردرگمی دانشجویان، به خاطر عدم پیوند دروس عمومی و تخصصی است (یا همچین تعبیری) کاملا موافقم. (من عمده مشکلات را در سیستم دانشگاه می دیدم و می بینم. همون بحث سیستم احمق که جز را گفتم و کل را مراد کردم! (فکر کنم با این جمله برای خود مشکل درست کرده باشم!) حتی بیشتر مشکلاتی که دیگران به دانشکده ربط می دهند. البته دانشکده باید نسبت خود را با دانشگاه نه تنها مشخص بلکه تغییر دهد. این باید، باید الزام آور نیست؛ بلکه چیزی از سنخ وجوب شرعی است!) البته تاملات دوستان کدهای مختلف در مورد پراکندگی دروس تخصصی باید پاسخ مناسبی یابد. از سوی هر کسی که می تواند و احساس مسئولیت می کند.

(احتمالا یا تقریبا) تنها نکته ای که دکتر آشنا پذیرفتند همین بحث فاجعه دروس عمومی است که در سیستم احمق گوشه ای از آن رو کردم و بقیه اش رو حضوری بحث کردم. من به شخصه این استدلال که «دروس عمومی به ما تحمیل شده است.» را نمی پذیرم. آن هم از سوی امثال دکتر آشنا که هر چه خواسته اند کرده اند.
(یه ذره تند بریم؟!) دو برابر واحدهایتان(61 در برابر 115) به دانشجوی شما واحد ... تحمیل کنند که هیچ ارتباطی با وی و رشته اش ندارد و شما بگویید بر ما تحمیل شد! 12 واحد فقه تخصصی تا ترم دوازدهم (یک ترم پس از اتمام کلیه دروس!) باید بخوانیم درحالی که دانشکده هیچ نقشی در زمینه محتوای آن، استاد آن، حجم آن و اصلا هیچ نقشی نداشته باشد؟ (البته مورد مخصص نیست و شامل کلیه 115 واحد عمومی می شود.) اصلا چگونه اسم دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات است درحالی که هیچ واحدی و یا سر فصلی به آن اختصاص نیافته؟ (اگه یافته، رو کنید و ما رو آرام کنید.) شما (در لیسانس) فقط تعداد یک سوم واحد های ما را ارائه می دهید و هیچ درس و یا سرفصلی که رنگ و بوی معارف اسلامی داشته باشد، ندارید. اگر چیزی فراتر از علاقه شخصی ارائه داده اید رو کنید! اوج بحث من همین جاست! کسی خود را مسوول پیوند معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات نمی داند. کسی اصلا این کلمات را یک کل به هم پیوسته نمی بیند! دروس عمومی که کاملا جداگانه ارائه می شوند و هیچ رویکرد فرهنگی و ارتباطی به آشکارترین مباحث مرتبط ندارد. چرا باید داشته باشند؟ ما معمولا حتی در دروس عمومی، اقلیت کلاس هستیم. فرض که نباشیم هیچ استاد خود را مسئول برقراری این پیوند نمی داند. البته هر کی نتونه، حاجی لک می تونه حتی پیوند بین درس تربیت بدنی و فرهنگ و ارتباطات برقرار کنه. هیچ کس گامی بر نمی داره و هیچ کس هم خودش را مسئول نمی دونه و مسئول نیست. دانشکده واحدهای تخصصی (غربی) خودش را ارائه می ده. بخش عمومی هم تو فضای خودشه (و فعلا حتی نفهمیدند که میشه تحریر امام خمینی رو درس داد. میشه از ارث مجوس صرف نظر کرد. میشه بحث مستحبات افتادن شتر در چاه را نگفت. میشه به جای اینها بحثهای اتفاقا هم فرهنگی و هم ارتباطی مثل کتاب الجهاد، کتاب الحج را درس داد.) بخش عمومی که دروسش رو برای همه ارائه می ده. فرض شرایط مهیا باشه، بچه های بقیه رشته ها که تو کلاسهای عمومی ما هستند، هیچ تمایلی به شنیدن این بحثه شاید نداشته باشن. نه بخش عمومی، نه دانشکده، نه هیچ جای دیگه خودش رو مسئول بزرگترین وظیفه دانشگاه، مهم ترین دغدغه رهبری، وظیفه اول هر منتظری نمی دونه! (همه اینها به تصور من است!) تولید علوم انسانی اسلامی(با فرض پذیرش اینکه این روش دانشگاه ما درست است) کشکاً پشما! حرفهای آقا کشکاً پشما! به هر حال فکر می کنم «واو بعد معارف اسلامی» در عبارت دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات به معنی «نه» ( دانشکده معارف اسلامی؟ نه! فرهنگ و ارتباطات) و در اسم رشته به معنی واو جدایی انداز و سکولار ساز باشه. اگر شواهد و قرائنی خلاف این گفته دارید، رو کنید! البته تقریبا همه حرفهای من مستند به سخنان حداقل یکی از اساتید و واقعیتهای موجود بود.

نمی دونم شاید چون من هشتادوچهاری ام و سری جدید دروس عمومی رو می خونیم، به خاطر توجه و درگیری عملی با فاجعه دروس عمومی، به خاطر عمق فاجعه دروس عمومی (از تمامی ابعاد آن) مشکلات دروس تخصصی را نمی بینم. عمق فاجعه دروس جدید عمومی به حدی است که هشتاد و سه ای ها قبلا چندین بار با مشاهده وضع فلاکتبار ما گفته اند:  خدا را شکر ما هشتاد و چهاری نشدیم!

·                                 به هر حال ملاحظات زیاد است! اصلا این سوال از وقتی که فهمیدم ما 12 واحد فقه تخصصی داریم که یه حاج آقا تو دانشکده الهیات براش تصمیم می گیره و البته به خاطر سوتی های کارمند دانشجوی اونجا معلوم نیست چه بلایی سرش بیاد (از سوتی های این کارمند: به یه استاد نگفته که این ترم براش یه درس دیگه ای هم گذاشته اند! درس ارائه شده و استاد از حضور در کلاس امتناع می کرد که چرا بعد دو هفته باید بفهمم که چنین درسی را هم دارم؟!!!!! می بینید با سرنوشت ما چطور بازی می شه!) از همون روز این سوال برام پیش اومده که مگه برای 12 واحد مطلب دارند؟ هشتاد و سه و دو از چهار واحدش می نالید که استادش مجبور شده برای پر کردن ساعت کلاس، همه چیز رو به اسم فقه فرهنگ و ارتباطات بگه و اراجیف بافی کنه؛ ما باید با 12 واحد و 6 ترم چه کنیم؟ اونم 6 ترمی که ... . اصلا فرض برای 12 واحد مطلب داشته باشیم؛ رو چه حسابی 12 واحد فقه فرهنگ و ارتباطات؟ اصلا چرا ما یک صدم واحد تفسیر موضوعی فرهنگ وارتباطات نداریم؟ اصلا چرا تناسبی نیست؟ اگه قراره 12 واحد فقه اش رو بخونیم، 24 واحد نظریه ها، 24 واحد مبانی، 12 واحد روشها، یه چند واحد فلسفه فرهنگ و ارتباطات.... اینقدر واحد لازم داریم! (البته رو تعدادواحدها همین جوری نوشتم، زیاد درست نیست، روح مطلب مهمه.) روش شناسی پیوند معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات لازم داریم. (خوبه ها! یه درسهایی باشه که روش ترکیب علوم رو به ما یاد بده. یه چیزی مثل جلسه روش شناسی مطالعات بین رشته ای دکتر پاکتچی و بحث دانش خادم و مخدوم و این جور حرفا که برام مفید بود. راستی تفکر انتقادی ما چی شد؟ روش حساب کرده بودیم!) اگه (شما ای دانشجو، ای استاد، ای کارمند، ای...) می گید لازم نداریم، حرفی نیست؛ یا بیشتر از من می فهمید یا کمتر از من که در هر صورت حرفی نیست! اصلا این حرفها به ما چه؟ (اینو به بچه های حقوق84 گفته اند! گفته اند: به شما چه ربطی داره که چی می خونین یا نمی خونین! لیست واحدها رو می خواین چی کار؟!)

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۷:۵۴
حمید درویشی شاهکلائی
چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ

پیام شش آبان (۶ آبان ۸۱) رهبری به جنبش دانشجویی

پیام ۶ آبان امام خامنه‌ای
به دانشجویان در ابتدای دهه ۱۳۸۰ شمسی

خوب است دانشجویان دهه ۹۰ هم در سالگرد این پیام، این پیام‌ها را بازخوانی کنند و اگر هم خدا خواست، کمی به سمت عملی‌کردن بروند.
مثلاً هر پدیده ضدعدالت در واقعیات کشور مورد سؤال قرار بگیرد.

هربار که این پیام را می‌خوانم می‌بینم هنوز هم همین‌چیزها مسئله کشور ماست: میدان دادن به عناصری که زرنگی و پررویی آنان همه گلوگاه‌های اقتصادی را به روی آنان می‌گشاید!

عدالت...
@Pavaraqi


حضرت‌ آیت‌الله‌ خامنه‌ای‌ رهبر معظم‌ انقلاب‌ اسلامی‌ خطاب‌ به‌ دومین‌ همایش‌ سراسری‌ «جنبش‌ دانشجویی‌؛ گذشته‌، حال‌، آینده‌» پیامی‌ صادر فرمودند. متن‌ این‌ پیام‌ که‌ توسط حجت‌الاسلام‌ و المسلمین‌ آقای‌ صدر قرائت‌ گردید به‌ این‌ شرح‌ است‌:


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم‌
 جوانان‌ و دانشجویان‌ عزیز 
 در این‌ گردهمائی‌ دانشجویی‌ مجموعه‌های‌ متعددی‌ از دانشجویان‌ شرکت‌ کرده‌اند. این‌ نقطه‌ی‌ روشن‌ دیگری‌ است‌ که‌ جذابیت‌ طبیعی‌ گردهمایی‌های‌ دانشجویی‌ را مضاعف‌ می‌سازد. 
 دانشجوی‌ متعهد و آگاه‌ از پیش‌ از انقلاب‌ تاکنون‌ همواره‌ در جستجوی‌ مهمترین‌ مسائل‌ جاری‌ کشور بوده‌ است‌. او با انگیزه‌ی‌ آگاهی‌ و نشاطی‌ که‌ لازمه‌ی‌ محیطهای‌ دانشجویی‌ است‌ در پی‌ آن‌ است‌ که‌ آرمانهای‌ والا و تعهدآور خود را در پیگیری‌ این‌ گونه‌ مسائل‌ جستجو کند و در راه‌ تحقق‌ آن‌ گام‌ نهد. این‌ نیز خصوصیت‌ طبیعی‌ دیگری‌ برای‌ محیطهای‌ دانشجویی‌ است‌.
 امروز سرآغاز فهرست‌ بلند مسائل‌ کشور مسئله‌ی‌ عدالت‌ است‌. دانشجوی‌ جوان‌ اگرچه‌ خود برخاسته‌ از قشرهای‌ مستضعف‌ جامعه‌ هم‌ نباشد، به‌ عدالت‌ اجتماعی‌ و پر کردن‌ شکافهای‌ طبقاتی‌ به‌ چشم‌ یک‌ آرزوی‌ بزرگ‌ و بی‌بدیل‌ می‌نگرد. 
 این‌ احساس‌ و انگیزه‌ در دانشجو پر ارج‌ و مبارک‌ است‌ و می‌تواند پایه‌ی‌ قضاوتها و برنامه‌های‌ عملی‌ او برای‌ حال‌ و آینده‌ باشد. 
اگر عدالت‌ ــ عدالت‌ واقعی‌ و ملموس‌ و نه‌ فقط سخن‌ گفتن‌ از عدالت‌ ــ آرزو و آرمان‌ و هدف‌ برنامه‌ریزی‌هاست‌، پس‌ باید هر پدیده‌ی‌ ضدعدالت‌ در واقعیات‌ کشور مورد سؤال‌ قرار گیرد. 
 مسابقه‌ی‌ رفاه‌ میان‌ مسؤولان‌، بی‌اعتنایی‌ به‌ گسترش‌ شکاف‌ طبقاتی‌ در ذهن‌ و عمل‌ برنامه‌ریزان‌، ثروت‌های‌ سربرآورده‌ در دستانی‌ که‌ تا چندی‌ پیش‌ تهی‌ بودند، هزینه‌ کردن‌ اموال‌ عمومی‌ در اقدامهای‌ بدون‌ اولویت‌، و به‌ طریق‌ اولی‌ در کارهای‌ صرفا تشریفاتی‌، میدان‌ دادن‌ به‌ عناصری‌ که‌ زرنگی‌ و پررویی‌ آنان‌ همه‌ی‌ گلوگاههای‌ اقتصادی‌ را به‌ روی‌ آنان‌ می‌گشاید، و خلاصه‌ پدیده‌ی‌ بسیار خطرناک‌ انبوه‌ شدن‌ ثروت‌ در دست‌ کسانی‌ که‌ آمادگی‌ دارند آنرا هزینه‌ی‌ کسب‌ قدرت‌ سیاسی‌ کنند و البته‌ با تکیه‌ بر آن‌ قدرت‌ سیاسی‌ اضعاف‌ آنچه‌ را هزینه‌ کرده‌اند گرد می‌آورند.
 اینها و امثال‌ آن‌ نقطه‌های‌ استفهام‌ برانگیزی‌ست‌ که‌ هر جوان‌ معتقد به‌ عدل‌ اسلامی‌ ذهن‌ و دل‌ خود را به‌ آن‌ متوجه‌ می‌یابد و از کسانی‌ که‌ مظنون‌ به‌ چنین‌ تخلفاتی‌ شناخته‌ می‌شوند پاسخ‌ می‌طلبد و همچنین‌ در کنار آن‌ از دولت‌ و مجلس‌ و دستگاه‌ قضایی‌ عملکرد قاطعانه‌ برای‌ ریشه‌کن‌ کردن‌ این‌ فسادها را مطالبه‌ می‌کند. 
 امروز این‌ مهمترین‌ و مطرح‌ترین‌ مسئله‌ی‌ کشور ماست‌ و نسل‌ جوان‌ دانشجوی‌ متعهد و مؤمن‌ نمی‌تواند نسبت‌ به‌ آن‌ بی‌تفاوت‌ بماند. توفیقات‌ همگان‌ را از خداوند متعال‌ خواستارم‌.
 والسلام‌ علیکم‌ و رحمه‌ الله‌
 سیدعلی‌ خامنه‌ای‌
 06/08/1381

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۱۶:۵۷
حمید درویشی شاهکلائی
سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ

نشریه‌های هیئتی و مسجدی

دنبال نشریه برای مسجد و هیئت محله خود هستید؟!
۱- «فتح»، ویژه‌نامه باسابقه ماه‌نامه «حیات» بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه‌السلام است. این ویژه‌نامه هدف خود را رصد و تحلیل گفتمان انقلاب اسلامی برای عموم مردم قرار داده است. شب‌های محرم، فتح، ویژه‌نامه تخصصی هیئت میثاق با شهدا می‌شود. شما می‌توانید فایل آماده‌چاپ و قایل ویرایش فتح را دریافت کنید و یا با تغییراتی در مسجد خود منتشر کنید. (مثلا مصاحبه، عکس‌ها، یادداشت‌ها و خبرهایی مرتبط با محله خود را کار کنید.) فتح در اندازه یک برگه آسه (دوبرگه آچهار) قابل چاپ است. (@fathISU)
۲- «هیهات» هم امسال دومین سال خود را می‌گذراند. هیهات در یک برگه آچهار چاپ می‌شود. هیهات ویژه همین ۱۰ شب محرم است و در طول سال منتشر نمی‌شود. (@ayyamnet_ir)
۳- نشریه «سنگرمحله» امسال وارد چهارمین سال خود شده است. سنگر محله،‌ البته هفته‌نامه است و در قابلیت ویرایش و بومی‌سازی، پیشگام بوده است. (http://sangaremahalle.ir)
بچه‌های سنگر محله، امسال، بعد از پویش‌های خانوادگی (#بخشیدم) و مسجدی (#من_و_مسجد و #امام_جماعت_باس) پویش #هیئت_بهتر را (@heyatebehtar_ir) راه‌انداخته‌اند و به گفتمان‌سازی در این حوزه هم مشغول‌اند.
@pavaraqi

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۶:۲۹
حمید درویشی شاهکلائی

در طول سال‌های تحصیل، فایل‌های ارزشمندی را جمع‌آوری و یا تولید کردم! بسیاری از آن‌ها برای دانشجویان و علاقه‌مندان حوزه ارتباطات،‌ علوم انسانی و حتی مردم کوچه‌بازار هم مفید است.
زکات علم،‌ نشر آن است!
برای ارائه منظم و آسان فایل‌ها در اینترنت،‌ بهترین گزینه پایگاه‌های فروشگاه‌ساز هستند! فروشگاه‌ساز فایلی پیدا کردم که امکاناتی خوبی دارد. منتهی باید پول پرداخت! (البته قیمت‌ها در سطح نازلی قرار دادم تا همه بتوانند به سهولت استفاده کنند!)

به این ترتیب، فروشگاه اینترنتی فایل داریم‌نقطه‌آی‌آر متولد شد! 

اگر از فروشگاه اینترنتی فایل «داریم‌نقطه‌آی‌آر» خرید کنید، پول‌های شما صرف امور خیریه خواهد شد!
ما دنبال کسب درآمد نیستیم! 

از ایده‌ها،‌ نظرات و همکاری‌های شما هم استقبال می‌کنیم!


filesell
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۴۷
حمید درویشی شاهکلائی
جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۳ ب.ظ

زبان فارسی، اقتصاد مقاومتی، روز جمعه

قبلا شنیده بودم اینها همه خریدهای مهم شان را ایدئولوژیک انجام می دهند. سفیر اسبق ایران برایم تعریف کرده بود.


 چاوز حتی دوچرخه هم که می خواست برای مردم کشورش بخرد و کارخانه راه بیندازد بین تمام برندهای مطرح دنیا که در همین ایران خودمان هم نمایندگی دارند فقط دوچرخه ایرانی را راه داده بود. همینقدر علقه ای که بعضی مسئولین ما به موبورها و خرید از شرکت های اروپایی دارند را آمریکای لاتینی ها نسبت به کشورهای مبارز و شرکت های ایرانی دارند که فقط ما را راه می دهند. 


آمریکای لاتینی ها کلا همه شان همین طورند. مورالس کشورش معروف به کشور سیب زمینی است. وقتی می خواست کشاورزی بولیوی را متحول کند خیلی از کشورهایی که کشاورزی صنعتی دارند آنجا صف کشیدند ولی الا و لابد گفت صنعت تراکتور ایرانی سری در بین سرها در آورده و ما با افتخار تراکتور کشوری را می خریم که در برابر امپریالیسم سه دهه است ایستاده و از تراکتور سازی تبریز خرید کرد.  


 مورالس می گفت ما با مبارزان علیه امپریالیسم در همه جای دنیا همبستگی داریم و پولی که میخواهیم بدهیم چرا هزینه رشد صنعت یک کشور مبارز نشود؟ 

پیش خودمان بماند مسئولین دندان گرد ماهم دولا سه لا چنان با برادران انقلابی مان حساب کردند که حتی نرخی که به بولیویایی ها فروختند در بین نرخ های کشورهای همسایه شان در آمریکای لاتین هم بیسابقه بود. بگذریم...... 


امروز که برای سری مستندهای جدید ثریا در مورد آمریکای لاتین برای مصاحبه با کاردار بولیوی به سفارت خانه شان رفته بودیم در گیر و دار بهم ریختن اتاق جناب کاردار برای چیدن نور و دوربین و صندلی مصاحبه چشمم به ال سی دی اتاق کاردار افتاد و خشکم زد. در دنیای عجیبی داریم زندگی می کنیم. ال سی دی شان هم صنام خودمان بود.


#وحید_اشتری

@maktubat



ریشه مشترک دو مسئله

بخشی از مشکلات بی‌توجهی به زبان فارسی، همان مشکل بی‌توجهی به صنعت بومی است.
یعنی هر دو یک ریشه دارند و آن هم بی‌توجهی به فرهنگ خودی است.
خودباختگی شاخ و دم ندارد. «نمی‌شود،‌ نمی‌توانیم» را زیاد از زبان دوستانم می‌شنوم. 
زبان فارسی و اقتصاد مقاومتی، بهانه است؛ آزمون است. جمعه است. اگر از پس آزمون‌های ساده قبل ظهور بر نیایم،‌ از حوادث آخرالزمان هم نباید تعجب کنیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۳۳
حمید درویشی شاهکلائی
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۲۵ ب.ظ

زبان فارسی،‌ زبان انقلاب اسلامی است

🔻امام خامنه ای : بنده مطمئن نیستم ظرفیت زبان عربی به قدر ظرفیت زبان فارسی باشد| زبان فارسی، زبان اسلامی است که می‌تواند ملت‌ها را بیدار کند
امام خامنه ای در  مراسم افتتاحیه سمینار زبان فارسی در سازمان صدا و سیما، در اردیبهشت 1367 فرمودند:
" البته زبان عربی هم یقینا زبان پرظرفیتی است لیکن بنده مطمئن نیستم ظرفیت زبان عربی به قدر ظرفیت زبان فارسی باشد و در مواردی شک دارم که برخی از مفاهیمی که در زبان فارسی است در زبان عربی جا بگیرد. یعنی من نمی‌دانم که آیا حقیقتا می‌شود بعضی اشعار حافظ را در قالب عربی آورد، یا در اشعار عربی شعری پیدا کرد که دارای این همه ظرافت و معنویت باشد؟زبان فارسی، زبان انقلاب است. زبان اسلام راستین است و زبان اسلامی است که می‌تواند ملت‌ها را بیدار کند. قرآن و احادیث و متون اسلامی مایه حیات هر مسلمانی است، در این هیچ شکی نیست. همانطور که می‌دانید ما در قانون اساسی خود، آموزش زبان عربی را لازم و واجب دانسته‌ایم. ارادت ما و علاقه ما به زبان عربی چیزی نیست که برای کسی روشن نباشد و احتیاج به اثبات داشته باشد. اما من می‌خواهم بگویم آن زبانی که امروز می‌تواند مفاهیم اسلام انقلابی را به دنیا منتقل کند زبان فارسی است. زبان انقلابی و زبان اسلام انقلابی، زبان فارسی است. زبان فارسی ذاتا یک زبان کارساز است
یک زبان کامل و به این خوبی در اختیار ماست و بهترین مفاهیم و دقیق ترین آنها را می‌توان در این زبان گنجاند. ما باید قدر این زبان را بسیار بدانیم، چیز فوق العاده‌ای است، یک نعمت الهی است در اختیار ما. همانطور که کشور ما از لحاظ موقعیت جغرافیایی یکی از استثناهای دنیا است. همچنان‌که از لحاظ اقلیمی نیز کشور ما چیزهای ممتاز زیادی دارد، یکی از خصوصیات ما داشتن این زبان است و ما چه می دانیم، شاید یکی از عوامل افتخارات بزرگ این ملت همین زبان باشد. نمی‌توان از این نکته غافل ماند. می‌دانیم که در دنیای اسلام، ایرانی‌ها به عنوان یک قوم، بیشتر از تمام اقوام دیگر مسلمان برای اسلام کار کردند و در گسترش فرهنگ اسلامی تلاش کردند. اینکه چیز واضحی است. شکی نیست که در حدیث، تفسیر و حتی در لغت عربی، بهترین آثار را ایرانیها و فارسی زبانان نوشته اند. در فلسفه و عرفان که غوغاست و غیر ایرانی، انگشت شمار و معدود است، اکثرا همه ایرانی اند. این خصوصیاتی که ما در قوم ایرانی و ملت خودمان مشاهده می کنیم شاید یک مقداری از زبان این ملت ناشی شده باشد، از ظرفیت زبانی که در اختیار داشته نشأت گرفته باشد."
🔸منبع: مجله نشر دانش، مورخ خرداد و تیر 1367، صفحات 5 تا 8


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۵
حمید درویشی شاهکلائی
جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۴۷ ب.ظ

زبان فارسی و اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل

کارخانجات خودروسازی ما وقتی خودرویی را تولید می‌کنند، حتی آن خودرویی که لقب خودروی ملی به آن داده‌اند و قرار است آن را در ایران بفروشند، نامش را به انگلیسی در پشت آن نوشته‌اند. چه دلیلی دارد؟ مخاطب شما مگر انگلیسی‌زبان است؟ می‌گویند نه، وقتی به انگلیسی می‌نویسیم، مردم تصور می‌کنند که این کالا خارجی است و کیفیت بالایی دارد. خب شما بیایید با خط فارسی زیبا و خوانا بنویسید و نشان بدهید که خودروی ایرانی باکیفیت است. چرا همان ذهنیت را تأیید می‌کنید؟ زیرا این ذهنیت متأسفانه در بسیاری از مدیران ما نیز وجود دارد.

---

استاد مسعود درخشان، یکی از چهره‌های درخشان اقتصاد ایران است. او چند سال پیش در یادداشتی به مسئله «زبان فارسی و تولید ملی» پرداخت که هنوز هم خواندنی است؛ نه فقط خواندنی که مناسب است برای اقدام و عمل.

یک بند از آن یادداشت را خواندید. متن کامل را از تارنمای خامنه‌ای‌نقطه‌آی‌آر برایتان آورده‌ام. بفرمایید مطالعه کنید!

دکتر مسعود درخشان، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی

زبان فارسی و تولید ملی

|گفتاری انتقادی از دکتر مسعود درخشان، استاد اقتصاد و عضو هیأت علمی انشگاه علامه طباطبایی|

امسال را سال تولید ملی نام‌گذاری کردند و سال گذشته را سال جهاد اقتصادی. از برآیند این دو نام این‌گونه برمی‌آید که تفکر جهادی را باید در عرصه‌های کار و فعالیت اقتصادی و تولیدی وارد نمود و این فعالیت‌ها را با قدرت به پیش برد. اما حلقه‌ی مفقوده‌ای که در این میان کمتر به آن توجه شده، این است که اگر روند فرهنگی و نهادینه‌سازی باورها در این زمینه تغییر نکند، تفاوت و تغییر چندان محسوسی اتفاق نخواهد افتاد. یعنی لازم است که آحاد جامعه یک همخوانی بین این‌گونه نام‌گذاری‌ها و سیاست‌گزاری‌ها با آن‌چه که در جامعه وجود دارد، ببینند تا این باورها در آنان نهادینه گردد.

یکی از باورهایی که نقشی تعیین‌کننده‌ در رونق یا بی‌رونقی تولید ملی دارد، مسأله‌ی رویکرد و نگاه افراد به خرید کالاهای خارجی است. متأسفانه این باور در بخش‌هایی از جامعه وجود دارد که هر نوع کالای خارجی بهتر از کالای ایرانی است. این نگاه که به تولید ملی آسیب زیادی وارد می‌کند، ریشه در بسیاری رفتارها و باورهای نهادینه‌شده در بخش‌هایی از جامعه و برخی عملکردهای اشتباه خود ما دارد؛ رفتارها، باورها و عملکردهایی که کم و بیش به آن بی‌توجه بوده‌ایم.
متأسفانه گاهی در ساخت و ساز بناهای مراکز دولتی و حکومتی هیچ توجهی به معماری اصیل ایرانی نکرده‌اند. بناهایی ساخته‌اند که از هنر آجرکاری، منبت‌کاری، گچ‌کاری و ذوق ایرانی هیچ اثری در آن نیست. بعد هم افتخار می‌کنند که مثلاً نقشه‌ی آن را از فلان کشور آورده‌اند.

به چند نمونه از این موارد اشاره می‌کنم: این‌که شما پشت چراغ قرمز منتظر ایستاده‌اید تا چراغ سبز شود، می‌بینید که ثانیه‌شمار به انگلیسی است، یعنی برای ما معتبر و محترم است که عدد را به انگلیسی بنویسند! شهروندی که با این رفتار برخورد می‌کند، خیلی دور از انتظار نیست که وقتی بخواهد مثلاً یک کفشی را تولید کند، نشانه‌ی آن را (مارک) به زبان انگلیسی بنویسد. این تأثیر در خریدار هم بازتولید می‌شود. خریدار هم به دنبال کفشی می‌گردد که نام انگلیسی بر آن نوشته شده باشد؛ گمان می‌کند که این کالا مرغوب‌تر است و اعتبار بیشتری برای او خواهد آورد.

می‌بینید که یک عملکرد به‌ظاهر کوچک چگونه می‌تواند تأثیر گسترده‌ای داشته باشد. در حالی که می‌توانستند اعداد و ارقام این ثانیه‌شمارها را با یک برنامه‌نویسی ساده، به زبان فارسی و با خط خوش نشان دهند. آن وقت بود که این همه تأثیرات منفی معکوس می‌شد.

* نشانه‌ی شخصیت شما؟!
مثلاً آن‌قدر عبارات انگلیسی را در تابلوها به کار می‌برند که گویا شهر را به یک آموزشگاه زبان انگلیسی تبدیل کرده‌اند. یا این‌که مردم را مواجه می‌کنند با این‌که بهترین ابزارهای تبلیغاتی نهادهای رسمی به‌راحتی در اختیار تبلیغات کالاهای خارجی قرار می‌گیرد. با این حال چگونه می‌توان از مردم انتظار داشت که خرید کالاهای ایرانی را در اولویت قرار دهند و نسبت به کالای وطنی حساسیت داشته باشند؟ این وضعیت در کشور ما در حالی است که نه در روسیه و نه در فرانسه نام خیابان‌ها را به انگلیسی ننوشته‌اند، همان‌گونه که در انگلستان نیز نام‌ها را به فرانسوی ننوشته‌اند.

این روند آن‌چنان اثرگذار بوده که وقتی برای خرید به برخی فروشگاه‌ها مراجعه می‌کنید، حس می‌کنید که به فروشگاهی در لندن رفته‌اید؛ هیچ اثری از ملیت ایرانی و هویت ایرانی در آن‌جا نمی‌بینید. حتی می‌بینید یک کالای مصرفی ساده مثل صابون هم نشان انگلیسی دارد.
آن‌قدر عبارات انگلیسی را در تابلوها به کار می‌برند که گویا شهر را به یک آموزشگاه زبان انگلیسی تبدیل کرده‌اند. یا این‌که مردم را مواجه می‌کنند با این‌که بهترین ابزارهای تبلیغاتی نهادهای رسمی به‌راحتی در اختیار تبلیغات کالاهای خارجی قرار می‌گیرد.

مسأله‌ی دیگر مسأله‌ی تبلیغات است. متأسفانه بسیاری از تبلیغات به دنبال تحریک روانی و عاطفی در افراد برای ترغیب کردن آنها به خرید آن کالا است. در حالی که تبلیغ باید معطوف به معرفی کالا باشد و به جای آن‌که احساسات فرد را نشانه بگیرد، به دنبال تأثیرگذاری منطقی باشد. مثلاً تبلیغ می‌کنند که شخصیت شما به ساعتی است که در دست دارید یا این‌که برای تبلیغ یک ماده‌ی غذایی، خوردن آن را به یک رؤیا تشبیه می‌کنند. این روند مردم را به سمت یک حس‌گرایی سوق می‌دهد. متأسفانه برخی مدیران فرهنگی بی آن‌که بخواهند این تأثیر را منتقل کنند، مردم را به حس‌گرایی سوق می‌دهند. در حالی که ما به دنبال ترویج عمل منطقی در جامعه هستیم.

* فرش ایرانی تجمل است یا کولر خارجی؟
برای اصلاح این فرهنگ، عملکرد دولت نقش برجسته‌ای دارد. اگر بخش‌های دولتی و حکومتی خودشان به تولیدات داخلی توجه کنند و با مصرف کردن تولیدات داخلی از آنها حمایت کنند، این فرهنگ به مردم هم انتقال پیدا می‌کند. البته این کاری سخت و پیچید‌ه نیست. در بسیاری از اوقات با یک بخشنامه قابل حل است. اگر بخش‌های دولتی و حکومتی حمایت از فرهنگ بومی، زبان فارسی و کالاهای داخلی را در عمل به منصه‌ی ظهور برسانند، مردم هم تحت تأثیر قرار می‌گیرند و در این مسیر حرکت می‌کنند.

شما مشاهده می‌کنید که در بسیاری از ادارات و مراکز حکومتی، موکت را جایگزین فرش ایرانی ‌می‌کنند؛ آن هم به بهانه‌ی تجمل! در حالی که دو میلیون نفر در صنعت فرش کشور کار می‌کنند. این تجمل نیست بلکه آن کولر گازی که به دیوار نصب کرده‌اید و مستقیماً از خارج وارد ایران شده، تجمل است. اگر ده میلیون تومان هم پول بدهید و از فرش استفاده کنید، تجمل نیست، چون همه‌اش می‌رود برای روستا‌های و مناطق مختلف کشور.

متأسفانه ما گاهی مشاهده می‌کنیم که در ساخت و ساز بناهای مراکز دولتی و حکومتی هیچ توجهی به معماری اصیل ایرانی نکرده‌اند. بناهایی ساخته‌اند که از هنر آجرکاری، منبت‌کاری، گچ‌کاری و ذوق ایرانی هیچ اثری در آن نیست. بعد هم افتخار می‌کنند که مثلاً نقشه‌ی آن را از فلان کشور آورده‌اند یا این‌که با وسایل ساخت فلان کشور اروپایی آن را تجهیز نموده‌اند. شما حتی وقتی به سردر برخی دانشگاه‌ها نگاه می‌کنید که مراکز اصلی فکر و اندیشه‌اند، می‌بینید که نام آنها را به انگلیسی نوشته‌اند و نه به فارسی.
وقتی این عادت‌ها در سطح گسترده عمل می‌کنند، می‌بینید خارجی‌هایی که به ایران می‌آیند و می‌بینند ثانیه‌شمار‌ها و تابلو‌ها به انگلیسی هستند، در دلشان می‌گویند این‌ها خیلی فاصله دارند تا به استقلال برسند، زیرا این عادات فرهنگی نشانه‌ی فرهنگ وابستگی است.

کارخانجات خودروسازی ما وقتی خودرویی را تولید می‌کنند، حتی آن خودرویی که لقب خودروی ملی به آن داده‌اند و قرار است آن را در ایران بفروشند، نامش را به انگلیسی در پشت آن نوشته‌اند. چه دلیلی دارد؟ مخاطب شما مگر انگلیسی‌زبان است؟ می‌گویند نه، وقتی به انگلیسی می‌نویسیم، مردم تصور می‌کنند که این کالا خارجی است و کیفیت بالایی دارد. خب شما بیایید با خط فارسی زیبا و خوانا بنویسید و نشان بدهید که خودروی ایرانی باکیفیت است. چرا همان ذهنیت را تأیید می‌کنید؟ زیرا این ذهنیت متأسفانه در بسیاری از مدیران ما نیز وجود دارد.

* چند گام برای ارتقای تولید ملی
عادت‌های فرهنگی اینچنینی خیلی مهم هستند. وقتی این عادت‌ها در سطح گسترده عمل می‌کنند، می‌بینید خارجی‌هایی که به ایران می‌آیند و می‌بینند ثانیه‌شمار‌ها و تابلو‌ها به انگلیسی هستند، در دلشان می‌گویند این‌ها خیلی فاصله دارند تا به استقلال برسند، زیرا این عادات فرهنگی نشانه‌ی فرهنگ وابستگی است.
 

جدای از اصلاح این‌گونه عملکردها و نیز اصلاح نگاه فرهنگی به این مقولات، برای این‌که بتوانیم تولید ملی را به جایگاه اصلی خودش برسانیم نیازمند سه اقدام هستیم. از یک ‌طرف دولت به طور جدی از واردات محصولات خارجی که مشابه داخلی دارد، پرهیز کند یا در صورت ورود، تعرفه‌ی بالا و مالیات سنگین بر آن وضع کند و درآمد ناشی از آن را بدون این‌که دخل و تصرفی در آن کند، به حمایت از تولیدات داخلی آن کالا اختصاص دهد. همان‌گونه که در گذشته عالمان ما جایز نمی‌دانستند که پولی را که بابت وجوهات پرداخت شده در مصارف دیگری هزینه کنند و معادل آن را جایگزین آن مبلغ نمایند، در این‌جا هم باید همین‌گونه باشد که درآمدهای مربوط به مالیات و تعرفه‌ها را به‌سرعت به حمایت از کالاهای داخلی اختصاص دهند و گشایش اعتبار کنند.

اقدام دوم این است که کیفیت تولیدات داخلی را بالا ببریم و این کار از طریق نظارت سازمان استاندارد و اجباری کردن استاندارد برای محصولات تولید داخل است. اقدام سوم هم این است که دانشگاه‌ها را به این سمت سوق دهیم و کاری کنیم که متخصصان و جوانان کشور بومی بیندیشند، نه این‌که فقط نگاهشان به پیشرفت‌های فنی خارج و وارد کردن آنها باشد و نه این‌که فکر کنند اگر این محصولات را وارد نکنیم، از غافله‌ی دنیا عقب می‌مانیم. باید جوانان متخصص خود را به سمت بومی‌اندیشی ببریم و کسانی را در رأس دانشگاه‌ها بگذاریم که به جوانان اعتماد داشته باشند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۴۷
حمید درویشی شاهکلائی
يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۶ ق.ظ

بازنشر/اعتکاف دانشجویی

یادش بخیر!
اعتکاف خرداد ۱۳۹۰ بود. حالا دیگر ۵ سال گذشته! به مناسبت اعتکاف،‌ پاورقی را روزآمد کرده بودم.
http://pavaraqi.ir/post/341
دو تا عکس کار کرده بودم از اعتکاف دانشجویی مسجد دانشگاه دانشگاه امام صادق علیه السلام؛ یکی از قسمت نماز و یکی هم محل خواب معتکفان. آن زمان این شبکه های مبتنی بر تلفن همراه نبودند،‌ اما سایتهای مختلف این مطلب را بازنشر کرده بودند. 

عنوانش را هم گذاشته بودم:


اعتکاف: کانکت به بی نهایت


اعتکاف دانشجویی مسجد دانشگاه امام صادق علیه السلام

یک توضیحاتی هم نوشته بودم که بخشی از آن را اینجا هم می‌آورم:
تفاوت بارز جدید اعتکافهای دانشجویی با غیر آنها در همین «اعتکاف لپتاپها»ست. دانشجویان بدون سیم (وایرلس) به بی نهایت عالم دیگر (اینترنت) متصل می شوند و از همه مظاهر دنیایی دل می برند.
در مرکز پایین تصویر دوم، نمونه ای از جزوات درسی هم دیده می شود که ویژه اعتکاف ایام امتحانات دانشگاه است. (در اعتکافات سال های پیش تر که در تعطیلات تابستان بود، جزوه درسی نبود!)
پی نوشت::
 ١- مطالعات و کسب علم و استفاده از لپتاپ در اعتکاف اشکال فقهی ندارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۲۶
حمید درویشی شاهکلائی

http://ghiam.ir/?p=519

طولانی است، اما برای علاقه مندانش همیشه خواندنی است.

درباره نویسنده باید بگویم که یک «محمدصادق شهبازی» است و یک گفتمان انقلاب اسلامی. با دیدن این گونه افراد است که انسان یقین میکند یک نفر میتواند کاری بکند که یک ملت خوشبخت شوند. او مصداق بارز قیام لله به تنهایی است. هم اهل اندیشه و فکر است و هم اهل اقدام و عمل. خدا حفظش کند.

عنوان این یادداشتش «جریان‌شناسی غرب‌شناسی ایرانی و نگاه مکتب معیار انقلاب اسلامی» است که ویرایشی جدیدی از آن منتشر شده است.

733

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۴۱
حمید درویشی شاهکلائی
يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۴۲ ب.ظ

بگذارید منافقان هم شعار بدهند

رفته بودند سخنرانی، منافقین هم آدم آورده‌ بودند. جا نبود. بیرون شعار می‌دادند. آخر سر گفتند، حاج آقا از در پشتی بفرمایید که به خلقی‌ها نخورید. گفت: این همه راه آمده‌اند علیه من شعار بدهند. بگذارید چند «مرگ بر بهشتی» هم در حضور من بگویند. از همان در اصلی رفت...

(کتاب صد دقیقه تا بهشت)

---

همه انقلابی‌ها یک طرف، بهشتی یک طرف.

اصلا یک چیز دیگه بود این بشر.

حضرت آیت‌الله شهید محمد حسین بهشتی یکی از ستاره های پرفروغ آسمان انقلاب اسلامی بود.

خدایا خدایا! ستاره ها که رفتند

تو خورشیدو نگه دار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۴۲
حمید درویشی شاهکلائی
شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ب.ظ

فراز و نشیب زبان فارسی به روایت امام خامنه ای

ما نسبت به زبان فارسی، بی غیرت شده ایم.

حضرت آقا به بهانه های مختلف گفته اند که #خیلی_نگران_زبان_فارسی هستند.

مثلا 16 سال پیش در دیدار با مسئولان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان وسط بحث، بحث مفصلی درباره زبان فارسی انجام دادند. از گذشته باشکوه زبان فارسی (از استانبول تا چین و هند) تا برخی علل انحطاط آن در عصر حاضر و رابطه آن با پیشرفت کشور در این بیانات هست. همچنین از سهم پیام انقلاب در گسترش زبان فارسی مثال جالبی آورده شده است. 
شما را به خواندن این بیانات دل نشین دعوت میکنم.


یک نکته خرج کردن درست ادبیّات در سطح کشور، در سطح جامعه، یا در سطح جهان است؛ هرجایی که در بُرد ادبیّات ماست. البته روزی از قسطنطنیه، یا از استانبول تا آسیای شرقی، بُرد ادبیّات ما بود. خوب؛ زمانی این‌طور بوده است؛ زبان فارسی، زبان دیوانی کشور عثمانی بود. در همان زمانی که کشور عثمانی دائماً با ایران جنگ داشت، نفوذ زبان فارسی آن‌چنان بود که منشی و دبیر دستگاه عثمانی کار خودش را با خطّ فارسی، با عنوان فارسی، با تعبیر و زبان فارسی و با شعر فارسی راه میانداخت! از این طرف هم - طرف شرق - حتّی تا هند و چین، زبان فارسی بُرد داشت. زبان مذهبی بود؛ زبان اداری، زبان دبیران و منشیان و زبان ادبیّات و هنر بود.

امروز این دایره محدود شده است. البته بعد از انقلاب مقداری گسترش پیدا کرده؛ ولی قبل از انقلاب بر اثر تنگ‌نظری و نادانی و بیسوادی مسؤولان کشور در دوره‌ی اواخر قاجار تا آخر زمان محمّدرضا پهلوی، زبان و ادبیّات فارسی انحطاط پیدا کرد. با این‌که ما در همین دوره، انصافاً شخصیتهای خوب ادبی، شاعر و نویسنده‌ی بزرگ هم داشتیم، لیکن از لحاظ گسترش سیاسی و از لحاظ قدر و قیمت بین‌المللی، در پایینترین وضعیت قرار گرفتیم! علّت هم این بود که در مهد زبان فارسی - یعنی ایران - کسانی که متصدّیان امور بودند، از زبان فارسی تبرّی میجستند! این نهایت انحطاط است. عدّه‌ای راجع به تغییر خط حرف میزدند و عدّه‌ای در مورد به کار بردن لغات و اصطلاحات فرنگی افتخار میکردند و خودشان را در مقابل آن کوچک میدانستند! آن‌جایی هم که میخواستند فارسیسازی کنند، حتّی لغت‌سازىِ فارسیشان نوعی اظهار ارادت به لغت بیگانه بود! واقعاً از چیزهای عجیبی که انسان مشاهده میکند، این‌که یک دستگاه لغت‌سازی در ارتش زمان شاه وجود داشت؛ آنها مینشستند و لغتی را از لغتنامه‌ی کهن فارسی انتخاب میکردند که یک نوع شباهتی به زبان خارجی داشته باشد! گاهی هم لغت فارسی جعل میکردند؛ لغت‌سازی میکردند. البته لغت‌سازی، کار جایزی است؛ به شرط این‌که آن کسی که لغت‌سازی میکند، صلاحیت این کار را داشته باشد - اشکالی ندارد، پیشرفت زبان است - اما آنها صلاحیت داشتند یا نداشتند، کاری ندارم؛ لیکن لغت‌سازیشان با توجّه به لغت خارجی بود! «تک» را در مقابل «اَتک» و برای تقلید از «اَتک» میآوردند! «چالش» را برای تقلید از «چلنج» میآوردند! این‌طور لغت‌سازی میکردند. از این قبیل، زیاد است و شاید اگر کسی واقعاً دنبال کند، بتواند یک دفتر از این‌گونه لغتهایی که عمدتاً بر محور لغت انگلیسی میگشته، بیابد. خوب؛ وقتی که در مهد زبان فارسی، زبان فارسی این‌گونه مورد بی اعتنایی است که بلد نیستند درست فارسی حرف بزنند، انتظار پیشرفتِ آن بیجاست!

یک وقت یک نخست‌وزیر عرب‌زبان، در زمان ریاست جمهوری بنده آمده بود با من ملاقات میکرد - یادم نیست که رئیس جمهور بود یا نخست‌وزیر - وزیر خارجه‌اش هم پهلویش نشسته بود. با من عربی صحبت میکرد، یک جمله را خواست بگوید، آن مفهوم را نتوانست در عربی پیدا کند! هرچه فکر کرد، دید یادش نمی‌آید. به طرف وزیر خارجه‌اش برگشت و به فرانسوی پرسید که این چه میشود؟ آن مفهوم را به لغت فرانسوی گفت و عربی معادلش را به رئیسش گفت؛ آن وقت ایشان به من گفت! جالب این‌جاست که من به‌عنوان مخاطب او که زبانم هم عربی نبود، آن معادل را میدانستم و برایم سخت نبود! من فارسی زبان بودم و آن آقا لغت عربی خودش را بلد نبود و از راه لغت معنی فرانسوی - عربی، از وزیر خارجه‌اش پرسید! من در دلم گفتم بیخود نیست شما این‌قدر بدبختید که زبان خودتان را هم بلد نیستید؛ در حالی که شما رئیس کشورتان هستید! عزیزان من! این وضع، قبل از انقلاب در ایران هم وجود داشت. خیلی تعجّب نکنید؛ زبان خودشان را بلد نبودند!

تو در اوج فلک چه دانی چیست
که ندانی که در سرایت کیست

تو در داخل خانه‌ی خودت این‌گونه حرکت میکنی، آن وقت دلت میخواهد که زبان به بنگال و به چین و ماچین و به قسطنطنیه برود!؟ معلوم است که زبان، محدود میشود.

البته بعد از انقلاب، تا حدودی تکان خورد. امروز در مناطق جزیرةالعرب - اینها که عرض میکنم، اطّلاع است، حدس و تخیّل نیست؛ خبر دارم - عربی که مثلاً اهل منطقه‌ی احسا و قطیف(۱) است، که هیچ وقت ممکن نبود یک کلمه‌ی فارسی هم یاد بگیرد، با نشستن پای رادیو و تلویزیون فارسی ایران - که تلویزیون را با بشقاب میگیرد - زبان فارسی میآموزد؛ یعنی میتواند فارسی حرف بزند. آن‌قدر پای رادیو و تلویزیون فارسی مینشینند، تا بتوانند بتدریج فارسی یاد بگیرند! یعنی انقلاب، زبان را منتشر کرد.

امروز به برکت انقلاب در نقاطی از دنیا، زبان فارسی به عنوان زبان دوم دانشگاهی یا به عنوان زبان رشته‌ی اختصاصی، باز مورد توجّه قرار گرفته است. انقلاب پیام و سخنی دارد؛ کسی که مسلمان است، پیام اسلام را از انقلاب میگیرد، کسی هم که مسلمان نیست و بالاخره پیام نو را از انقلاب میگیرد، دلش میخواهد - مثلاً - بداند که امام و پدر این انقلاب، وقتی حرف میزد، چه میگفت که در ترجمه نمیشود فهمید؛ لذا زبان فارسی یاد میگیرند. امروز این‌طور است. به‌هرحال، امیدواریم زبان فارسی گسترش پیدا کند. زبان فارسی زبانی است با ظرفیت و با کشش. یکی از مراکزی که باید در آن، روی زبان و ادبیّات - بخصوص با شیوه‌های هنری - تلاش شود، مرکز شماست؛ چون شما با نسلی کار میکنید که آن نسل هرچه را که از شما فرا گرفت، برایش ماندگار خواهد بود.

اگر امروز کودک ما فارسی را درست یاد بگیرد و بتواند لغت فارسی را در جایی که لازم دارد، استفاده و مصرف کند، اگر شاعر شد، اگر هنرمند، گوینده، برنامه‌ساز، یا کتاب‌نویس شد، شما دیگر خاطرتان جمع است؛ مثل کتاب‌نویس، فیلمنامه‌نویس، گوینده‌ی تلویزیون و افرادی نظیر آنها که در محیط قبلی پرورش پیدا کرده‌اند، نخواهد بود. یعنی شما در حرکت خودتان در کانون، میتوانید آن دو مقصود و دو وظیفه‌ای را که در باب ادبیات هست، هر دو را با هم تأمین کنید؛ هم ادبیات را پیش ببرید، هم آن را در قشرهای گوناگون - که قشر مخاطب شما کودک است - درست صرف کنید. بنابراین به زبان و ادبیّات، باید خیلی اهمیت داده شود.


اینجا متن کامل بیانات رهبری در دیدار با مسئولان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (23 اردیبهشت 1377) هست. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۵۶
حمید درویشی شاهکلائی